خلاصه داستان قسمت ۱۸۹ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۸۹ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت میکند. خانوادهای که علیرغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختیهای زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی و خوبی را نشان میدهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun و …
خلاصه داستان قسمت ۱۸۹ سریال ترکی خواهران و برادران
نباهت سر میز احمد میره و ازش عذرخواهی میکنه احمد اونو به یه قهوه دعوت میکنه و ازش میپرسه قبول میکنین دیگه؟ نباهت میگه بله ولی به یه شرط مهمون من احمد قبول میکنه. بعد از چند دقیقه سوزان به اونجا میاد که با دیدن احمد جا میخوره و با حرص بهش نگاه میکنه نباهت آنها را باهمدیگه آشنا میکنه سپس سوزان بعد از گرفتن سفارش از اونجا میره. سوزی با صرب به یک کافه دور افتاده و سطح پایین رفته که کسی آنها را نبینه سپس صرب بهش میگه من فهمیدم این قرار واسه چیه مربوط میشه به قرار عمر با لیلا درسته؟ سوزی میگه آره ولی الان فهمیدم چه کار مسخره ای کردم دارم خجالت میکشم! و از صرب معذرت خواهی میکنه صرب میگه اشکالی نداره فقط خواستم بگم که فهمیدم اگه ناراحت شده بودم که اصلا اینجا نمیومدم سپس گوشیو میگیره و میگه اگه کسی چیزی نفهمه از این قرار دیگه به چه دردی میخوره! سپس سلفی باهاش میگیره و بهش میگه بیا حالا بزار تو صفحه اینستاگرامت سوزی کمی دودله که صرب شیرش میکنه و ازش میخواد بزاره سوزی در آخر استوری میزاره. احمد و شوال تو خونه نشستن که اسماعیل میره پیشش و میگه آقا احمد سوگی خانم خواستن این قراردادو بدم بهتون احمد میگه این چیه دیگه؟ اسماعیل میگه سوگی خانم تمام مال و اموالشو به نام شما زدن و خودشون از اینجا رفتن. آنها از خوشحالی شوکه میشن که احمد میگن یعنی چی؟ دوربین مخفیه؟ یکدفعه ای؟ چیشد یهو؟ اسماعیل میگه فقط اینو امضاء کردن و دادن که بهتون بدم امضاء کنین خودشونم از اینجا رفتن احمد میگه کجا؟ اسماعیل میگه نمیدونم و اینم بگم که گفتن بهتون بگم دیگه نمیخوان ریخت نحستونو ببینن و از اونجا میره. احمد شوکه میشه. شنگول و اورهان به خانه برمیگردن که گونور را اونجا میبینن.گونور با اورهان دعوا میکنه و میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ کنار این زن چیکار میکنی؟
اورهان میگه باهمدیگه رفتیم سونوگرافی بچه مو ببینم همین اما گونور عصبیه و باهاش دعوا میکنه و میگه من همچین زن روسن فکری نیستم اورهان ازت خواستم دیگه سمت این زن نری! سپس با شنگول دعوا میکنه که با بچه اش شوهرشو میکشه سمت خودش اورهان از شنگول دفاع میکنه و بعد از کمی بحث کردن گونور حلقه اش را درمیاره و به اورهان میده و میگه نمیتونم اینجوری و باید طلاق بگیریم و میره. شب عمر و آسیه در حال حرف زدن هستن که آسیه یکدفعه استوری سوزی را میبینه و وقتی عمر میبینه بهم میریزه و یاد حرف سوزی تو مدرسه میوفته و میفهمه که داشته تلافی میکرده. بعد از چند دقیقه سوگی به اونجا میاد و عمر با دیدن خاله سوگی دم در جا میخوره و میگه چیشده خاله سوگی؟ او میگه هنوزم واسه من اینجا جا دارین؟ نه جایی دارم برم نه خانواده ای! عمر ازش میخواد تا بیاد داخل و وقتی میفهمه احمد اونو اذیت کرده حرص میخوره و کلافه میشه. بعد از چند دقیقه در خانه شان زده میشه که عمر با باز کردن میبینه احمده. عمر با احمد به خاطر اذیت کردن خاله سوگی بحث میکنه و در آخر خاله سوگی وقتی میبینه احمد میخواد حرف بزنه ازشون میخواد تا برن. احمد ازش میپرسه اینجا آخه؟ خونه را به اینجا ترجیح دادی؟ سوگی میگه من فقط خونه را نه شماهارو هم ترک کردم! سپس میگه که حرفاشونو شنیده و ازش میخواد از اونجا بره. احمد از خانه بیرون میاد که عمر باهاش حرف میزنه و ازش میخواد دیگه ناراحتش نکنه وگرنه با اون طرفه! اورهان رو نیمکت نشسته که افرا اونو پیدا میکنه و میره پیشش و میگه چیشده عمو اورهان جون؟ اورهان دست و پا شکسته یه چیزهایی تعریف میکنه که افرا میگه آره خوب اینارو واسم گفت ولی من موندم که پس چرا داره میل ابر بهار گریه میکنه؟
اورهان جا میخوره و میگه واقعا؟ آخه اصلا اجازه نداد من واسش تعریف کنم و توضیح بدم! سپس به طرف خانه میرن اورهان دسته گلی بهش میده و ازش معذرت خواهی میکنه و میگه ببخشید که بدون خبر دادن بهت رفتم پیش شنگول تا بچه مو ببینم! بعد از کمی حرف زدن اورهان گونور میبخشتش. فردای آن روز سر میز صبحانه شنگول و حلمیه باهم نقشه میکشن که دوباره اورهانو برگردونه سمت خودش او بهش پیام میده و میپرسه که چیشد؟ رفت پیش گونور یا نه؟ افرا گوشی اورهان را برمیداره و پیامو میخونه او نقشه ای میکشه و از طرف اورهان پیام میده که نه اوضاع خرابه میخوایم طلاق بگیریم اونا خوشحال میشن و حلمیه میگه باید بکشونیش سمت خودت. افرا از طرف اورهان دعوتش میکنه واسه فرداشب برن شام بیرون شنگول حسابی خوشحاله و میگه باشه. افرا با خودش میگه باید به حسابت برسم چاره ای نیست. اوگولجان و آیبیکه به خانه عمر اینا میرن که با دیدن خاله سوگی جا میخورن و میپرسن اونجا چیکار داره؟ چیشده؟ آنها واسشون تعریف میکنن و باهمدیگه و باهمدیگه به طرف مدرسه راهی میشن. تولگا مدرسه ست که برک میره پیشش و شروع میکنه بهش توهین کردن و تیکه انداختن تولگا کلافه میشه و میگه تو چی میگی یارو سر صبحی؟ آیبیکه و اوگولجان به مدرسه میان و برک به تولگا میگه بیا رفیقاتم اومدن و شروع میکنه بهشون چرت و پرت گفتن که من میدونم یه چیزی بینتون هست یه حسی این وسط هست! آیبیکه با تاسف از اونجا میره….
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس