خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال ترکی بهار + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال ترکی بهار را برایتان گذاشته ایم، امیدوارم خوشتون بیاد. با ما همراه باشید. سریال بهار توسط نسلیهان یشیلیورت کارگردانی شده است و آسنا بولبلوگلو نیز بهعنوان تهیهکننده این مجموعه شناخته میشود. این سریال در کشور ترکیه تولید شده است و روزهای فرد از شبکه ترکی جم تیوی به زبان فارسی پخش میشود. بهار، بیست سال پیش، از دانشکده پزشکی فارغ التحصیل شد، اما به جای اینکه حرفه پزشکی را دنبال کند، خانهدار شدن را انتخاب کرد. او با جراح موفق تیمور یاووز اوغلو ازدواج کرده و زندگی خود را وقف همسر و فرزندانش کرده است. اما ناگهان خانواده به ظاهر خوشحال یاووز اوغلو با بیماری بهار دچار مشکلاتی میشود. پزشک بهار، اورن، مصمم به نجات اوست و میگوید تنها راه حل، پیوند کبد است؛ اما تنها کبد سازگار خانواده، متعلق به تیمور است!
قسمت ۱۴ سریال ترکی بهار
رنگین تنهایی نشسته و به زندگی که داشته فکر میکنه و گریه میکنه از طرفی بهار هم به حرف های تیمور درباره مرخصی و فاصله گرفتن از دستیاری فکر میکنه و اشک میریزه. فردای آن روز تو بیمارستان دکتر رها، اورن و تیمور میرن پیش آقا جهان تا حالشو بپرسن و وضعیتشو بهش بگن که جهان ازشون میخواد به بهار بگن بیاد اونجا. سپس وقتی بهار به اونجا میاد جهان ازش تشکر میکنه و میگه تو جونمو نجات دادی ممنونم ازت میخوام از این به بعد تو بهم رسیدگی کنی بهار خوشحال میشه و قبول میکنه سپس میره. رنگین خبر بهش میرسه و عصبی میشه سپس به تیمور میگه انگاری تو نتونستی از بیمارستان بیرونش کنی من تصمیم گرفتم اول تورو از زندگیم بیرون کردم حالا هم نوبت بهاره خودم بیرونش میکنم و میره که تیمور جا میخوره. نورا به گونور آشپز و نظافتچی خونه زیادی گیر میده که او عصبی میشه و استعفا میده سپس وقتی از خونه بیرون میزنه به بهار زنگ میزنه و خبر میده. رنگین با دیدن بهار میخواد دنبال بهونه بگرده تا اخراجش کنه واسه همین شماره اتاقشو بهش میده که تو خوردن دارو و درمان شدن امتنا میکنه. بهار به اتاقش میره که میبینه دستشو با دستبند به تخت بستن و پلیس جلوی در ازش مراقبت میکنه سپس باهاش کمی حرف میزنه و بیرون میره.
نورا حاضر شده و به رستوران رفته اونجا درباره انجمن خیریه حرف بزنن. از زبون بقیه نورا تازه میفهمه که جهان تو بیمارستان پسرش بستریه او به دروغ میگه آره میدونم از دوست های خانوادگی همدیگه هستیم امروزم میرم بهش سر بزنم از انجمنم میگم خواست کمک کنه. برادرزاده جهان با خرید لباس هایی به اتاقش میره که جهان باهاش دعوا میکنه و میگه حرفاتو همشو شنیدم منتظر بودی بمیرم تا پولدارتر بشی آره؟ و بیرونش میکنه. بهار وقتی از اتاقش بیرون میاد به مادرش زنگ میزنه تا برای جهان لباس راحتی و یه جفت دمپایی بخره بیاره. نورا و گل چیچک خانم همزمان میرسن به بیمارستان. تیمور و بهار سعی میکنن جلوشونو بگیرن تا باهم وارد نشن اما موفق نمیشن. آنها به داخل میرن و جهان از بگو مگوهای اونا خسته میشه و میخواد که برن. بهار اولین حقوقشو دریافت کرده و خوشحاله سپس میره برای تمام اعضاء خانواده اش هدیه میخره اما برای نورا به جای خریدن هدیه بورسیه یه بچه تنگ دست را پرداخته از طرفش و لوح تقدیرشو بهش میگه که نورا نشون میده که خوشحال شده….