خلاصه داستان قسمت ۳۱ سریال ترکی نشاط زندگی + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۱ سریال ترکی نشاط زندگی می باشید همراه ما باشید. سریال نشاط زندگی (شادی زندگی من)، داستانی زنانه است که به موضوعاتی مانند خانواده، عشق، و تلاش برای رسیدن به اهداف میپردازد. این سریال ترکیه ای با نگاهی مدرن به مفاهیم سنتی، توانسته است مخاطبان زیادی را جذب کند. سریال نشاط زندگی از تاریخ ۲ بهمن ماه ۱۴۰۲، روزهای زوج ساعت ۲۰:۰۰ و تکرار آن روز بعد ساعات ۱۲:۰۰، ۱۷:۰۰ از شبکه جم تیوی پخش میشود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ شبنم بوزوکلو در نقش نشه شنبکال، تولگا تکین در نقش مصطفی شنبکال، متین کوشکون در نقش مهمت شنبکال، اوغور دمیریهلوان در صالحا شنبکال، ارس شنول در نقش سردار شنبکال، گیزم کالا در نقش آیلین اوزای، ازگی تومبول در نقش تورکان شنبکال، سوریا گوزل در نقش سودا کورماز، نیسان دوکمچی در نقش زینب شنبکال، گفت اژه ییلدیزیم در نقش امره شنبکال و…
قسمت ۳۱ سریال ترکی نشاط زندگی
گوسفندی که مهمت برای افتتاحیه کافه سردار آورده بود فرار کرده و همه تصمیم میگیرن دو به دو برن طرفی و بگردن دنبال گوسفند. مراد با تورکان میره و باهاش حرفم میزنه و میفهمه که ماشین سنگین از علایق تورکانه. بعد متوجه میشن که گوسفندو مراد از قصد فراریش داده بود تا به اون بهونه باهمدیگه تنها بشن و حرف بزنن. نشه به شهرک صنعتی رفته تا برای ماشین مرت چراغ بگیره او با سوال کردن میفهمه یه جا بیشتر نداره و به اونجا میره. وقتی میرسه مکانیک میگه این چراغی نه من دارم نه جایی میتونی پیدا کنی سپس ماشینیو در حال تعمیر کردنه که نمیتونه درستش کنه نشه پیشنهاد میده اون یه نگاهی بندازه که در آخر درستش میکنه مکانیک جا میخوره و در آخر میگه شمارتو بده بدم به اوستا اگه چراغی پیدا کرد بهت خبر بده. گوسفند پیدا شده و افتتاحیه شروع شده سپس مهمت ربانو میبره و همه دست میزنن و به سردار تبریک میگن. صالحه مدام از مراد سوال میپرسه درباره کار و شغلش و وقتی میفهمه کار خوبی نداره و بیمه هم نیست ناراحت میشه و به تورکان میگه داره چیزی که ازش میترسیدم سرم میاد.
بعد از رفتن خانواده ها از کافه مصطفی به دختر و پسرش میگه شما برای تنبیه شدن باید همینجا بمونین و گارسونی کنین. نشه تو بیمارستانه که سودا پیشش میره و ازش میپرسه از مرت پذیرایی و استقبال کردی یا نه؟ نشه تایید میکنه که همان موقع مرت از اورژانس بیرون میاد که سودا با دیدنش جا میخوره و حسابی ازش خوشش میاد نشه متوجه میشه اما هرچی به سودا میگه وا قبول نمیکنه و زیر بار نمیره. مصطفی برای نشه و خودش قهوه خریده و رفته جلوی در بیمارستان تا نشه را سورپرایز کنه نشه خوشحال میشه و بعد از کمی حرف زدن و قهوه خوردن مصطفی میره و نشه به سرکارش برمیگرده. مصطفی به مغازه نمیره به جاش میره تو پارک و به زندگیش فکر میکنه که کاریو که دوست داشته نرفته سراغش در عوض همه رفتن دنبال علایقشون. نشه متوجه میشه نبض بیمار داره میره بالا و به دارو حمله آرژیک نشون داده او با آدرنالین کنترل میکنه نبضو که سودا و مرت تشویق و تحسینش میکنن نشه خوشحال میشه….