گفتگوی نوروزی با فریبا نادری: همه اتفاق های خوب در بهار می افتد
فریبا نادری ، متولد بیست و سه فروردین هزار و سیصد و شصت و سه، در تهران، بازیگر سینما و تلویزیون است. در کارنامه هنری او می توان به فیلم های سینمایی «دریاکنار»، «من و شارمین»، «مشکل گیتی»، «سپید و سیاه» و همچنین مجموعه های تلویزیونی «گل بارون زده»، «یلدا»، «غیر محرمانه»، «سال های مشروطه»، «از یاد رفته»، «چک برگشتی»، «عشق تعطیل نیست»، «پرستاران»، «ستایش دو» و «ستایش سه» اشاره کرد. با فریبا نادری که به تازگی مجموعه «از سرنوشت دو» را روی آنتن داشته و به زودی «از سرنوشت سه» را با هنرنمایی او شاهد خواهیم بود، گفتگویی بهاری داشته ایم که با هم می خوانیم.
گفتگو: عباسعلی اسکتی
عکس ها: فائزه سلیمیان
*چه شد بازی در سریال «از سرنوشت» را پذیرفتید؟
دلایل این کار زیاد بود، ولی اول اینکه نقش مثبت بود و با نقش من در سریال ستایش تفاوت داشت، خواستم زهر آن را بگیرم و دوم اینکه خیلی دوست داشتم با کارگردان کار آقای خردمندان کار کنم، چون کار سینمایی ایشان را دیده بودم و خیلی کار جذاب و قوی بود، خود نقش هم خیلی خوب بود.
*این سریال برخلاف خیلی از مجموعه های تلویزیونی بازتاب خوبی داشت، دلیل آن چه بود؟
بله خدا را شکر، برای اینکه روایت خیلی خوبی داشت، قصه داشت و به واقعیت های زندگی جوان های امروز خیلی نزدیک بود، برای همین خیلی ها با آن همذات پنداری کردند.
*از سرنوشت، فصل بعدی هم دارد؟
بله، فصل سوم که فصل آخر آن می شود، کار فیلمبرداری اش تمام شده است و دو روایت برای پخش آن داریم، یکی اینکه بلافاصله بعد از تعطیلات پخش می شود و یکی هم در ماه رمضان.
*موافق هستید تلویزیون با ریزش مخاطب مواجه شده است؟
بله، واقعیت است. بحث موافق و مخالف نیست و این اتفاق افتاده است. دلیل آن می تواند شبکه های مختلف و کیفیت کارهای دیگر باشد. وقتی یک برنامه خوب حتی صبحگاهی ساخته شود، مثل برنامه آقای رشیدپور که کله صبح پخش می شد، من بیدار می شدم و تماشا می کردم. مخاطبان ما خیلی باهوش شده اند، حالا به دلیل عصر ارتباطات یا هر چیز دیگر، در جریان همه چیز قرار می گیرند. نه تنها در مملکت ما، بلکه شما هر جا بروید و سرچ کنید، اگر برنامه ای یک مقدار ضعیف باشد و مخاطب فکر کند کوچکترین بی احترامی در کیفیت به او می شود، یک شبکه دیگر را تماشا می کند. مثلا همین ستایش یا از سرنوشت، وقتی کاری دلی و قوی باشد، همه آن را می بینند. برنامه خوب، مخاطب خودش را دارد.
*در مورد ستایش بازخورد چگونه بود؟
فصل سه به نسبت فصل دو خیلی خوب بود و بیننده آن از فصل یک هم بیشتر بود. آماری بود که سازمان اعلام می کرد. سرچ اینترنتی آن هم خیلی بالا بود.
*شما اتفاقی وارد دنیای بازیگری شده اید؟
ورود من اتفاقی شد، ولی حالا هجده سال می شود که در این حرفه هستم و یازده سال است که دارم جدی کار می کنم و نگاه من جدی تر شده است. تحصیلات آن را نداشتم و رفتم در این رشته تحصیل کردم. من گرافیک خوانده ام، ولی از بچگی بازیگری را دوست داشتم.
*در تلویزیون بیشتر از سینما فعال هستید. تلویزیون مدیوم مورد علاقه شماست؟
انتخاب تلویزیون برای من همیشه اولویت دارد، چون از تلویزیون شروع کرده ام، اما در متن هایی که از تلویزیون به من می رسد، حق انتخاب بیشتری دارم. در سینما خیلی پیشنهادهای عجیبی نشده و نخواستم به آن شکل وارد سینما شوم. یا وارد نمی شوم یا اگر بخواهم وارد شوم، سعی می کنم کار سینمایی درست کنم و مثل خیلی از بازیگرهای دیگر نباشم.
*خودتان دوست دارید چه نقش هایی را بازی کنید؟
نقش های منفی را دوست دارم، منظور من از منفی نقشی است که مثبت نباشد، چون برای من چالش و جای کار بیشتری دارد.
*شخصیت خودتان هم سرزنده است، این از کجا می آید؟
از روحیه ام که کلا روحیه شادی است و خیلی جدی به زندگی نگاه نمی کنم.
*شما هم با آمدن بهار حالتان بهتر می شود؟
بله، فصل من بهار است. تولد من در بهار است و اصولا از اسفند به بعد، حال من بهتر می شود. ماه های آبان و آذر برای من خیلی خوب نیستند و دلگیر هستم، اما از اسفند حال من بهتر و بهتر می شود.
*بهار، شما را یاد چه می اندازد؟
زندگی! جریان زندگی در آن برای من زیاد است؛ زندگی کردن، حال خوب، مسافرت و همه اتفاق های خوب در بهار می افتد.
*شما خیلی آدم به روزی هستید، با این حال چقدر به سنت ها پایبند مانده اید؟
همه ما سنتی هستیم و کسی نمی تواند بگوید سنتی نیست. ما از بچگی در این سنت ها بزرگ شده ایم و سنت چیزی است که از بزرگترها به همه ما می رسد. بله، من پایبند هستم، هفت سین می چینم، شب یلدا برگزار می کنم، چهارشنبه سوری را دارم، اعیادم را برگزار می کنم و اصولا در تمام مراسم ها دستی بر آتش دارم.
*چقدر این سنت ها هنوز در میان عموم مردم زنده است؟
تقریبا زنده است، مردم دو بخش شده اند، یک بخش تین ایجر جامعه هستند که قضیه را به فان می گیرند، مثلا تاسوعا و عاشورا برای آنان جاذبه بصری دارد، می گویند برویم در خیابان چرخی بزنیم و ببنیم چه خبر است و آن غذای خوشمزه را کجا می دهند، یک بخش آنها هستند که این هم برمی گردد به تربیت خانواده و مدرسه ها که کمتر به آن پرداخته می شود و یک بخش هم ما دهه شصتی ها، دهه پنجاه و چهل هستیم که هنوز این سنت ها را خیلی محکم و درست برگزار می کنیم.
*خانم نادری، موسیقی کجای زندگی شما قرار دارد؟
خواننده محبوب خیلی دارم و من خیلی خواننده ها را دوست دارم. میان بچه های پاپ جدید شهاب مظفری را خیلی دوست دارم. احسان خواجه امیری هم که دوست و همسایه من است و یک مدت صاحبخانه من بود و کار ایشان را هم دوست دارم. کاملا حرفه ای است، همینطوری کار منتشر نمی کند و کاملا فکر شده است، محمد علیزاده را هم خیلی دوست دارم و این روزها ما در خانه بالغ بر صد بار آهنگ «زندگی» را گوش می دهیم، چون دختر من مدام می گوید زندگی را بگذارید، زندگی را بگذارید. این ها جزو پاپ هایی هستند که دوست دارم و موسیقی خیلی در زندگی من جریان دارد.
*خوش چهره بودن چقدر در دنیای تصویر مهم است؟
چهره در سینمای جهان هم در کارهای اول خیلی مهم بوده است، اما آنچه که ماندگار است، جذابیت های یک بازی است. توانایی یک بازیگر است که می تواند آن را ماندگار کند.
*شما خوش چهره هستید؟
بله، خوب هستم، شاید از پنجاه درصد بالاتر.
*اگر بازیگر نمی شدید، فکر می کنید چه حرفه ای را انتخاب می کردید؟
خواننده می شدم! شاید هم همین را می رفتم جلو و بازیگر می شدم و دیرتر بازیگر می شدم.
*برای خواننده شدن صدای شما خوب است؟
نه، صدای من خوب نیست، ولی خوانندگی را دوست دارم!
