خلاصه داستان قسمت ۴۱ سریال ترکی بهار + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۱ سریال ترکی بهار را برایتان گذاشته ایم، امیدوارم خوشتون بیاد. با ما همراه باشید. سریال بهار توسط نسلیهان یشیلیورت کارگردانی شده است و آسنا بولبلوگلو نیز بهعنوان تهیهکننده این مجموعه شناخته میشود. این سریال در کشور ترکیه تولید شده است و روزهای فرد از شبکه ترکی جم تیوی به زبان فارسی پخش میشود. بهار، بیست سال پیش، از دانشکده پزشکی فارغ التحصیل شد، اما به جای اینکه حرفه پزشکی را دنبال کند، خانهدار شدن را انتخاب کرد. او با جراح موفق تیمور یاووز اوغلو ازدواج کرده و زندگی خود را وقف همسر و فرزندانش کرده است. اما ناگهان خانواده به ظاهر خوشحال یاووز اوغلو با بیماری بهار دچار مشکلاتی میشود. پزشک بهار، اورن، مصمم به نجات اوست و میگوید تنها راه حل، پیوند کبد است؛ اما تنها کبد سازگار خانواده، متعلق به تیمور است!
قسمت ۴۱ سریال ترکی بهار
بهار و چاعلا رفتن به خانه گل چیچک رفتن و اونجا با بچه ها شام میخورن و حسابی خوش میگذرونن. نورا با تیمور تو خونه حرف میزنه و بهش میگه ببین به چه روزی افتادیم سپس سرش غر میزنه و ازش میخواد اگه نتونسته شوهر خوبی باشه حداقل رابطه پدریتو درست کن نزار خونه رو از دست بدیم! تیمور کلافه میشه و از خونه بیرون میره. او به طرف خونه مادر بهار میره و آنها از دیدنش جا میخورن. تیمور به گل چیچک میگه از باقلواهایی که دوست داشتین خریدم سپس به هما یه فیلمو میده و میگه این مال خودم بوده به عنوان یادگاری باشه دستت هما خوشحال میشه سپس به آراز میگه تو هم وقتی فارغ التحصیل شدی گوشی پزشکیمو میدم بهت که مال پدربزرگم بوده بعد از خوردن چای و شیرینی از اونجا میخواد بره که بهار میره پیشش و بهش میگه قبل از اومدن زنگ بزن من زندگی مستقل خودمو دارم شاید برنامه ای داشته باشم. فردای آن روز تو بیمارستان نورا قبل از رفتن به اتاق عمل از همه حلالیت میطلبه.
رنگین با دیدن بهار میگه همه از عشق دکتر اورن به تو دارن حرف میزنن خوبه برای جدا شدن از تیمور داری از اورن کمک میگیری بهار میگه واسه لاپوشونی گند کاری های خودت به من انگ نچسبون! و بعد از کل کل کردن از اونجا میره.دنورا به هوش اومده و سر فیدان که بهار آوردتش پیشش تا پرستاری باشه غر میزنه بهار میگه خوب خیالم راحته میدونم که فیدان بهت خوب رسیدگی میکنه نورا میگه یعنی چی؟ بهار میگه یعنی موفق باشی مامان نورا و میره سمت خونه که نورا کلافه میشه. تیمور بهش میگه میخوای مادرمو تنها بزاری بری؟ او میگه خوب هم تو شیفتی پیشی هم فیدان هست نیازی به من نیست و میره سپس کمی بحث میکنن سر نورا سپس بهار میره. اورن تو کشتیش دراز کشیده و به بهار فکر میکنه که همان زن که قبلا اومده بود تو کشتیش به اونجا میره و با دیدن اورن میگه انگاری خلوتتو بهم زدم آره؟ اورن میگه آره یعنی نه بیا تو واست یه لیوان بیارم….