خلاصه داستان قسمت ۲۰۵ سریال ترکی شربت زغال اخته + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد قسمت ۲۰۵ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. همراه ما باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. این سریال روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود.
قسمت ۲۰۵ سریال ترکی شربت زغال اخته
آذرخش از جمال به کری درباره آشنا شدنشون میگه. مری ازش میخواد تا بهش زنگ بزنه بیاد پیششون تا اونم بشناستش ببینه آدم خوبیه یا نه او به جمال زنگ میزنه که جمال بهش میگه منم همینجاهام میام و پیششون میره و گرم صحبت باهم میشن. مته خان میره پیش پدرش عامر و ازش میخواد تا یه ماشین واسش بخره او میگه الان تو این وضعیت شرکت نمیتونم یه ماشین واست بخرم از ماشین های شرکت استفاده کن اما مته خان یه ماشین واسه خودم میخوام عامر میگه الان نمیشه همینی که گفتم مته خان با کلافگی میره تو اتاقش. او از خونه بیرون میره و میره سمت خونه مادرش اونجا با مادرش و کایهان حرف میزنه و درد و دل میکنه. فردای آن روز سر میز صبحانه فاتح از جشن تولد یه سالگی جمره میگه که دوعا بیرون جا رزرو کرده و میره شرکت.
مصطفی به مادرش میگه ما نمیایم فاتح نه مارو دعوت کرده رفتارشم که دیدی! پنبه میگه کارو از خانه جدا میکنین و کنه شیرمو حلالتون نمیکنم! سولماز با مری رفتن به خانه عبداله خان برای دیدن شعله که میبینن بازم خوابه و هرچی منتظر میمونن بیدار نمیشه و تعجب میکنن امینه میگه شما شب بیاین اون موقع بیداره مری میگه اتفاقا همین کارو میخوایم بکنیم و از اونجا میرن. لمان به شرکت پیش عامر رفته و بهش میگه که مته خان اومده بوده دیشب خونه ما عامر میگه حدس میزدم سپس بعد از گفتن ماجرای ماشین ازش میخواد بره با دوست دختر مته خان و خانواده اش آشنا بشه چون پسرش ساده ست و میترسه دوباره گولش بزنن عامر قبول میکنه. آسوده خانم به خانه عبداله خان اومده تا باهمدیگه آشنا بشن اونجا از خطاطی های نورسما خیلی خوشش میاد و بهش پیشنهاد کار میده تا از خطاطی هاش روی برند شال و روسری که داره چاپ کنن.
نورسما خوشحال میشه و میگه آره حتما خیلی خوشحال میشم و قرار میشه باهم یه وقت قرار بزارن. آسوده وقتی با خدمتکار حرف میزنه ازش میخواد تا هرجور شده فرازو بیدار کنه بره سر جلسه همه تو شرکت منتظرشن! گورکم حرفاشو میشنوه و میفهمه درباره فراز که میگه همش در حال سخت کار کردنه دروغ میگه. مری تو پارک با یه زن حرف میزنه بحث پرستار بچه میاد وسط که اون زن میگه خوبشون خیلی کمه یه مدت گرفته بودم ولی دیدم بچه ای که همش گریه میکرد ۱۸۰ درجه تغییر کرده و همش خوابه متوجه شدم تو سطل آشغال ظرف آمپول های تب بره نگو بچه رو میخوابونده! مری ذهنش میره سمت شعله و به آذرخش میگه که داره میره یه سر خونه پیش شعله دلش شور میزنه آذرخش میگه اگه چیزی بود بهم بگو….