*اتفاقی افتاده که دوست نداشته باشید چهره مشهوری باشید؟
اتفاق تلخی نیست، ولی الان که بچه دارم، به واسطه سن کم دوست دارد همه توجه ها به او باشد، ولی وقتی بیرون می رویم و مردم لطف دارند و به سمت من می آیند، یک ذره حالش بد می شود. حسادت نیست، چون هنوز حسادت را بلد نیست، اما می گوید چرا به مادر من توجه می کنند و کسی حواسش به من نیست؟ این یک مقدار حالش را بد می کند و این موضوع من را ناراحت می کند.
*شیطنت هم دارد؟
به نسبت کودکی من نه، دختر آرامی است.
*دوستان شما بیشتر هنری هستند؟
بله هنری هستند، دوستان نزدیک من نقاش هستند.
*سه وسیله که به جزیره تنهایی خود می برید؟
دخترم یارا، همسرم مهرداد و مادرم. فقط آدم می برم که تنها نباشم.
*سه وسیله که همیشه به همراه دارید؟
عینک همیشه همراه من است چون چشم های من ضعیف است و برای اینکه آدم ها را شفاف ببینم، باید همراه داشته باشم، گوشی موبایل و کارت بانکی.
*چند شخصیت که دوست دارید از نزدیک ببینید.
فردین را خیلی دوست داشتم از نزدیک ببینم و با هم یک چایی بخوریم، البته یک مراوده ای با نوه هایش دارم و یک کار هم با نوه دختری شان دارم. یکی از نوه هایشان کاری را کارگردانی می کردند و من برای مدلینگ یک مجموعه با ایشان همکاری کردم. سناریویی داشت که من بازیگر آن سناریو بودم. شاید «مرلین مونرو» را هم دوست داشتم ببینم که واقعا چه در ذهن این زن گذشته است و سهراب سپهری. در میان زنده ها هر کسی را بخواهم می توانم ببینم، چون آنقدر سمج هستم که قرار بگذارم و آنها را ببینم.
*فعالیتی در زمینه مدلینگ نداشته اید؟
تنها کاری که کرده ام یک سناریو و فیلم کوتاه بود. یک خانم که شاغل است و دغدغه اش این است که برود سر کار و بیاید و اسپانسر لباس هایی که در این فیلم تن من بود، یک مزون بود که خیلی کارهای خاص می کرد. چون فیلمنامه داشت و کارگردانی می شد، آن را قبول کردم. در واقع یک فیلم کوتاه بود.
*در زمینه هنر تصمیمی گرفته اید که پشیمان شده باشید؟
در زمانی که خیلی باب بود تله فیلم های نود دقیقه ای برای سازمان می ساختند، انتخاب های الکی زیاد کردم. البته دلایل خاص خودم را داشتم، چون تنها بودم و اجاره خانه و این داستان ها بود. شاید دو یا سه انتخاب بود و فقط براساس اینکه شرایط من شرایط خوبی نبود.
*دوست دارید چه فعالیت های تازه ای را تجربه کنید؟
شعر را خیلی دوست دارم، نه اینکه شعر بنویسم، بلکه شعرخوانی را خیلی دوست دارم. محفل هایی که برویم و شعر بخوانیم و راجع به آن صحبت کنیم. خیلی دوست دارم درون آدم ها را کشف کنم، این برای من خیلی سوال برانگیز است.
*دوست ندارید کارگردانی را تجربه کنید؟
هیچ وقت به آن فکر نمی کنم. احساس می کنم کار من نیست و در خودم این همه توانایی را نمی بینم. شاید کارگردان الکی شوم، مثل بعضی ها که همین جوری بیست سی تا فیلم می سازند. نمی توانم یکی مثل سعید روستایی یا آقای کارت؟؟؟؟ شوم. از آن جوان ها نمی شوم، پس به کارگردانی فکر نمی کنم.
*نظر مخاطبانتان چقدر برای شما مهم است؟
اینستاگرام را خیلی جدی نمی گیرم، به دلیل اینکه نمی دانیم پشت آن کامنت چه کسی است و به چه انگیزه ای دارد از شما تعریف یا به شما توهین می کند. نمی دانم چقدر حالش خوب یا بد است، ولی نظریات سازنده و نقد سازنده را می پذیرم.
*در میان این کامنت ها نظر جالبی بوده که در خاطرتان بماند؟
بله، نظر جالب داشته ام. یارا اصولا خیلی گرمایی است و همیشه لباس کمی در خانه می پوشد، کامنت جالب این بود: وای! خانم نادری، از دست شما هنرمندها که اصلا به فکر بچه ها نیستید، خب این بچه سرما می خورد! جواب دادم و گفتم: بله، شما خیلی بهتر از من بلد هستید از بچه من را مراقبت کنید. لطفا شما بیایید بچه را بزرگ کنید. یعنی من نمی دانم شرایط خانه را چگونه تنظیم کنم که بچه وقتی نمی تواند لباس بپوشد، اذیت نشود و شما می دانید؟ عذرخواهی کرد و نوشت ببخشید.
*تجربه مدیریت رستوران را دارید، چرا ادامه ندادید؟
دلار رفت بالا و مالک فکر کرد چه خبر است و قیمت را دو برابر کرد. ما نمی خواستیم قیمت غذا را بالا ببریم، پس ادامه ندادیم.
*علاقه مندی های شما؟
به گالری های عکاسی خیلی می روم. کلا گالری گردی را خیلی دوست دارم. دوست دارم ببینم مردم چگونه فکر می کنند، چه می کشند و از چه چیزهایی عکس می گیرند. یکی از تفریحات من این است و تفریحات انفرادی هم مثلا تئاتر که همسرم مهرداد کمتر می تواند بیاید و سفر شمال، شمال ایران را خیلی دوست دارم.
*زندگی را چه رنگی و شبیه چه حیوانی می بینید؟
زندگی را شبیه خرس می بینم، از این خرس قهوه ای های احمق! زندگی را خیلی آبی روشن می بینم.
*به عنوان یک هوادارا آبی، فکر می کنید استقلال قهرمان می شود؟
بازی خوب همیشه برای من خیلی مهم است، من استقلالی هستم و دلم می خواهد استقلال قهرمان شود. بازی «استقلال و الاهلی عربستان » خیلی اذیت کننده بود. اگر قرار باشد ناداوری و بدجنس بازی در بیاورند، قهرمان نمی شود، اما حق استقلال است که قهرمان شود.
*از آنچه امروز هستید راضی اید؟
بله، راضی هستم، ولی مثل همه آدم ها که می گویند کاش تجربه امروز را ده سال پیش داشتم، من هم همین را می گویم.
*حالا فکر می کنید ده سال بعد کجا باشید؟
احتمالا این ساعت از روز در مدرسه یارا. کلا آدمی هستم که هر سال که می گذرد را با سال گذشته مقایسه می کنم و اگر ببینم یک پله بالاتر آمده ام، راضی هستم. امیدوارم ده سال دیگر ده پله را طی کرده باشم.
*امسال نوروز را کجا هستید؟
اگر قرار باشد سفر داخل کشور داشته باشیم، فکر می کنم با یارا، مهرداد و مادرم و خانواده همسرم شمال باشیم.
*برنامه شما برای سال نود و نه؟
دلم می خواهد بچه دوم را به دنیا بیاورم. اگر ان شاء ا… این اتفاق سال دیگر افتاد، افتاد و اگر نشد، دیگر نمی خواهم! این مشخص ترین برنامه ای است که برای سال جدید دارم.
*و در پایان یک آرزو؟
آرزو می کنم یک ذره با هم مهربانتر باشیم. شرایط، شرایط قشنگی نیست و قطعا در تاریخ نوشته می شود که این دوره دولت و مردم ما شرایط خوبی را سپری نکردند و سال های سختی را گذراندند، به خصوص در سال های نود و هفت و نود و هشت گرانی و تورم بود و عدم افزایش درآمد برای همه قشرهای جامعه. در نتیجه آدم ها کمتر خندیدند و وقت نشد کسی غصه کسی را بخورد. آرزو می کنم ما بیاییم روی روزگار را کم کنیم. چرا آن بر ما غلبه کند؟ امیدوارم دیگر کودک کار نبینیم، چون از دیدن کودکان کار خیلی ناراحت می شوم. هر چقدر انرژی های مثبت را به همدیگر بدهیم، شرایط بد زودتر می رود. هر چقدر با هم مهربانتر باشیم، شاید شرایط عوض نشود، ولی حال ما بهتر می شود و این حال بهتر شدن، انرژی را در کل فضا پخش می کند. امیدوارم این اتفاق ها بیفتد و یک ذره با هم مهربانتر باشیم.