خلاصه داستان قسمت ۱۰۴ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۰۴ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت میکند. خانوادهای که علیرغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختیهای زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی و خوبی را نشان میدهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun و …
خلاصه داستان قسمت ۱۰۴ سریال ترکی خواهران و برادران
تولگا تو مدرسه پیش جمیله میره و بعد از گفتن صبح بخیر میگه بهت یه تشکر بدهکارم جمیله میگه چرا؟ تولگا میگه چون این مدرسه را واسم قابل تحمل و شیرین کردی! از مته هم خوشم اومد هرچند که دوست نداشتم کسی جز من لبخندتو ببینه! عمر و آسیه آنها را میبینن و میگن که انگاری باهم رابطه دارن! بعد از رفتن تولگا پیش جمیله میرن و ازش درباره رابطه اش با تولگا میپرسن. جمیله میگه آره باهم رابطه داریم و قرار میزاریم باهم ولی چون در گذشته کارهای خوبی نکرده دلیل نمیشه که تغییر نکنه! آسیه و عمر بهش گوشزد میکنن که ادم درستی نیست تولگا و مراقب خودش باشه. آکیف سوزان را در شرکت میبینه و میگه تو چرا اومدی اینجا؟ خیر باشه! نکنه دوباره با نباهت برنامه ای واسم کشیدین؟ سوزان میگه خیالت راحت دیگه با اون زن احمقت کار ندارم! آکیف میگه پس دلتنگم شدی؟ همان موقع رسول میاد و سوزان را به عنوان دستیار اجراییش معرفی میکنه سپس باهم به طرف اتاق جلسه میرن که آکیف با خودش میگه این دیگه از کجا درومد؟ شب مهمونی معارفه رسول به عنوان شریک جدید مدرسه ست و همه اونجا جمع شدن. رسول با سوزان وارد مهمونی میشه که نباهت با دیدن سوزان جا میخوره و به آکیف میگه این اینجا چیکار میکنه؟ آکیف میگه دستیار اجرایی رسول شده. آنها وارد میشن و آکیف سوزان را معرفی میکنه و میگه در نبود من با ایشون میتونین در تماس باشین. رسول بالای سن میره تا خودشو معرفی کنه، رسول بعد از معرفی خودش میگه من آدم پر جنب و جوشیم و برنامه هامم همینجوریه از این به بعد به جای مدرسه کسل کننده مدرسه شاد و مفرحی داریم منتظر سورپرایزامون باشین سپس رو به دی جی میگه که مهمونی را شروع کنه. نباهت پیش آیلا میره و بهش تلنگر میزنه که حواسش به سوزان باشه چون خونه خراب کنه!
آیلا میگه مرسی که گفتی ولی دیره چون خونه ما خراب شده! هاریکا پیش سوزان میره و بهش تبریک میگه که بالاخره کاری در شأن خودت پیدا کردی، سوزان با خوشحالی میگه که فعلا همه چیز خوبه تا ببینیم چی میشه. تو مهمونی کدخدا به اورهان زنگ میزنه و میگه که خیلی وقته اینجا زمین فروخته نشده! اورهان شوکه میشه و با خودش میگه پس چجوری اون خونه را خریده بوده! شنگول همان موقع از راه میرسه و میگه چرا نمیای؟ اورهان ازش میخواد قضیه را تعریف کنه چون اصلا زمینی فروش نرفته! شنگول میگه شاید این نمیدونه حرف اونو باور میکنی حرف زنتو باور نمیکنی؟ اورهان میگه بس کن نه که تو کم دروغ گفتی! شنگول به بهونه جمع کردن ماجرا میره سمت سرویس و میگه تو برو بالا اونجا میبینمت آکیف پیشش میره و میگه چیشده؟ شنگول واسش تعریف میکنه که اورهان داره کنکاش میکنه اگه بفهمه که خونه را در ازای دیه ازتون گرفتم معلوم نیست چه اتفاقی می افته! اورهان که پشت دیوار فالگوش ایستاده بود جا میخوره و میره جلو و میگه اینجا چخبره؟ آکیف ماجرارو براش تعریف میکنه که اورهان شوکه میشه و به شنگول میگه باورم نمیشه تو همچین کاری کرده باشی! شنگول بهش میگه بیا بریم خونمون تا باهم حرف بزنیم اما اورهان میگه دیگه ما خونه ای نداریم! سپس به آکیف میگه تو چجوری تونستی همچین کاری کنی؟ چجوری سرتو شبها میزاری رو بالشت؟ آکیف میگه این کارو کردم چون یه پدرم! اورهان هم با عصبانیت میگه منم یه پدرم اون پسر بچه من بود که مثل یه آشغال دفنش کردین الانم اینجوری لاپوشونی میکنین! خدا ازتون نگذره و میگه اول به حساب تو میرسم آکیف میرم پیش پلیس و همه چیزو بهشون میگم آکیف سعی میکنه که جلوشو بگیره که نباهت از راه میرسه و سعی میکنه اورهان را کنترل کنه اما از همان طبقه پرت می شود تو تریا. همگی ترسیدن و با عجله دورش جمع می شوند دوروک با ترس صداش میزنه ولی میبینه چشماشو باز نمیکنه کان با سرعت به بیمارستان زنگ میزنه.
دوروک با ترس از آکیف میپرسه که چیکارش کردی؟ باز دوباره تو کاری کردی؟ آکیف میگه نه چی میگی تو؟ چرا باید زن خودمو هل بدم بیوفته پایین؟ اورهان میگه کار من بود ولی از قصد نبود! دوروک شوکه میشه و میگه چی؟ چجوری؟ آکیف میگه داشتم با اورهان سر یه حساب بحث میکردیم که یکدفعه مادرت از راه رسید و میخواست پادرمیونی کنه که پرت شد پایین! دوروک میخواد به طرف اورهان حمله کنه و همه ی اونار تهدید میکنه که اگه سر مادرم بلایی بیاد میدونم چیکارت کنم! و میخواد حمله کنه که آنها را از همدیگه جدا میکنن سپس آکیف با اورهان به گوشه ای میره تا باهاش حرف بزنه و میگه چیشد؟ الان خیالت راحت شد؟ الان قدیر زنده شد تو خونه منتظرته؟ نه! سپس بعد از کمی حرف زدن باهم توافق میکنن که اورهان از اونا شکایت نکنه در مقابل اونم از اونا به خاطر زنش شکایت نمیکنه! آنها به طرف خانه شان می روند تا بعدا اگه نباهت خبری شد ازش زود بهم خبر بدن. آیبیکه بهشون میگه برن بخوابن تا چشماشو باز کرد بهشون خبر میده اما اونا قبول نمیکنن و میگن نمیتونیم بخوابیم. بعد ازچند دقیقه سوزی به آیبیکه زنگ می نه و میگه که نباهت به هوش اومده و هیچ خطری هم اونو تهدید نمیکنه دیگه آیبیکه با عجله این خبرو به پدر و مادرش میده آنها خداروشکر میکننن….
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس