خلاصه داستان قسمت ۱۰۹ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۰۹ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت میکند. خانوادهای که علیرغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختیهای زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی و خوبی را نشان میدهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun و …
خلاصه داستان قسمت ۱۰۹ سریال ترکی خواهران و برادران
برک در حال رسوندن آیبیکه به خانه اش هست که محل کار اورهان را بهش نشون میده سپس ازش میپرسه میخوای با بابام حرف بزنم اورهان برگرده سر کار قبلیش؟ آیبیکه میگه نه بابا نمی خواد خوشم نمیاد. آیبیکه پدرشو میبینه که کنار خیابان نشسته یه زن در حال رد شدنه که فکر میکنه گداست و بهش پول میده آیبیکه عصبی میشه و پیشش میره و میگه داری چیکار میکنی؟ پولتو بردار و برو اون پدر منه و گدا هم نیست! سپس از پدرش میپرسه چیشده بابا؟ حالت خوبه؟ او هان میگه آره چیزی نیست کمرم گرفته بود اینجا نشستم یخورده سپس بهش میگه تو برو خونه من برم سرکار دیگه شب میبینمت. برک به آیبیکه پیام میده که آیلا میفهمه و با حرف میخواد بفهمه که طرفش آیبیکه ست یا نه!؟ برک میگه آره آیبیکه ست دوست دخترم، آیلا میگه پس میخوای بگی منو گذاشتی زیر پات آره؟ برک میگه من واست ارزش قائلم مامان ولی آیبیکه را دوست دارم و دوست دخترمه ازت توقع دارم تو زندگیم دخالت نکنی و احترام بزاری به انتخابم. رسول به آیلا زنگ می نه و میگه تا الان باید توافق نامه ازدواج به دستت رسیده باشه امضاء کردی؟ آیلا میخواد حرف بزنه که همان موقع صدای سوزان را میشنوه که میگه آقا رسول مهمان ها اومدن و منتظر شما هستن رسول میگه سریع امضاء کن تموم بشه بره پی کارش و قبل از اینکه آیلا اصلا حرف بزنه قطع میکنه او حسابی عصبی میشه. عمر کوفته درست کرده و بچه ها در حال شام خوردن هستن که ایگنور به اونجا میره و میگه اومدم حال امل را بپرسم سپس شنگول همان موقع میاد ومیگه فردا نمیتونم پیش امل باشم باید برم سرکار صباحتم نیست! ایگنور میگه اگه ایرادی نداره من میام پیش امل آنها قبول میکنن و قرار میشه صبح ایگنور بیاد.
آکیف و نباهت با چند زوج دیگه تو رستوران نشستن، وقتی سوزان با رسول به آنها ملحق میشن نباهت جا میخوره و میگه این اینجا چیکار میکنه؟ آکیف میگه نمیدونم والا رسول وقتی گفت با زنتون بیاین من اصولا یادتو میوفتم ولی انگار رسول دوست داشته با سوزان بیاد تا زن واقعیش! بعد از کمی صحبت کردن و خوش آمد گویی آیلا به اونجا میاد همگی با دیدن آیلا شوکه میشن و نباهت خوشحال. آیلا با طعنه به رسول میگه از کی تا حالا شام و قرار کاری را با دستیارت میری به جای زنت؟! سپس رو به مهمان ها میگه خودمو معرفی نکردم همسر رسول هستم اگه میخواین بشناسینش باید بگم که اصلا مرد درستی نیست و همش دروغگو و دغل بازه! رسول بهش میگه تو داری چیکار میکنی؟ و ازش میخواد تا از اونجا بره ولی آیلا میگه راستی میخواستی توافق نامه ازدواجو پاره کنم؟ سپس از تو کیفش در میاره و پاره میکند سپس میگه من از تو طلاق نمیگیرم که هرکاری خواستی بکنی! و از اونجا میره. نباهت تو دلش حسابی جشنی پا برجاست. مراسم تا حدودی بهم میخوره و بعد از خوردن شام همه میرن خونه هاشون. فردای آن روز آسیه و عمر حاضر شدن که به مدرسه برن ایگنور از راه میرسه و میگه شما برین من با پرنسس کوچولو کلی بازی میکنیم. رسول با دیدن سوزان در شرکت پیشش میره و ازش عذرخواهی میکنه و میگه نمیدونم چرا یهو اونجوری کرد دیشب تو هیچ تقصیری نداشتی بهش گفتم قرار شده سریعا توافق نامه طلاقو امضاء کنه. بعد از رفتن رسول، آکیف پیشش میره و بهش طعنه میزنه که دوباره مردم میگن انگاری سوران دوباره مرد پولدار پیدا کرده چسبیده بهش! سوزان تو گوشش میزنه و باهاش دعوا میکنه و از اونجا میره. ایگنور امل را با خودش به شهربازی برده و امل با دیدن اون همه اسباب بازی اجازه میگیره که میتونه بازی کنه یا نه ایگنور میگه اومدیم که بازی کنی امل خوشحال میشه و بغلش میکنه سپس به طرف دستگاه های بازی میره.
در مدرسه آسیه به کتابخانه میره تا با دوروک تکلیفشونو بنویسن. دوروک میگه من دیشب کتابو خوندم و خلاصه نویسی کردم سپس شروع میکنن به انجام تکلیف. بچه ها سوار سرویس مدرسه میشن تا برای بازی پینت بال به جنگل برن اما وسط راه متوجه میشن که آسیه و دوروک جا موندن و اونجا نیستن سپس برک میگه الان زنگ میزنم به دوروک میگم که جا موندن خودشون بیان مدیر قبول میکنه و میگه پس لوکیشن بفرست واسش. برک به دوروک زنگ میزنه و ماجرای جا موندنشون از اتوبوس را میگه و ازش میخواد خودشون بیان. انها راه میوفتن که بین راه دوروک پنجر میکنه و میزنه کنار تا پنچری را بگیره. آسیه لاستیک را گرفته که حواسش پرت میشه و ولش میکنه آنها به دنبال تایر می دوند که در آخر دوروک میخوره زمین و آسیه میخنده بعد از برداشتن تایر آسیه هم هم نجا میخوره زمین و دوروک بهش میخنده. بالاخره پیش بچه ها میرسن و مسابقه بین آنها شروع میشه. دوروک وقتی میخواد آیبیکه را بزنه خودشو میندازه جلو که دوروک کلافه میشه و میگه این چه کاری بود؟ آسیه از پشت دوروک را میزنه که دوروک میگه قبول نیست من داشتم حرف می زدم آسیه میگه اینجا جای حرف زدن نیست. آیبیکه هم به برک شلیک میکنه که میگه تو میدان جنگ عشق و عاشقی ممنوعه! همگی تو بازی تیر میخورن جزء اوگولجان و هاریکا با تولگا. اوگولجان خودشو رو زمین انداخته که هاریکا میره جلو فکر میکنه چیزیش شده ولی اوگولجان با یه حرکت به تولگا شلیک میکنه و وقتی به هاریکا میخواد بزنه میبینه تیرش تمومه. اوگولجان پرچم را برمیداره و به طرف.گ خط پایان میره هاریکا خودشو میزنه به زمین خوردن که اوگولجان میره پیشش او از فرصت استفاده میکنه و با برداشتن پرچم به طرف خط پایان میره ودر نهایت آنها میبرن. تیم عمر میبازن و به خاطر این حرکت آخرش میریزن سرش و کتکش میزنن…..
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس