خلاصه داستان قسمت ۵۶ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۵۶ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت میکند. خانوادهای که علیرغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختیهای زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی و خوبی را نشان میدهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun و …
خلاصه داستان قسمت ۵۶ سریال ترکی خواهران و برادران
برک و دوروک با عمر و اوگولجان، تولگا را زندانی کردن و تولگا بهشون میگه بابام پیداتون میکنه و به حساب همتون میرسه! عمر میگه میدونی چیه تو پسری هستی که حتی باباتم نگرانت نمیشه! سپس دوروک میگه اینو بکن تو سرت که تا وقتی که اعتراف نکنی همینجا میمونی و از اونجا بیرون میرن. آکیف و نباهت سر میز نشستن و منتظر دوروک و ملیسا هستن که آکیف میگه پس این بچه ها کجان؟ نباهت میگه ملیسا گفت شام نمیخوره دوروک رفت راضیش کنه تا بیاد آکیف میگه آهان با این کار میخواد مارو تحت فشار بزاره؟ اصلا هروقت که خواست بخوره نخواست نخوره! همان موقع ارهان بهش اس ام اس ناشناس میده و باهاش ۱ ساعت دیگه قرار میزاره آکیف به بهونه جلسه با خارج از کشور و رفتن به دفتر از اونجا میره. ارهان به ایستگاه تاکسی میره. قدیر با دیدنش سلام و احوالپرسی میکنه و ارهان را به مقصدش میرسونه. ارهان بهش میگه امکان داره کمی طول بکشه تو همینجا ۲۰ دقیقه بمون بعد بیا دنبالم تا زود کارم تموم بشه برگردیم وگرنه تا صبح میخواد مخ منو به کار بگیره قدیر قبول میکنه. ارهان سر قرار با آکیف میره آکیف با دیدنش میگه پس اون مرتیکه تو بودی؟ تو این کارهارو میکردی؟ مگه من کم به تو رسیدم! خوشی زده زیر دلت؟ ارهان میگه تو هیچ وقت به اندازه ای که من واست کار کردم هوامو نداشتی! و از مشکلات زندگیش و پا به ماه بودن زنش میگه آکیف میگه خوب بهم میگفتی دردت چیه یکی از خونه هارو میدادم بری بشینی این که بدون چاره نبود! تولگا در ویلای تابستونی آکیف زندانی شده و ظرفی را میشکند و به سختی خودش را روی زمین میندازه سپس به کمک تیکه شیشه ای دستانش را باز می کند و بعد از باز کردن پاهاش و دهانش از پنجره فرار میکنه. ارهان میگه نه نمیخواد بیشتر از اون گیرم میاد و ازش میخواد تا اون کیف پول را بهش بده.
آکیف مقاومت میکنه و میگه از من به تو هیچی نمیماسه! همینجا میکشمت تا بفهمی در افتادن با آکیف خان یعنی چی! ارهان میگه من با قدیر اومدم بهش گفتم تا ۱۰ دقیقه دیگه اگه نیومدم بیا دنبالم آنها باهمدیگه درگیر میشن. آکیف سعی میکنه اسلحه را از دست ارهان بگیره تو اون درگیری یکدفعه اسلحه شلیک میشه و به ارهان میخوره. تولگا همان موقع که در حال فرار کردن بود که با شنیدن صدای شلیک گلوله شوکه میشه و سرجایش خشکش میزنه سپس به طرف صدا میره.قدیر هم با شنیدن صدای شلیک نگران حال ارهان میشه و در حالیکه آقا ارهان را مدام صدا میزنه به طرف صدا میره. آکیف بالاسر ارهان ایستاده و میگه ببین خودت باعث شدی! راضی نشدی به پولی که بهت دادم طمع کردی اینم شد نتیجه اش! تولگا شاهد همه ی این وقایع هست. قدیر وقتی ارهان را میبینه با نگرانی به طرفش میره و صداش میزنه و میگه الان به آمبولانس زنگ میزنم نگران نباش، آکیف با چوب تو سر قدیر میزنه و او بیهوش می افتد. آکیف بهش میگه قدیر پسر خیلی خوبی بودی! درستکار راستگو، ولی تو زمان نادرست تو مکانی غلط بودی! دیگه کاری از دستم برنمیاد سپس اسلحه را به دست قدیر میده و از آنجا میره. تولگا لبخندی میزنه و میگه عجب داستان درامی شد! هاریکا از کار سوزان میپرسه که او میگه خیلی خوب بود، هاریکا با ذوق میگه اتاقت بزرگه خوبه؟ اما سوزان میگه اون کار نشد. اون فروشگاهی که لباس از ایتالیا می آورد میرفتیم خرید یادته؟ اونجا کار میکنم هاریکا میگه چه خوب! مدیر مجموعه شدی؟ سوزان میگه نه صندوقدار، هاریکا جا میخوره و تعجب میکنه میگه چی؟ و بهش میگه باورم نمیشه!
