خلاصه داستان قسمت ۱۳۱ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۳۱ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۱۳۱ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۱۳۱ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۱۳۱ سریال ترکی خواهران و برادران

استاد کلاس را گروه بندی کرده. عمر و دورا و سوزی تو یه گروه هستن و دورا به عمر میگه که تو اصلا میدونی چندتا سیارک داریم؟ عمر برای ضایع کردنش اسامیشو هم میگه. هاریکا و اوگولجان و امیر تو یه گروهن و اونا نمیخوان باهم کار کنن امیر هم به اوگولجان تیکه میندازه. دوروک با آسیه و اورزگه هم تو یه گروه هستن. اوزگه و دوروک با مجسمه سازی موافقن اما آسیه مخالفه ولی میگه چاره ای ندارم که موافق باشم. بعد از مدرسه عمر به سوزی میگه چطوره شب باهمدیگه بریم یه قهوه بخوریم اگه موافق باشی، سوزی جا میخوره و میگه با منی؟ عمر تایید میکنه که سوزی با خوشحالی قبول میکنه و میگه باشه کجا بریم؟ عمر میگه یه جا نزدیک خونه خودتون میریم سوزی قبول میکنه. نباهت در خانه در حال گریه کردنه که دوروک به خانه میره و با دیدن مادرش میگه گریه کردی؟ نباهت میگه نه فقط ببینینم گرفته یخورده سپس درباره اون شب ازش میپرسه که چیا شنیده دوروک میگه سوزان داشت سر بابا داد میزد و میگفت که رابطه ما همون اون روز تموم شد و رفت و باهاش دعوا میکرد نباهت میگه منظورش کدوم روز بود؟ دوروک میگه همون روزی که مادر آسیه فوت کرد دیگه نباهت تو فکر فرو میره و میگه یعنی درباره زمان حال حرف نمیزدن نه؟ دوروک میگه نه از گذشته بود. نباهت به شرکت پیش رسول میره و میگه فکر کنم ما خیلی زیاده روی کردیم رسول. رسول میپرسه یعنی چی؟ نباهت میگه من شنیدم که بچه ها میگن سوزان سر آکیف داد میزده که رابطه ما تموم شده دیگه چه میدونم باهاش دعوا میکرده و از قدیم حرف میزدن نه در زمان حال! رسول میگه ولی من توقع داشتم که سوزان همچین چیزیو از من پنهان نکنه و بهم بگه! نباهت بعد از کمی حرف زدن بهش میگه باید بری با سوزان حرف بزنی و ازش عذرخواهی کنی منم همین کارو میکنم.

آکیف تو خونه مدام به گوشیش نگاه میکنه تا خبری از سوزی بگیره کان بهش میگه بابا دیگه الان بیشتر تو فضای مجازی نظر همدیگرو جلب میکنن آکیف میگه مثلا چیکار کنم؟ کان میگه میتونی مثلاآهنگ بخونی بعد سوزان خانم را تگ کنی تا همه ببینن آکیف میگه اینجوری نباهت هم میبینه همه ی همکارام هم میبینن اصلا خوب نمیشه! میشه برای خودش فیلمو بفرستم؟ کان میگه خوبه اینجوریم میشه. سوزان در خانه نشسته که واسش پیام میاد هاریکا میگه خوبه سر وقتش سر و کله دوست پسرت پیداش شد! چی فرستاده حالا؟ سوزان فیلم را پخش میکنه که میبینه آکیف داره واسش آهنگ میخونه هاریکا با شنیدن صداش میره کنار مادرش و فیلمو میبینه و با تعجب میگه این چیه دیگه؟ میخواد آبروی مارو ببره؟ چرا اینکارارو میکنین مگه نوجوانین؟ عمر به آرایشگاه رفته که آسیه بهش زنگ میزنه و میگه چرا شام نخورده رفتی؟ چجوری با شکم گرسنه میخوای کار کنی؟ عمر میگه کار داشتم باید میومدم دیگه حالا اومدم میخورم. عمر بعد از اصلاح صورت و ادکلن زدن به طرف محل قرار با سوزی میره. سوزی با دیدنش میگه هنوز باورم نمیشه که اومدیم باهم بیرون خیلی وقت بود میخواستم باهم وقت بگذرونیم سپس میپرسه الان ما به عنوان دوست پسر و دوست دختر اومدیم بیرون؟ عمر میگه حتما باید یه اسم بزاریم روش آره؟ خب منم میخوام یخورده ناز کنم! و باهمدیگه میخندن سپس تایید میکنه و دست همدیگرو میگیرن. صاحب کار عمر بهش زنگ میزنه و میگه داداشات میخوان برن یه جا واسه تسویه تو هم باید بری عمر قبول میکنه و با ناراحتی ماجرارو به سوزی میگه و بعد از عذرخواهی از اونجا میره.

عمر با همان دوتا فرد دیگه به محل تسویه میرن اونجا عمر متوجه میشه که یه نفر میخواد بهشون حمله کنه که جلوشو میگیره و همکاراشو نجات میده آنها بعد از گرفتن پول از اونجا میرن. وقتی پیش صاحب کارشون برمیگردن او از عمر تعریف میکنه و میگه مثل اینکه تو شب دوم کاریت قهرمان شدی! سپس به عنوان کار خوبش بهش بیشتر پول میده . عمر وقتی به خانه برمیگرده میبینه که اوگولجان روی نیمکت بیرون نشسته و حسابی تو فکره. عمر پیشش میشینه و ازش میپرسه امشبم روی نیمکت دلشکسته ها نشستی؟ اوگولجان میگه اینجا جای همیشگیه من بوده نباید اصلا از روش بلند میشدم سپس با عمر درد و دل میکنه عمر او را آروم میکنه و در آخر به داخل خانه میرن. آسیه بهش نشون میده که واسش کیف گرفته چون کیفش پاره شده بود عمر تشکر میکنه و میگه خوب کاری کردی اوگولجان بهش میگه اینجایی که کار میکنی نیرو نمیخواد منم بیام؟ عمر میمونه چی بگه و بهش میگه بزار بهشون میگم ببینم چی میگن. آکیف نصفه شب با شنیدن صدای آلارم لایک کردن پستش توسط سوزان از خواب بیدار میشه و با خوشحالی میره تو اتاق کان و میگه لایک کرده منو آره؟ کان تایید میکنه و آکیف از خوشحالی تو پوست خودش نمیگنجه. فردای آن روز بچه ها میرن به مدرسه همه ی اونا از اینکه دوباره باید هم گروهی هاشونو که باهاشون مشکل دارن تحمل کنن کلافه میشن. اورهان به خاطر اینکه شنگول باز هم اونارو بازی داده که حافظه اش هنوز برنگشته باهاش قهر کرده. شنگول به خانه آکیف میره و با دیدن اونجا میگه خونه قشنگی داری سپس اورهان ازش میخواد تا برای کان که معده اش ترش کرده دمنوشی چیزی درست کنه تا خوب بشه. شنگول به حالتی تهدید بهش میگه اورهان از وقتی فهمیده من حافظه ام برگشته و بهش نگفته بودم باهام سرسنگینه و حرف نمیزنه از طرفی قسط بانک عقب افتاده اگه بهمون بدین از رو حقوقم کم کنین خیلی خوب میشه آکیف قبول میکنه و میگه موقع رفتن رو میز میزارم بردار شنگول ازش تشکر میکنه….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا