خلاصه داستان قسمت ۱۲۱ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۲۱ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۱۲۱ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۱۲۱ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۱۲۱ سریال ترکی خواهران و برادران

مراسم شروع شده و دوروک به گفته اون دختره شروع به گیتار زدن و آهنگ خوندن میکنه. بعد از تمام شدن آهنگش اون دختر پیشش میره و دوروک برای حرص آسیه را دراوردن شروع میکنه باهاش گرم گرفتن آهنگ عاشقانه ای گذاشته میشه و همه میرن تو پیست رقص تا دونفره برقصن آسیه میره پیش عمر و بهش میگه سوزی فقط میخواسته بهت کمک کنه فقط روشش اشتباه بوده و ازش میخواد ببخشتش سپس پیش کان میره و بهش میگه میخوای باهم برقصیم؟ کان میگه آهان واسه اینکه دوروک حرص بخوره این کارو میکنی؟ آسیه انکار میکنه و میگه اگه نمیخوای زوری نیست کان میگه نه مشکلی نداره داریم میرقصیم دیگه، سپس شروع میکنن به رقصیدن که دوروک با دیدنشون عصبی میشه و میره پیشش و میگه اینم یه تمرین درسیه؟ سپس شروع میکنه با کان دعوا کردن و به درگیری میرسه آسیه سعی میکنه از هم جداشون کنه عمر میره جلو تا ببینه چخبره که تولگا از راه میرسه و مشتی به عمر میزنه و با اون درگیر میشه. همگی بهم میریزن و با تولگا دعوا میکنن که باز چیشده دوباره داره دعوا راه میندازه تولگا میگه تو باعث شدی جمیله بره و شروع میکنه باهاشون دعوا کردن وقتی میبینه همه پشت عمر هستن با گفتن این جمله که زنده نمیزارمتون از اونجا میره. آسیه از ترس و کلافگی به سرویس بهداشتی میره و شروع میکنه به گریه کردن تولگا متوجه میشه و با دیدن شمع فکری به سرش میزنه و در را به روی آسیه قفل میکنه سپس با شمع پرده در ورودی به راهرو سرویس را آتیش میزنه و با خودش میگه حالا که من به عشقم نرسیدم و شما ها باعثش شدین باید تاوان بدین سپس با نگاهی شیطانی از اونجا میره تو سالن. همه در حال رقصیدت هستن که اوگولجان با دیدن آتیش گرفتن پرده داد میزنه و میگه آتیش! دوروک دری واسه خروج پیدا میکنه و به برک میگه بگرد واسه کلید!

همگی در حال خارج شدن از سالن آتیش گرفته هستن آسیه مدام داد میزنه و میگه کسی اونجا نیست؟ یکی منو نجات بده! کم کم دود حال آسیه را بد میکنه و نمیتونه خوب نفس بکشه. عمر هرچی چشم میندازه آسیه را نمیبینه و داد میزنه آسیه؟ سپس به طرف سرویس میره و با شنیدن اسم آسیه تمام تلاششو میکنه تا در را باز کنه اما وقتی میبینه باز نمیشه سعی میکنه در را با پاش بشکنه. همگی از سالن خارج شدن آنها متوجه میشن عمر و آسیه نیستن دوروک و برک و اوگولجان سعی میکنن به داخل برن. عمر موفق میشه بالاخره در را بشکنه و آسیه را بغل میکنه تا به بیرون برن اما راهرو کاملا آتیش گرفته و نمیتونن برن. دوروک و بقیه با کپسول آتش نشانی به اونجا میرن و موفق میشن آسیه و عمر را به بیرون بیارن. آسیه بیهوش شده و اونا سریعا به آمبولانس زنگ میزنن. اوگولجان به اورهان و شنگول خبر میدن از طرفی اکیف و نباهت هم به اونجا میان و دعوا میکنه و میگه اگه بچه های من چیزیشون میشد چی؟ اورهان میپرسه اصلا چجوری این اتفاق افتاد؟ اوگولجان میگه نمیدونیم خودمونم گیج شدیم! عمر با دیدن تولگا میگه من میدونم کار کی بود و به طرف تولگا حمله میکنه و میگه تو بودی آره؟ دیدی نتونستی کاری کنی گفتی بزار زهرمو بریزم، آره؟ اوگولجان بقیه جلوشو میگیرن تا کاری نتونه بکنه، دوروک میگه آره کار تو بود عوضی؟ انها جلوی دوروک و عمر را میگیرن که تولگا میگه مگه دیوونه ام؟ آتیش بزنم بعد خودمم تو سالن بمونم؟ اوگولجان میگه آره دیوونه ای مگه شک داشتی؟ عمر بهش میگه دعا کن بلایی سر آسیه نیاد وگرنه خودم با دستای خودم میکشمت!

بعد ار چند دقیقه آسیه چشماشو باز میکنه و همگی خوشحال میشن  شنگول با دیدن آکیف خاطره ای از گذشته را به یاد میاره که در خانه نباهت سرشون داد میزد به خاطر نقشه ای که کشیده بودن تا اموالشو بالا بکشن اما چیزی به کسی نمیگه و همگی به خانه هایشان میرن. فردای آن روز شنگول با کابوسی که آکیف گردنشو گرفته و در حال خفه کردنش هست از خواب میپره که اورهان پیشش میره و میگه چیشده؟ شنگول میگه خواب دیدم اون آقایی که دیشب دیدمش گردنمو گرفته و در حال خفه کردنمه و میگه اگه به کسی چیزی بگم میکشه منو! اورهان میپرسه چیو نگی؟ شنگول میگه نمیدونم! بچه ها بعد از گذروندن تعطیلات به مدرسه برمیگردن، آیبیکه با طعنه میگه پسرها که رفته بودن اسکی اصلا هم خبری ازشون نبود! برک پیشش میره و میگه خوشگلم من که هر روز بهت زنگ میزدم و بهت خبر میدادم! آیبیکه خودشو میزنه به اون راه و میگه آره فقط یه زنگ میزدی! آسیه میخنده و میره پیش پسرها و ازشون تسکر میکنه و میگه تعطیلات نبودین ندیدمتون که ازتون تشکر کنم مرسی که اون شب نجاتمون دادین کان میگه نه این حرفا چیه کاری نکردیم هرکسی دیگه ای هم بود همین کارو میکردیم. سپس به داخل کلاس میرن تا ترم جدیدو شروع کنن‌.‌..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا