خلاصه داستان قسمت ۵۲ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۵۲ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۵۲ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۵۲ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۵۲ سریال ترکی خواهران و برادران

آکیف با عصبانیت با ارهان حرف میزنه و میگه من نمیدونم این فیلم چرا دست از سرم برنمیداره؟ من که اون فلشو انداختم تو آتیش پس چجوری رسیده دستشون؟ سپس به کلافگی برای ارهان تعریف میکنه که یکی فیلمو برای دوروک فرستاده حالا خداروشکر تیکه آخرشو حذف کرده بود مشخص نبود که من انداختمش پایین ولی بالاخره دید باهم دعوا میکردیم یه چیزی گفتم پرونده شو بستم ولی بالاخره باید پیدا بشه که اون کیه! سپس به ارهان میگه برو به تیم انفورماتیک بسپار ببین این فیلمو کی فرستاده! شنگول در حال رفتن به خانه است که آکیف جلوشو میگیره شنگول میگه زحمت نکنین خونه مون نزدیکه خودم میرم دیگه اما آکیف بهش میگه اینجا بود که با خدیجه بودم و تصادف کردیم آخرین بار من دیدمش و به حالتی تهدیدآمیز و طلبکارانه حرف میزنه و ازش میپرسه که فرستادن اون فیلم کار اون بوده یا نه شنگول استرس میگیره و میترسه و با گریه میگه که نه من غلط بکنم همچین کاری بکنم سپس از ترس به خودش میلرزد آکیف بهش میگه باشه باشه برو تو ماشین بخاری هم روشن کن آروم بشی. سپس با خودش میگه نه شنگول خیلی ترسوعه نمیتونه کار این باشه! هاریکا و سوزان سر میز صبحانه هستن که دوست سوزان از هاریکا میپرسه خوب خوابیدی؟ او میگه نه خوابم نبرد تخت سفت بود سوزان وقتی میبینه داره ایراد میگیره واسش ساندویچ درست میکنه و راهیش میکنه تا به مدرسه بره. هاریکا از مادرش پول میخواد که بهش ۲۰ لیر میده هاریکا جا میخوره و میگه این چیه؟ پول تاکسیم نمیشه! سوزان میگه تاکسی چیه هاریکا؟ پول نداریم میفهمی؟ با اتوبوس برو هاریکا با کلافگی میره. هاریکا به ایستگاه اتوبوس میره ولی نمیتونه سوار اتوبوس بشه واسه همین یه تاکسی میگیره و به طرف کالج راهی میشه. وقتی به اونجا میرسه به سوزی میگه من کیف پولمو جا گذاشتم و سوزی پولشو حساب میکنه و باهم به داخل مدرسه میرن.

تو سالن تئاتر برک میگه از اونجایی که پادشاه بد ذات تولگا بود و از مدرسه اخراج شده باید یکی دیگه را به جاش بزارم من میخوام عمر این نقشو بازی کنه. عمر بالای سن میره و برک کلیات ماجرارو به صورت نمایشی به استادش نشون میده و میگه اگه خوب نیست عوضش کنم و اگه خوبه سناریوهای دو به دو و جزئیاتو شروع کنیم استاد خوشش میاد و میگه ادامه بده. آکیف به مدرسه میره و از جلوی اورهان که در حال تمیز کاریه رد میشه که ۲۰۰ لیر از تو جیبش می افتد اورهان صداش میزنه و میگه آقا آکیف از تو جیبتون افتاد آکیف بهش میگه من اگه جای تو بودم ۲۰۰ لیر میدیدم میزاشتم تو جیبم اورهان میگه نه آقا این چه حرفیه شاید تقاصشو بچه هام پس بدن نمیشه آکیف جا میخوره و میگه آره راست میگی منم میدادم به صاحبش و به دفتر مدیر میره. اونجا میفهمه مسئول اداری مدرسه کلاهبرداری کرده و پول هایش را بالا کشیده و بهش میگه اورهان از پسش برمیاد آدم درستیه که نه خودش نه خانواده اش اصلا از پول بدون زحمت خوششون نمیاد! سپس بهش میگه صداش کنه بیاد. هاریکا و دوستاش تو کافه مدرسه نشستن و هاریکا چیزی سفارش نمیده و میگه میل ندارم بعد از اینکه پولو حساب میکنن مظلوم بقیه پولشونو میارن که اونا به عنوان انعام میزارن و میرن هاریکا تو یه فرصت میخواد پولارو برداره که اوگولجان میبینتش و پیشش میره و میگه که فهمیده میخواسته برداره واسه هیجانش هاریکا انکار میکنه و میگه نه فقط نمیخواستم بهشون انعام بدم ازشون خوشم نمیاد اوگولجان از اونجا میره. اورهان وقتی به اتاق مدیر میره آکیف بهش میگه که میخواد ترفیع بده بهش و مسئول اداری مدرسه اش کنه او هان جا میخوره و میگه از پسش برمیام؟ شرمندتون نشم! آکیف میگه خوبم بر میای فقط ما یه مقدار پول میریزیم واست باید با توجه به صرفه جویی کردن واسه مدرسه خرید کنی همین سپس درباره اضافه شدن به حقوقش هم حرف میزنن اورهان حسابی خوشحال میشه.

آکیف موقع رفتن از مدرسه ملیسارو میبینه که تو کافه با قدیر در حال حرف زدنه و پیشش میره. ملیسا میگه فقط داشتم تست میخوردم و باهم حرف میزدیم آکیف میگه میدونم دخترم و بعد از کمی گپ زدن باهاش از اونجا میره. دوروک به آسیه میگه بریم یه دوری بزنیم بعد از مدرسه؟ آسیه میگه نمیشه سلیم دست تنهاست باید بریم اونجا. آنها به بوفه میرن که اونجا دوروک سلیم را میبینه که دست رو شونه آسیه میزاره و بهش میگه عزیزم دوروک دیوونه میشه و به سلیم میگه اینو یکبار واسه همیشه بهت میگم به آسیه دیگه نه میگی عزیزم و نه بهش دست میزنی فهمیدی؟ سلیم میگه تو کی باشی که بهم بگی چیکار کنم چیکار نکنم ها؟ دوروک میگه من دوست پسرشم و اونم دوست دختر منه حالا فهمیدی؟ اونا باهم بحث میکنن و سلیم به  آییه میگه این فیوز راست میگه که چیزی بین شما دوتاست؟ دوروک عصبی میشه و مشتی تو صورتش میزنه و آنها باهم درگیر میشن آسیه با کلافگی از اونجا میره. دوروک هرچی به آسیه زنگ میزنه آسیه ریجکت میکنه او با کلافگی به خودش میگه بیا اون به من میگه پوفیوز بعد باز هم من مقصر میشم! برک و تولگا بیرون رفتن که تولگا ازش میپرسه به جای من کی نقش پادشاه بد ذات را بازی میکنه؟ برک میگه عمر سپس تولگا که در حال تیراندازیه ازش میپرسه این چه حالی به تو میده که همش تیراندازی میکنی؟ چه کیفی داره؟ تولگا میگه خیلی هیجان میده بهم. سپس برک در رابطه به نقش عمر میگه که در آخر تیز میخوره و میمیره تولگا فکری به سرش میزنه و میگه فکر کن واقعی تیر بخوره! برک میگه نه بابا اسلحه اسباب بازیه کسی چیزیش نمیشه که تولگا لبخند شیطانی میزنه…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا