خلاصه داستان قسمت ۵۳ سریال ترکی حسرت زندگی + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۵۳ سریال ترکی حسرت زندگی هستید همراه ما باشید. سریال حسرت زندگی با تمرکز بر زندگی شخصیت‌های مختلف، روایتگر قصه‌هایی از عشق، خیانت، دسیسه و روابط پیچیده انسانی است. شخصیت‌های اصلی سریال هرکدام با مشکلات و چالش‌های زندگی خود دست و پنجه نرم می‌کنند و در این میان، روابط خانوادگی و عاشقانه آن‌ها تحت تأثیر قرار می‌گیرد.

قسمت ۵۳ سریال ترکی حسرت زندگی
قسمت ۵۳ سریال ترکی حسرت زندگی

قسمت ۵۳ سریال ترکی حسرت زندگی

غمزه از خونه بیرون میزن و نوران حسابی نگرانشه و بهش میگه که هرجا رفتی بهم خبر بده یادت نره غمزه قبول میکنه. غمزه جایی به. هوش نمیرسه جزء پیش عمر تو مغازه تاجی. وقتی به اونجا میره عمر جا میخوره که غمزه بهش میگه اون موقع که اومدی تا همه چیزو به مامانم بگی باید باهات میومدم! الان اومدم که دیگه نرم و ازت جدا نشم عمر خوشحال میشه از چیزی که میشنوه و همدیگرو میبوسن سپس عمر میگه ولی یه چیزی هست که باید بدونی فردا احتمالا من بازداشت میشم غمزه جا میخوره و با نگرانی میگه چی؟ از کجا میدونی؟ هنوز دادگاه تشکیل نشده تو چجوری همچین چیزی میگی آخه! و با گریه بغلش میکنه که عمر میگه ببین چون وارد خونه شون شدم به احتمال زیاد بازداشت میشم ولی نمیتونم تو و تونارو به امان خدا ول کنم باید قبلش واستون یه کاری کنم و میسپارمتون دست کسی که بیشتر از همه بهش اعتماد دارم و خیالم اونجوری بابت شماها راحته غمزه میگه کی؟

عمر دست غمزه را میگیره و به تونا میگه جلوی در وایسه سپس باهم میرن به خانه حاجی رشاد پدرش. آنها وقتی به دم در میرن با دیدن اونا جا میخورن عمر به پدرش میگه اومدم زنمو بهت بسپارم بابا آنها شوکه میشن و شوکران با تعجب میگه چی؟! پناه بر خدا! حاجی با تعجب میگه الان چی گفتی؟ یعنی چی میسپاریش به من!؟ عمر میگه که من دیگه یه خانواده دارم غمزه زنمه حاجی اول قبولشون نمیکنه اما عمر بهش میگه که میدونم دست رد به سینه کسی که اومده دم در خانه ات و کمک میخواد نمیزنی! من فردا به احتمال زیاد بازداشت میشم با وکیل حرف زدم نمیتونم بزارم تو کوچه خیابون بمونه وقتی مادرش تو خونه راهش نمیده! حاجی بعد از کمی فکر کردن غمزه را راه میده داخل طاهر میخواد مخالفت کنه و به پدرش میگه داری اشتباه بزرگی میکنی! پدرش ازش میخواد بره کنار. غمزه و تونا میرن تو اتاق عمر. موقع خواب عمر به غمزه میگه نمیدونی چقدر خوشحالم که بالاخره تو خونه خودمون کنار همیم….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی حسرت زندگی + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا