خلاصه داستان قسمت ۱۹ سریال ترکی حسرت زندگی + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۹ سریال ترکی حسرت زندگی هستید همراه ما باشید. سریال حسرت زندگی با تمرکز بر زندگی شخصیتهای مختلف، روایتگر قصههایی از عشق، خیانت، دسیسه و روابط پیچیده انسانی است. شخصیتهای اصلی سریال هرکدام با مشکلات و چالشهای زندگی خود دست و پنجه نرم میکنند و در این میان، روابط خانوادگی و عاشقانه آنها تحت تأثیر قرار میگیرد.
قسمت ۱۹ سریال ترکی حسرت زندگی
موقع رفتن به خانه اردال به غمزه میگه من شمارو میرسونم سپس به عمر و ثریا هم میگه شما هم بیاین برسونم. تو مسیر اردال با عمر حرف میزنه سپس وقتی میرسن اردال با غمزه جلوی در خونه باهم حرف میزنن اردال از غمزه دعوت میکنه تا شب برن به شام بیرون تا هم درباره کار و هم خودشون حرف بزنن البته اگه مشکلی نداره چون اینجور چیزا زورکی نمیشه باید دو طرف بخوان غمزه قبول میکنه و باهم برای شام قرار میزارن سپس غمزه شماره شو میگیره که نوران و مادرش از تو بالکن اونارو میبینن و خوشحال میشن. تو خونه طاهر از نساء میپرسه اونجا چیکار میکردی که بردنت به اون بیمارستان؟ نساء میگه رفته بودم مرکز خرید طاهر از اینکه رفته جای دور اونم تنها بدون شوهر سرزنشش میکنه که عمر ازش دفاع میکنه و ازش میخواد دیدشو عوض کنه! تو خونه مادر غمزه وقتی نوران و مادرش میفهمن که غمزه شب میخواد بره سر قرار با اردال اونا خوشحال میشن. غمزه میره پیش تونا و باهاش حرف میزنه و میگه اگه به جای خونه بغلی بریم یه خونه بزرگتر با امکانات بهتر و یه بابا، تونا نمیزاره حرفشو تموم کنه و میگه من یه بابا دارم نمیخوام یکی دیگه!
اصلا به ازدواج دیگه فکر نکن! اما اگه حالا یکی بود مثل معلم عمر باز میتونستم بهش فکر کنم ولی اونم نمیشه چون معلممه همان موقع برای غمزه پیام میاد که عمر گفته باید باهم حرف بزنیم لطفا ولی غمزه میگه نمیشه. تو خونه نساء حاجی رشاد میره تا آب بخوره که میبینه تو یخچال هیچی ندارن و جا میخوره سپس به روی خودش نمیاره و میره تو سالن میشینه و به امینه پول میده و میگه برو خرید کن برای خونه سپس خودشم هرچی پول نقد داره میزاره تو کیف نساء. وقتی نساء کرم را میخوابونه ویش پدرش میره که حاجی میپرسه شوهرت واست پول میفرسته؟ او میگه آره بابا مگه میشه نفرسته؟ من و بچه هاش اینجاییم بالاخره امینه از خرید میا که ازش میپرسه کجا بودی؟ او میگه پدربزرگ فرستادم برم خرید کنم که نساء متوجه میشه فهمیده تو یخچال هیچی نداشتن و بهم میریزه. غمزه را صادق و نوران با مادرشون آماده کردن تا بره سر قرار با اردال. ثریا سر میز شام پدرشو راضی کرده تا با فیگن برن پیش عمر تا پیشش باشه به خاطر اتفاق بدی که امروز واسه خواهرش افتاده بود پدرش قبول میکنه…..