قدیر وقتی به هوش میاد اسلحه را دستش میبینه که میندازه اونور و میخواد به اورژانس زنگ بزنه که همان موقع مامورهای پلیس به اونجا میان. قدیر بهشون میگه کار من نبوده من اومدم رو زمین افتاده بود داشتم به اورژانس زنگ میزدم! اما اونا کار خودشونو میکنن و با دستبند زدن بهش میبرن قدیر میگه حداقل بزارین به خواهرو برادرم رنگ بزنم خبر بدم! فردای آن روز آسیه از خواب میشه و میبینه قدیر اونجا نیست سپس به عمر خبر میده و میگه که بهش زنگ بزنه. عمر وقتی به قدیر زنگ میزنه یکی از ماموران جواب میده و خبر دستگیری قدیر را می دهد او جا میخوره و به آسیه میگه. روز امتحان نهایی قدیر است و ملیسا جلوی در ورودی حوزه امتحانی منتظر قدیر ایستاده تا ببینتش. مدتی میگذره و وقتی میبینه قدیر هنوز نیومده استرس میگیره سپس با تلفنی از اونجا بهش زنگ میزنه تا ببینه کجاست اما عمر و آسیه که به کلانتری رفتن تلفن جواب میدن و میگن که قدیرو دستگیر کردن. ملیسا جا میخوره و میگه چی؟ و به سرعت به طرف کلانتری میرن. برک و دوروک به طرف ویلا میرن و وقتی در اتاق را باز میکنن میبینن که تولگا اونجا نیست دوروک با کلافگی میگه میدونستم به راحتی همه چیز جلو نمیره! برک میگه نه تنها جلو نرفت بلکه فراریم کرده! نباهت و آکیف سر میز صبحانه هستن که وکیل آکیف بهش زنگ میزنه و میگه که ارهان تیر خورده و تو آی سی یو رفته. آکیف تو فکر فرو میره که نباهت میپرسه چیشده؟ آکیف با کلافگی میگه ارهان نمرده! نباهت میگه چی؟ آکیف میگه هیچی حواسم نبود تیر خورده الانم تو آی سی یو هستش، نباهت ناراحت و نگران میشه. آکیف به بیمارستان میره و از زن ارهان میپرسه حالش چجوریه تا از وضعیتش باخبر بشه اون زن میگه خطر جانی رفع شده ولی معلوم نیست کی به هوش میاد و گریه میکنه. قدیر تو بازجویی میگه که من کاری نکردم وقتی به هوش اومدم اسلحه تو دستم بود بازپرس میگه خوب ۲۰ هزار لیر تو جیبت بود اون همه پول از کجا؟ قدیر میگه نمیدونم من ۵۰ لیره هم نداشتم اصلا تازه راننده تاکسی شدم برین بپرسین خوب! آنها قدیر را به بازداشتگاه میفرستن تا به دادگاه بره…..
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس