خلاصه داستان قسمت ۱۵۸ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۵۸ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت میکند. خانوادهای که علیرغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختیهای زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی و خوبی را نشان میدهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun و …
خلاصه داستان قسمت ۱۵۸ سریال ترکی خواهران و برادران
وکیل پیش دخترها میره و میگه فردا زمان دادگاهتونه هرچی به من گفتین فردا هم همونو بگین، بگین که قصد صدمه به امیر نداشتیم منم همه تلاشمو میکنم تا کندترین مجازاتو واستون ببرن. دوروک به اونجا میاد و میگه واستون غذا گرفتم آنها از حرف هایی که وکیل بهشون زده بود بهش میگن دوروک میگه نگران نباشین همه چیز درست میشه. سوزان تو خونه از آکیف مراقبت میکنه و بهش میگه وقتی نباهت زنگ زد فکر کردم میخواد واسه شراکتمون چرت و پرت بگه منم جواب ندادم سپس با آکیف صحبت میکنه و میگه ولی چشمات میگه که یه اتفاق بدی افتاده چیشده؟ آکیف ماجرای غرق شدن کشتی را بهش میگه که همه ی سرمایه اش از بین رفته سوزان میگه این چیزها از سلامتیت مهمتر نیست به خودت فشار نیار و آرومش میکنه. عمر و برک و اوگولجان به کلانتری میرن که دوروک میگه از ظاهرتون مشخصه قرار نیست شکایتشو پس بگیره! عمر میگه نه راضی نشد! سپس از وکیل میپرسه که دوروک میگه آره اومد حرف های دخترارو شنید بعدشم گفت که فردا دادگاه دارن اگه شکایتشو پس نگیره میرن زندان. آنها فکر میکنن که ببینن نقطه ضعفی چیزی تولگا داره یا نه که به نتیجه ای نمیرسه عمر میگه خوب بریم خونه شون شاید اونجا چیزی پیدا بشه! ولی نمیدونم کی خونشون نیست که بریم! اوگولجان میگه من میدونم شما هم میدونین خودش گفت فردا ساعت ۱۲ مسابقه تنیس دارن و باید برن عمر میگه خوب اوزگه و مادر و پدرشون چی؟ دوروک میگه اگه پدر و مادرشون نباشن اوزگه با من سپس میگه من یه نقشه خوب دارم بیاین تا واستون تعریف کنم. فردا صبح بچه ها از خواب بیدار میشن تو بازداشتگاه که مامور میاد و میگه که آیبیکه ارن بسته داری، آیبیکه با باز کردن بسته میگه مامانم واسمون غذا فرستاده سپس باهمدیگه شروع میکنن به غذا خوردن.
آکیف به دستیارش میگه یه فکری دارم اونم این که سوزان را به عنوان مدیر عامل شرکت معرفی کنیم که فقط اون حق امضا داشته باشه از طرفی دیگه شرکت کرم نباهت و لیلارو هم تاسیس کن سریعا تا بریم زیر پوشش اون اینجوری از ورشکستگی نجات پیدا کنیم. بعد از رفتن او آکیف به عکس سوزان نگاه میکنه و میگه ببخشید چشم آهویی من تو اگه تو زندان بیوفتی من میتونم یه کاری کن مبینای بیرون ولی من بیوفتم تو هیچ کاری نمیتونی بکنی مجبورم درکم کن! دوروک طبق نقشه اش با اوزگه بیرون قرار گذاشته اوزگه بهش میگه چیشد که یهو قرار گذاشتی؟ من نفهمیدم یهویی شد! دوروک میگه از بند خودمو رها کردم وقتی رفتم. ندان فهمیدم که واقعا اونا چیکار کردن سرد شدم نسبت بهش دیگه فاصله گرفتم سپس دست اوزگه را میگیره و قهوه اش را رو لباسش میریزه سپس ازش میخواد بره سرویس لکه هارو بشوره چون بدش میاد. تو این فرصت اوگولجان که از دور اونارو زیر نظر داشت میره کلید خونشونو برمیداره و از اونجا میره. آکیف به آیلا خبر میده تا پیشش بره و بهش میگه که میخواد شرکتشونو تاسیس کنه چون آینده داره آیلا خوشحال میشه و میگه من میرم به نباهت خبر بدم. اوگولجان و عمر و برک به خانه پدر امیر میرن اونجارو میگردن تا ببینن چیزی پیدا میکنن یا نه اوگولجان وارد یه اتاق سگ میشه که رو دیوارش عکس های امیر با سگه اوگولجان خوشحال میشه و بهشون میگه فکر کنم پیداش کردم سپس وقتی عمر و برک به اون اتاق میرن با دیدن اون سگ جا میخورن و شروع میکنن باهاش بازی کردن سپس میگن از کجا معلوم مال اوزگه نباشه؟ اگه مال اون باشه اصلا هیچ تاثیری نداره! اوگولجان میگه به نظرتون با این عکسا رو دیوار مال امیره یا اوزگه؟
انها سگ را برداشتن و با یکسری از وسایلش میخوان از خانه بیرون برن که پدر امیر وارد خونه میشه و با دیدن اونا میگه اینجا چخبره؟ شما کی هستین؟ و میخواد به پلیس خبر بده که عمر بهشون میگه ما نمیخوایم نه به این سگ و نه هیچ موجودی دیگه ای آزاری برسونیم ولی پسرتون خیلی مارو اذیت کرده خواستیم با بردن این سگ فقط یخورده تحت فشار بیاریمش تا بیاد رضایت بده. پدرش میپرسه چی شده؟ آنها همه چیزو واسش تعریف میکنن که پدر امیر بهشون میگه من از این چیزها هیچ خبری نداشتم واقعا! شما برین اونش با من خیالتون راحت که میاد رضایت میده. اوزگه که با دوروک تو کافه هست بهش پیشنهاد میده تا برن سینما اما دوروک همان موقع پیامی از پسرها دریافت میکنه که ماموریت به خوبی انجام شد به خاطر همین به اوزگه میگه والا نه وقت ندارم حتی همین الان باید برم سپس از اونجا میره. بچه ها تو بازداشتگاه هستن که مامور میاد و صداشون میکنه آنها میگن میخوایم بریم دادگاه؟ هاریکا تایید میکنه و میگه از اونورم میریم زنان! اما مامور میگه دادگاهی نیست رضایت دادن آزاد شدین آنها شوکه میشن و با خوشحالی میخندن و همدیگرو در آغوش میگیرن. شب سر میز شام آکیف به سوزان میگه میخوام سمت جدیدتو تو شرکت بهت بدم دیگه من خسته شدم میخوام تو کارهامو بکنی سپس بهش برگه ای میده و میگه با امضا کردنش میشی مدیر عامل جدید شرکت سوزان و هاریکا شوکه میشن و سپس از فرط خوشحالی نمیدونن باید چیکار کنن سوزان آکیف را در آغوش میگیره و ازش تشکر میکنه. آکیف میگه دیگه جایگاهت از نباهت تو شرکت بالاتره سوزان حسابی خوشحال میشه و لبخند میزنه…..
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس