خلاصه داستان قسمت ۸۸ سریال ترکی حسرت زندگی + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۸۸ سریال ترکی حسرت زندگی هستید همراه ما باشید. سریال حسرت زندگی با تمرکز بر زندگی شخصیت‌های مختلف، روایتگر قصه‌هایی از عشق، خیانت، دسیسه و روابط پیچیده انسانی است. شخصیت‌های اصلی سریال هرکدام با مشکلات و چالش‌های زندگی خود دست و پنجه نرم می‌کنند و در این میان، روابط خانوادگی و عاشقانه آن‌ها تحت تأثیر قرار می‌گیرد.

قسمت ۸۸ سریال ترکی حسرت زندگی
قسمت ۸۸ سریال ترکی حسرت زندگی

قسمت ۸۸ سریال ترکی حسرت زندگی

طاهر میره دم در خانه وجدان و بهش میگه میخوام با نیلوفر حرف بزنم وجدان میگه چه عجب جرأت به خرج دادی! سپس نیلوفر میاد و ازش میپرسه که پاکتو باز کردی؟ طاهر بهش  میگه آره تو دختر منی! نیلوفر بغلش میکنه که طاهر جا میخوره و وقتی به خودش میاد اونم بغلش میکنه سپس وجدان میگه همین؟ خوب همه چیزو تعریف کن دیگه! و میگه که وقتی من و طاهر از تو هم کوچیکتر بودیم که پدرت منو با تو که تو شکمم بودی گذاشت و رفت با یکی دیگه ازدواج کرد! نیلوفر از طاهر فاصله میگیره که او میگه من خبر نداشتم از بودن تو وجدان میگه ولی من به بابات گفته بودم! طاهر با گریه میگه ولی به من چیزی نگفت! وجدان وقتی حرفاشو میزنه نیلوفر به طاهر میگه بعد با پررویی اومدی میگی من باباتم؟ پدر بودن به رابطه خونی نیست! من همچین پدری نمیخوام و پدر من نیستی از اینجا برو! و به داخل خانه میرن که طاهر به دوستش زنگ میزنه و میگه میخوام باهات حرف بزنم. رئیس شعبه بانک به غمزه پیام میده و باهاش یه قرار کاری برای ناهار فردا میزاره که عمر ناراحت میشه و میگه این موقع شب درباره کار قرار میزاره اونم واسه ناهار؟

غمزه به خاطر حساسیت الکیش کلافه میشه و باهم بحث و دعواشون میشه مادربزرگ عمر از سر و صدا کلافه میشه و میره بیرون از خونه که بره پیش شوهرش مصطفی او به خیابون میره و از خستگی راه رفتن زیاد میره تو سطل آشغال بخوابه که ماشین شهرداری میاد و سطل را داخل ماشین خالی میکنه. حاجی میره خونه که میگه باز چیشده دعوا میکنین؟ در چرا باز بود؟ آنها میفهمن که مادربزرگ رفته بیرون اونا همه جارو میگردن ولی پیداش نمیکنن. آنها مادرشونو تو بیمارستان پیدا میکنن و دکتر بهشون میگه فقط یه نفر میتونه بره داخل. حاجی رشاد میره داخل پیش مادرش و با دیدنش خیالش راحت میشه او میگه که رفتم پیش پدرت! مأمور شهرداری هم اونجا بود و ماجرارو واسش تعریف میکنه حاجی ازش تشکر میکنه و میگه هروقت کار داشتی بیا مسجد محل من حاجی اونجام. بعد از چند دقیقه نساء به شوکران زنگ میزنه و خبر میده که او سریعا به اونجا میاد. مادر حاجی با دیدنش ازش میخواد که پاپ کورن درست کنه و باهم فیلم ببینن بدون او بهش نمیچسبه و حال نمیده  شوکران قبول میکنه. سپس به سمت خونه راهی میشن….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی حسرت زندگی + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا