خلاصه داستان قسمت ۱۰ سریال ترکی حباب + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۰ سریال ترکی حباب را قرار داده ایم ما را تا آخر این پست همراهی کنید. فرهان پول رشوه خواران ، گلاهبرداران وافراد که با سود جویی ناشایسته ثروتمند شده اند می دزد و با این پول به جوانان فقیر محله خود کمک می کند ، آنها را آموزش می دهد و به خانواده هایشان کمک می کند، ماجرا از مرگ غیر منتظر شروع می‌شود و زندگی او را تغییر می دهد ، این اتفاق او را نه تنها با آرمان هایش بلکه با عشقش محک می‌سازد. بازیگران سریال ترکی حباب با اسم قدیمی ولگرد عبارتنداز؛ Kaanapali Yildirim _ Biran Damla Yilmaz_ Seray Kaya _ Sarp Akkaya _ Edip Tepe li _ Engin Alkan_ Melisa Dogu

داستان قسمت ۱۰ سریال ترکی حباب
داستان قسمت ۱۰ سریال ترکی حباب

داستان قسمت ۱۰ سریال ترکی حباب

بعد از رفتن اردال یه پسر بچه از اونجا رد میشه که با دیدن فرهان روی زمین میترسه و میره از بقیه کمک میخواد تا بهش کمک کنن. آنها به اورژانس زنگ میزنن و یه نفر از مردم گوشیشو از تو دستش برمیدارن و به لیست تلفن های اخیرش میره و به ایپک زنگ میزنه و میگه ایشون زخمی شدن و روی زمین افتادن شما از آشناهاش هستین؟ او تأیید میکنه و آدرس بیمارستانی که دارن منتقلش میکنن را میپرسه و به اونجا میره. تو خونه ضیاء به اردال میگه مرد دیگه آره؟ او میگه نمیدونم افتاد رو رمین منم فرار کردم الان باید خودمو برم معرفی کنم؟ تان میگه دیوونه ای؟ خوب چرا چندتا دیگه شلیک نکردی بهش؟ ضیاء بهش میگه نه هیچکی تورو ندیده احتیاجی نیست بری پیش پلیس سپس زنگ خانه میخوره که اردال میگه نکنه پلیسه! ضیاء بهش میگه برو تو اتاق سپس خودش میره درو باز میکنه که میبینه مژده ست او سراغ اردالو میگیره که ضیاء میگه ای بابا چقدر تو پیله میکنی چیکار داری؟ پیش منه دیگه و درو میبنده تا بره. یکی از دوست های فرهان که ایپک را زیر نظر داشته میبینه به بیمارستان میره و به همراهش میره و اونجا میفهمه که فرهان زخمی شده و به دوستاش و بقیه خبر میده همه به طرف بیمارستان میرن ولی از دور منتظر خبری از اورهانن چون ایپک اونجاست. فرهان خطر از بیخ گوشش رد میشه و بعد از عمل به بخش منتقل میشه.

فرهان به هوش میاد و چون تو خواب و بیداریه و کامل به هوش نیومده هذیان میگه ایپک شماره شو به دوست فرهان که خودشو پسر عموش معرفی کرده میده و میگه ازتون خبر میگیرم از حال فرهان و از اونجا میره. بعد از رفتنش دوستاش و آشناهاش به اونجا میرن و میگن که چقدر ترسیده بودن. مژده از پنجره میبینه که ضیاء و تان از خونه کناری بیرون رفتن او از فرصت استفاده میکنه و به اونجا میره سپس از اردال میپرسه که اینجا خبره؟ و بهش میگه که پیش بابام چیکار داری؟ اردال میگه تو با اون پسره چه سر و سری داری که فرستادیش پیش من تا باهام حرف بزنه؟ و باهم بحث میکنن که اردال آخرسر میگه بهش که زدنش فقط واسه اینکه بابا منو آدم حساب کنه و منو ببینه مژده حسابی ترسیده و میگه تو هنوز بچه ای چرا همچین کاری کردی؟ و بعد از کمی حرف زدن سریع میره دم در خانه غنچه تا حال اورهان را بپرسه. سپس بهش زنگ میزنه و او بهش میگه که حالش خوبه و نگران نباشه. پلیس میاد و از اورهان میپرسه که چیشد؟ کی بود؟ میشناختیش؟ دلیل شلیکش چی بود؟ او میگه نمیدونم نمیشناختمش یه مرد حدودا ۴۰ ساله بود و مشخصات ظاهری اشتباه میده که اردال گیر نیوفته….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی حباب + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا