خلاصه داستان قسمت ۸۲ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۸۲ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۸۲ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۸۲ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۸۲ سریال ترکی خواهران و برادران

کان از خانه میخواد بیرن بره که با قدیر روبرو میشه. سپس کان جور میکنه تا سر آکیف را جمع کنه و ملیسا بتونه بره حیاط تا قدیر باهاش حرف بزنه. عمر در حال خالی کردن وسایل بار زده هستن که یکی از باربرها یکسری از وسایل را نگه میداره و میگه این وسایل شخصی خودمونه! عمر که باور نکرده ولی ناچارا قبول میکنه و از اونجا میره. ملیسا وقتی پیش قدیر میره بهش میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ قدیر میگه واقعا اونجوری که فکر میکنی نیست! ملیسا میگه خودت فکر کن ببین تو این چند وقت چیکار کردی واسم! قدیر میگه من دوست دارم میتونم قسم بخورم تنها کسی که عاشقش شدم تو بودی! آنها بعد از کمی صحبت کردن باهمدیگه آشتی میکنن و همدیگرو در آغوش میگیرن. بعد از خالی کردن بارها صاحب کار عمر و اوگولجان باهاشون تسویه میکنه و اوگولجان با خوشحالی میگه اگه چند روز همینجوری کار کنیم پول خوبی دستمون میاد عمر میگه من یه چیزهایی دیدم که دیگه باهاشون کار نکنیم بهتره اوگولجان میگه چی؟ عمر میگه بعدا میگم بهت. فردای آن روز آکیف و کان برای ماهیگیری به دریا رفتن اونجا آکیف غر میزنه که این چه کار مسخره ایه! بیکار بشینی تا به ماهی گیر کنه به قلابت! کان میگه ببین هزاران هزار ماهی زیر دریاهاست بعد چه احتمالی میدین که یکیش به قلابت گیر کنه! باحال نیست؟ آکیف میگه اصلا قابل درک نیست و نمیفهمم که همان موقع یه ماهی به قلاب آکیف گیر میکنه و او خوشحال میشه. عمر تو حیاط خانه سطل هارو برعکس گذاشته و در حال درام زدن با اوناست که قدیر و آسیه به استایلش میخندن و قدیر میگه اینجوری نگو ذوقشو از دست نده استعداد داره. شنگول و اوگولجان با ماشین میان که قدیر میگه انگاری ماشینو سند زدن. شنگول با خوشحالی میاد و با دیدن عمر میگه با طعنه میگه آره فقط ماشین کم نبوده انگار زبلم وسط حیاط کم بوده! اونم که طبل نیست سبد رخت چرک های منه!

جمیله با دیدن تولگا میگه اونسری چوب خوردی چرا دوباره اومدی؟ تولگا شروع میکنه به حرف زدن و خودشو تبرئه کردن و بعد از کمی حرف زدن بهش میگه تو خودت تو موقعیتی گیر نکردی که بخوای از خودت محافظت کنی؟ من فقط از خودم محافظت کردم و وانمود میکنه که بقیه دروغ گفتن و الکی بزرگش کردن جمیله میگه عمو اورهان بهم گفته و اون اصلا دروغ نمیگه! آیبیکه با دیدن جمیله میره پیشش که با دیدن تولگا ازش میخواد ازش دور باشه. آقای جم صاحب شرکتی که عمر و اوگولجان رفته بودن برای اسباب کشی میره مدرسه و سراغ عمر را میگیره. او با مدیر مدرسه میره پیش عمر و اونو دزد خطاب میکنه عمر که نمیدونه ماجرا از چه قراره میپرسه چیشده و بعد از فهمیدن ماجرا میگه من دیشب برای اولین بار باهاشون کار کردم ولی چرا دروغ خودمو بهشون شک کردم جم میپرسه چطور؟ عمر واسش تعریف میکنه ماجرارو که جم ماجرارو میفهمه سپس عمر میگه اگه دوباره بهم زنگ زدن واسه کار بهتون اطلاع میدم جم کارتشو میده و ازش میخواد هر خبری گرفت بهش بگه عمر قبول میکنه. آیبیکه و برک تو کتابخانه در حال حرف زدن باهمدیگه هستن که هاریکا به تولگا میگه اینا چقدر عاشق  درس خوندن شدن تا زنگ میخوره میان اینجا! تولگا لبخند مرموزی میزنه. او پیش یکی از هم کلاسیاشون میره و میگه بره به اورهان بگه که مدیر مدرسه تو کتابخانه ست و میخواد اونو ببینه تا به اونجا بره و خودشم با لبخند از اونجا دور میشه. برک با آیبیکه درباره مراسم بالماسکه حرف میزنن که آیبیکه میگه واسه حرف زدن درباره این خیلی زوده برک میگه واسه چی؟ آیبیکه میگه اوگولجان تازه داره کار میکنه تا پولشو جور کنه برک پیشنهاد میده تا اون پولشو بده اما آیبیکه قبول نمیکنه.

یکدفعه آیبیکه اورهان پدرشو میبینه و برک زیر میز پنهان میشه تا اونارو باهم نبینه. آیبیکه به اورهان میگه واسه درس خوندن اومدم اورهان از اونجا میره. تولگا با خودش میگه ایندفعه    در رفتینولی به دام میوفتین قناری ها. عمر و دوروک به سر کار میرن که صاحب کار بهشون میگه دوروک نمیتونه دیگه اینجا کار کنه وقتی دلیلشو میپرسن بهشون میگه که پول زیادی گرفتم تا دیگه نزارم کار کنه سپس به آکیف که اونجا نشسته اشاره میکنه. دوروک با آکیف دعوا میکنه و از اونجا میره. از گروه اسباب کشی به اوگولجان زنگ میزنن و او تایید میکنه که میخوان کارو و لوکیشن براشون میفرسته. عمر سریعا به جم زنگ میزنه و میگه که باهامون واسه ساعت ۹ قرار گذاشتن اگه میخواین لوکیشن بفرستم اگه به کارتون میاد جم تایید میکنه. نباهت و سوزان به جلوی در هتل میرسن. سوزان میگه هرچی بهش نزدیکتر میشم استرسم بیشتر میشه نباهت میگه هیچی نمیشه خیالت راحت فقط سریع بیرون نیای یخورده باید وقت بگذرونی بالاخره دادگاه به این جزئیات خیلی اهمیت میده. سوزان به دم در اتاق هتل میره و آکیف با دیدنش خوشحال میشه و تعارفش میکنه بره داخل سپس آکیف از دلتنگیش بهش میگه از روزهای خوشی که باهم داشتن سوزان سعی میکنه خودشو کنترل کنه و استرس کل وجودشو گرفته او برای اینکه کمی وقت بگذره میگه بهتره اول یه چیزی بخوریم تا بعد باهم حرف بزنیم آکیف قبول میکنه و میخواد نوسیدنی باز کنه که سوزان میگه نه قهوه بهتره. بعد از کمی وقت گذروندن آکیف میره نزدیک سوزان و باهاش صمیمیتر حرف میزنه و دستشو میگیره که سوزان از کوره در میره و سرش داد میزنه و میگه ایندفعه کار تو تمومه! دیگه نمیزارم من و اون نباهت زجر بکشیم تو باید زجر بکشی و بعد از خالی کردن خودش از اونجا میره……

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا