خلاصه داستان قسمت ۱۶۵ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۶۵ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت میکند. خانوادهای که علیرغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختیهای زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی و خوبی را نشان میدهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun و …
خلاصه داستان قسمت ۱۶۵ سریال ترکی خواهران و برادران
عمر وقتی به خانه میرسه آسیه ازش میپرسه چیشد؟ سوزان خانم خیلی حالش گرفته شد؟ عمر میگه آره خیلی بهم ریخت. آنها درباره خاله سوگی حرف میزنن که از وقتی اومده یه رنگ دیگه ای به زندگیمون داده. آیبیکه به خانه میره و با شنگول حرف میزنه شنگول میگه یعنی اون پیرزن میخواد پیش بچه ها بمونه؟ آیبیکه میگه آره فعلا که اونجا میمونه تا ببینیم چی میشه. شنگول میپرسه خبری از هاریکا نشد؟ آیبیکه میگه نه از طرفی عمر هم نمیخواد خواهرش به زندان بیوفته واسه همین نمیخواد به پلیس خبر بده شنگول با کلافگی میگه من وقتی اون دخترو دیدم از همون روز اول اصلا ازش خوشم نیومد. عمر و اوگولجان برای کار به ساختمان نیمه کاره رفتن تا نخاله ها را به کامیون ببرن صاحب کارشون میگه اینارو ببرین تو ماشین ۶۰ لیز گیرتون میاد پس فردا هم به ساختمان دیگه هم هست که ۱۰۰ لیر میده عمر قبول میکنه و میگه انجامش میدیم مشکلی نیست. برک با آیبیکه تماس تصویری میگیره و باهمدیگه صحبت میکنن و ابراز دلتنگی میکنن آیلا که پشت دیوار ایستاده تمام حرف های اونارو میشنوه و بعد از قطع تماس میره تو اتاقش و میگه اصلا به حرف های مادرت اعتنا نکن باشه؟ و سر آیبیکه باهم بحث میکنن آیلا میگه آیبیکه اصلا در شان ما نیست! برک میگه مهم اینه که واسه من مناسبه آیلا تو بحث کردن کم میاره و میگه باشه اصلا هرچی تو میگی عشق دوران جوانیه دیگه کاری نمیشه کرد سپس زنگ خانه شان به صدا درمیاد که میبینن آکیف به اونجا اومده. آکیف میگه اومدم فقط بهت بگم که فردا یه نفر میاد مدرسه که خیلی مهمه ازت خواهش میکنم که سنگ ننداز جلوی پام! آیلا میگه کیه؟ آکیف میگه میخوام مدرسه را بفروشم اینم یه مشتری دست به نقد و خوبیه برک میگه بفروشی؟ واسه چی؟
آکیف بهش میگه دوستت بهت نگفت؟ من ورشکست شدم آیلا میگه با پولش میخوای چیکار کنی؟ آکیف میگه میخوام زنمو آزاد کنم سپس باز هم ازش خواهش میکنه تا مشکل بوجود نیاره و از اونجا میره. آسیه به عمر زنگ میزنه و میگه داشتم میرفتم سر کار که زنگ زدن و کنسل کردن دارم برمیگردم خونه خیلی ناراحت شدم عمر دلداریش میده و میگه اشکالی نداره این نشد یه کار دیگه، آسیه در حال رد شدن از جلوی رستوران گونور هستش که گونور حرفاشو میشنوه و صداش میزنه سپس میپرسه تو دنبال کار میگردی؟ آسیه تایید میکنه گونور میگه چه جالب منم دنبال گارسون میگردم واسه رستورانم سپس به داخل میبرتش و به اورهان میگه که آسیه قراره اونجا کار کنه دیگه اورهان از این کار گونور خوشحال میشه. گونور پالتو آسیه را میگیره و میبینه جیبش پاره ست و به خودش میگه بریم واسه خودمون امتیاز جمع کنیم سپس جیب پالتو آسیه را میدوزه و توش نخود و کشمش میریزه آسیه وقتی میخواد بره خونه گونور بهش پالتوشو میده و میگه تو جیبش نخود و کشمش ریختم بده به امل دوست داره آسیه میبینه جیبش دوخته شده جا میخوره و میگه این که پاره بود! گونور میگه دوختمش آسیه یاد خاطره ای از مادرش میوفته و بغض میکنه و حالش گرفته میشه گونور میپرسه کار بدی کردم؟ آسیه میگه نه یاد مادرم افتادم سپس میخواد از اونجا بره که گونور بهش ۱۰۰ لیر میده و میگه این باشه به عنوان پیش پرداخت که جای دیگه ای نری کار کنی بیای همینجا! آسیه خوشحال میشه و بعد از گرفتن پول از اونجا میره. اورهان به گونور میگه چه زن خوبی هستی تو چقدر خوب شد که خدا تورو سر راهم قرار داد گونور هم همینو میگه و گونه اورهان را میبوسه و میره اورهان جا میخوره و به خودش میگه به خودت بیا مزد تو این سن عشق و عاشقی چیه دیگه؟!
صباحت عکس خانوادگی عمر اینارو به سوگی نشون میده و دردهایی که اونا کشیدن را بهش میگه سوگی حساب ناراحت میشه، عمر وقتی به خانه میره صباحت با دیدن دستاش میگه چیشده پسرم؟ عمر میگه هیچی گونی بریده او بهش پماد میده که بزنه به دستاش سپس بعد از رفتنش آسیه به اونجا میاد و ماجرارو برایش تعریف میکنه سپس ۱۰۰ لیر را به عمر میده. او پول هارو به خاله سوگی میده و بهش ماجرارو بدهیشونو بهش میگه و ادامه میده که ما تو دفتر مینویسیم تا روزی که بدهیمون باهاتون صاف بشه خاله سوگی از رفتار اونا حسابی تحت تاثیر قرار گرفته و متاثر شده. عمر به خانه خاله شنگول میره تا اونجا با اوگولجان بخوابه. فردای آن روز از دادگاه برای شنگول نامه میاد که اولین دادگاه طلاقشون دو روز دیگه ست شنگول حسابی بهم میریزه و با چشمانی اشکی به اتاقش میره عمر میگه من میرم تو برو پیش زن عمو حالش بد گرفته بود. عمر به خانه خودشون میره که خاله سوگی میبینه یه تخم مرغو اونا باهم نصف میکنن میخورن. آنها حاضر میشن تا به مدرسه برن که امل میگه خاله سوگی باهام میاد پیش خاله صباحت؟ خاله سوگی میگه نه نه من امروز امتحان ادبیات دارم سریع بریم مدرسه تا به امتحانم برسم عمر و آسیه بهم نگاه میکنن و میگن ببریمش جلو چشمشون باشه بهتره سپس بیرون میرن. آنها همگی باهم به طرف مدرسه میرن. دوروک و برک با دیدن خاله سوگی ازشون میپرسن که این خانم کیه؟ اوگولجان دوروک را نامزد نوران، آسیه و برک را نامزد آیبیکه معرفی میکنه سپس باهمدیگه میرن داخل ساختمان. دوروک و برک از آسیه و آیبیکه میپرسن که ماجرا چیه؟ آنها میگن بعدا واستون تعریف میکنیم عمر میگه اصلا تعریف کردین نیست باید خودتون حسش کنین که چقدر مهربونه…..
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس