خلاصه داستان قسمت ۴۸ سریال ترکی نشاط زندگی + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۴۸ سریال ترکی نشاط زندگی می باشید همراه ما باشید. سریال نشاط زندگی (شادی زندگی من)، داستانی زنانه است که به موضوعاتی مانند خانواده، عشق، و تلاش برای رسیدن به اهداف میپردازد. این سریال ترکیه ای با نگاهی مدرن به مفاهیم سنتی، توانسته است مخاطبان زیادی را جذب کند. سریال نشاط زندگی از تاریخ ۲ بهمن ماه ۱۴۰۲، روزهای زوج ساعت ۲۰:۰۰ و تکرار آن روز بعد ساعات ۱۲:۰۰، ۱۷:۰۰ از شبکه جم تیوی پخش میشود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ شبنم بوزوکلو در نقش نشه شنبکال، تولگا تکین در نقش مصطفی شنبکال، متین کوشکون در نقش مهمت شنبکال، اوغور دمیریهلوان در صالحا شنبکال، ارس شنول در نقش سردار شنبکال، گیزم کالا در نقش آیلین اوزای، ازگی تومبول در نقش تورکان شنبکال، سوریا گوزل در نقش سودا کورماز، نیسان دوکمچی در نقش زینب شنبکال، گفت اژه ییلدیزیم در نقش امره شنبکال و…
قسمت ۴۸ سریال ترکی نشاط زندگی
نشه با سودا حرف میزنه و از حرف های مصطفی و طرز برخوردش به تصمیمش واسه ادامه تحصیل میگه سودا میگه باید حق بدیم به رفتار مصطفی سودا میگه آهان یعنی الان دیگه ول کنم ادامه ندم؟ سودا میگه نه من اینو نگفتم فقط گفتم اونم حق داره باید باهم حرف بزنیم همو قانع کنین. تو خونه خانمها نشستن و آیلین و تورکان دنیال مدل لباس عروس هستن آیلین میگه واسم مهم نیست دست دوم باشه لباس اما تورکان میگه من بدم میاد دست دوم باشه لباسم! آیلین از همه لباس ها خوشش میاد ولی تورکان میگه دوست دارم پف داشته باشه ولی زیاد نه، کمر کرستی باشه ولی زیاد خفه ام نکنه، کار شده باشه ولی زیاد نه، روی تور هم اسم من و مراد دوخته بشه همگی تعجب کردن و میگن فکر کنیم همچین چیزی که تو میخوای هنوز دوخته نشده! روشا میگه یکی تز همه چیز خوشش میاد یکی از هیچی خوشش نمیاد یه متعادل وجود نداره! سپس صحبت میره سمت کارت دعوت که تورکان میگه جدا از هم بگیریم اما آیلین میگه وقتی ساعت و روز و مکان عروسیت یکیه میشه یه کارت گرفت همه استقبال میکنن اما تورکان نمیخواد که صالحه راضیش میکنه.
سردار با مراد و مهمت و بنیامین در حال گشتن خانه ی مناسب برای آیلین و سردار تو سایت ها به کمک زینب و امره هستن که هرچی میگردن با معیارهاشون فرق داره. مصطفی رفته با نشه تو بیمارستان حرف بزنه که قبلش با سودا حرف میزنه و آنها باهم نشه را از دور میبینن که چجوری به مریض ها کمک میکنه سودا بخش میگه وقتی اومد فکر نمیکردم که از پسش بربیاد ولی خیلی خوب براومد سپس مصطفی میگه یعنی میخوای بگی هیچکی نمیتونه جلوی دکتر شدنشو بگیره درسته؟ و منم میخوام باهاش کنار بیام یه راهی پیدا میکنیم سودا خوشحال میشه و نشه با دیدنش از دور واسش دست تکون میده و میره پیششون. مصطفی با نشه حرف میزنه و بهش میگه که ازت حمایت میکنم و یه راهی برای این درست پیدا میکنیم نشه خوشحال میشه. مرت پیش سودا میره و اونو دعوت میکنه شام باهم برن بیرون دوتایی سودا قبول میکنه. آیلین میره پیش سردار و میگه باهم حرف بزنیم و بهش میگه من حاضرم همینجا پیش پدر و مادرت زندگی کنیم اگه راضی باشن سردار خوشحال میشه و میگه اونا از خداشونه! آنها میرن همه را تو حیاط جمع میکنن و به صالحه و مهمت اسن خبرو میدن اونا حسابی خوشحال میشن و قبول میکنن. روز عروسی فرا رسیده و همه در حال آماده شدنن، عروسها و دامادها تو حیاط در حال عکس گرفتنن و از ژست های مسخره عکاس خسته شدن….