خلاصه داستان قسمت ۱۸۸ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۸۸ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۱۸۸ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۱۸۸ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۱۸۸ سریال ترکی خواهران و برادران

آکیف تو آشپزخانه تخم مرغ سوسیس درست کرده و در حال خوردن است که نباهت یکدفعه بوی غذا به مشامش میخوره و شوکه میشه و با صدای بلند میگه دوروک تویی؟ وقتی صدایی نمیشنوه به طرف آشپزخانه میره. دوروک پیش باباش رفته و میگه داری چیکار میکنی؟ آکیف میگه بیا ببین چی درست کردم! دوروک با ترس میگه پاشو برو الان مامان میاد میبینه باید شب تو چادر بخوابیم تو همون حین نباهت به اونجا میاد و میگه اینجا چخبره؟ او با آکیف بحث میکنه و بعد به دوروک میگه دستت درد نکنه! سپس از آکیف میخواد تا از اونجا بره او به دوروک میگه واقعا که از تو توقع نداشتم! آکیف بهش میگه پسر من با وجدانه مثل تو نیست که وقتی اومد دید باباش کجا زندگی میکنه نتونست کنار بیاد گفت بیا بریم خونه ما نباهت در آخر آکیف را بیرون میندازه و میگه دیگه نبینم از طریق بقیه وارد این خونه میشی! آکیف تو همون حیاط خونه به خودش میگه ببین به چه روزی افتادم چجوری باید شبمو صبح کنم سپس همانجا میخوابه. فردای آن روز آکیف به خانه عمر اینا میره و بهشون یه کیف پر از پول میده که عمر میگه تموم شد؟ زمین فروخته شد؟ آکیف میگه بله هرچند نتونستی صبر کنی تا به بار بشینه دانه ای که کاشتی ولی خوب همه که بیزینسمن و تاجر نمیتونن بشن. بعد از رفتنش عمر میگه من میرم پیش لیلا تا پولو پس بدم بعد بیام مدرسه. شنگول با خودش حلمیه را به خانه نباهت برده تا تو انجام کارها بهش کمک کنه نباهت قبول میکنه و میگه من یه قرار کاری مهم دارم باید برم. شوال با احمد تو اتاقشان در حال حرف زدنن و احمد میگه باید چیکار کنیم تا نقشه ای که کشیدی عملی بشه؟ شوال میگه دیشب بیشتر فکر کردم و فهمیدم یه قرص هست که باید هرشب یدونه بدیم بهش.

اول کمی حواس پرتی میگیره بعد یه چیزهاییو فراموش میکنه ما هم میتونیم ثابت کنیم که صلاحیت عقلی نداره و کارهامونو پیش ببریم سوگی که پشت در اتاق بوده حرفاشونو میشنوه و حسابی بهم میریزه و با گریه به اتاقش میره و میگه باورم نمیشه که به خاطر پول این کارو هم باهام کردی! و گریه میکنه. لیلا تو اتاق تولگا در حال رسیدگی بهش هست که تولگا میگه داری بد عادتم میکنیا سپس ازش میپرسه که چرا اون پولهارو از تو گاوصندوق بابا برداشتی ؟ چیکار کردی؟ لیلا میگه قول بده ناراحت و عصبی نمیشی تولگا میگه باشه که لیلا میگه به عمر دادم تولگا جا میخوره و میگه چی؟ سپس لیلا شروع میکنه به تعریف کردن که تولگا میگه من نفهمیدم از کی تو با عمر انقدر صمیمی شدی که از مشکلاتش خبر داری؟ لیلا میگه صمیمی نیستم یهویی شنیدم تولگا میپرسه تو مطمئنی چیزی بینتون نیست؟ حسی نداری بهش؟ همان موقع عمر وارد اتاق میشه که لیلا دست و پاشو گم میکنه تولگا میگه فهمیدم نمیخواد جواب بدی. عمر بعد از احوالپرسی کیف پولو پس میده و ازش به خاطر همه چیزهایی که مقصرش بوده عذرخواهی میکنه و میره تولگا ازش تشکر میکنه و میره. شنگول میخواد بره چکاب که اورهان به دم در خانه میره و ازش میخواد سوار ماشین بشه تا باهمدیگه برن اما شنگول میگه من سوار ماشین اون زن نمیشم و میخواد با اتوبوس بره که اورهان میگه باشه بزار ماشینو تو حیاط بزارم باهمدیگه بریم سپس تاکسی میگیره و باهمدیگه میرن. عمر تو مدرسه سوزی را میبینه و میره پیشش و ازش میخواد باهم حرف بزنن. او از سوزی عذرخواهی میکنه و ماجرارو تعریف میکنه سوزی میگه آهان به همین راحتی؟ یعنی اگه منم جای تو بودم انقدر منطقی برخورد میکردی؟ عمر میگه آره سوزی میگه پس باشه و او را میبخشه و بغلش میکنه سپس بعد از رفتنش به خودش میگه ببینیم و تعریف کنیم!

نباهت جلوی در کلوب با یه ماشین تصادف میکنه و اون مرد نمیزاره بره و میگه باید عکس بگیرم بفرستم برای بیمه تا بگه خسارت چقدر شده که واسم بزنی. آنها باهمدیگه بحث و کل کل میکنن و گوشی نباهت را اون مرد پرت میکنه جلوی پا احمد. احمد میره جلو و میگه چیشده؟ او با شنیدن ماجرا و دیدن وضعیت ماشین میبرتش یه گوشه و میگه ببین هم من و هم خودت خوب میدونیم که این برای تصادف الان نیست قدیمیه یا میری با زنگ میزنن به پلیس اون مرد از اونجا با کلافگی میره. نباهت از احمد تشکر میکنه و بعد از گرفتن گوشیش از اونجا میرن. شنگول و اورهان به سونوگرافی رفتن و اورهان حسابی ذوق زده ست و باهمدیگه از خاطراتشون میگن و میخندن. دکتر میاد و بعد از معاینه میگه که همه چیز نرمال و خوبه اورهان جنسیتو میخواد بدونه که شنگول میگه میخوام سورپرایز بشم. نباهت کلوب را خریده و با دیدن سوزان بهش میگه سوزان تبریک میگه. نباهت همانجا متوجه میشه که تلفن دستش مال خودش نیست سپس با کمی فکر کردن میگه نکنه با گوشی اون مرد جابه جا شده! سپس از احمد جلوی سوزان تعریف میکنه که خیلی مرد محترم و جذابی هم بود آشناییمون مثل تو فیلما بود ازم جلوی اون مرد قلندر حمایت کرد سپس به احمد زنگ میزنه و او بهش میگه من هنوز تو تراس کلوبم اگه همین نزدیکایین بیام یه جا بگیرم ازتون نباهت هم میگه منم همین کلوبم الان میام اونجا سپس به سوزان میگه من برم سرویس به خودم یخورده برسم بعد برم پیشش سوزان لبخند میزنه و میگه برو موفق باشی……

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا