خلاصه داستان قسمت ۲۱ سریال ترکی کبوتر (قفس)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۱ سریال ترکی کبوتر (قفس) را می توانید مطالعه کنید. این سریال ترکیه ای زیبا ساخت روستایی دارد و دارای نقش های زیبا و احساسی را دارا می باشد.سریال ترکی کبوتر (قفس) محصول ساخت کشور ترکیه در سال ۲۰۱۹ می باشد. این سریال به کارگردانی Altan Dönmez و نویسندگی Halil Özer و تهیه کنندگی Efe İrvül , Yaşar İrvül ساخته شده است. بازیگران این سریال عبارتند از؛ Nursel Köse،Genco Ozak، Menderes Samancilar ،Eslem Akar، Devrim Saltoglu ، Toprak Saglam .Osman Albayrak ،Dilan Telkok، Berke Üsdiken ،Gülen Karaman، Isil Dayioglu، Gözde Fidan، Mehmet Ali Nuroglu، Almila Ada

قسمت 21 سریال ترکی کبوتر (قفس)
قسمت ۲۱ سریال ترکی کبوتر (قفس)

خلاصه داستان سریال ترکی کبوتر (قفس) 

اوستا بدیر ۱۵سال بخاطر دعوای خونی تو حبس بوده، بعد آزادی برمیگرده بالا سر خونه زندگیش و میخواد مجدد کارگاهشو راه اندازی کنه. اوستا بدیر یه دختر داره به اسم زلفا ( ملقب به کبوتر داره باستان شناسی میخونه تو موزه استخدام میشه، همونجا با کنعان آشنا میشه وقتی داشت جلوی تابلوی دخترک کولی با خودش حرفای مصاحبه اش رو مرور میکرد همدیگه رو میبینن)، فرزند دوم اوستا بدیر مسلم هست که دختر کوچیک خاندان جبران اوعلو (نفیسه) رو دوست داره و میخواد با نفیسه فرار کنن و ازدواج کنن. برادر بدیر، خائنه و با جلیل (قمارباز مال باخته) که برادرزن مقتوله دست به یکی کردن و قتل کار اونا بوده ولی کسی نمیدونه…

قسمت ۲۱ سریال ترکی کبوتر (قفس)

قاسم رو به زولوف با استرس و پشیمانی می گوید که کار بدی در حق برادرش بدیر کرده و زندگی او را نابود کرده است. همان موقع، مسلم با نگرانی به زولوف زنگ می زند و می گوید که در اتوبوس حال نفیسه بد شده و غش کرده است و به کمک او نیاز دارد. زولوف هم فورا همراه قاسم سوار ماشین می شوند تا خودشان را به مسلم و نفیسه برسانند. کنعان یقه ی عمر را می چسبد و با خشم از او می پرسد که از که دستور می گیرد و چرا طلاها را درون خانه ی کاوی ها گذاشته است؟ بدیر با ترس و نگرانی می گوید: «اگه اسمشو بگم منو میکشه. مادرتون کوسا خانم! اون یه شیطانه. اون دستور این کارو بهم داد ولی داداش شما بهش چیزی نگو وگرنه من زنده نمیمونم. » کنعان به چیزی که گوش هایش شنیده شک می کند و به فکر فرو می رود. جلیل با عجله سراغ کوسا می رود و به او می گوید که کنعان عمر را پیدا کرده و هر لحظه ممکن است کارهایشان لو برود. کوسا برای چند دقیقه سکوت می کند و بعد با خشم به سمت جلیل حمله می کند و به او سیلی محکمی می زند و می گوید: «همه گندای تورو من باید جمع کنم؟! این یه کارم نتونستی درست انجام بدی نه؟! بدو بدو با گریه بیای بگی آبجی چیکار کنم فقط اینو بلدی؟ بی عرضه! » جلیل با عصبانیت فریاد می زند تا کوسا صدایش را ببرد و بعد می گوید: «این همه مدته داری ازم سواری میگیری. همه کارها رو تو میکنی و بعد من گردنشون میگیرم! دیگه ذله شدم! تاوان همه ی کارهای تورو من دادم. به خاطر تو و برای تو من قاتل شدم. »

کوسا از او می خواهد که بس کند اما جلیل می گوید: «به یاد بیار! » و کوسا یاد شبی می افتد که احمد قصد ترک او را داشت تا پیش اسمیحان برود و اصلا به کوسا توجهی نداشت. کوسا هم از برادرش خواسته بود هرکاری که لازم است را انجام بدهد. جلیل رو به کوسا می گوید: «دیگه ساکت نمیمونم! » کوسا هم می گوید: «تو داری منو تهدید میکنی؟ همین الان از خونه ی من برو بیرون! دیگه هرکی به راه خودش! » و او را هل می دهد تا از خانه خارج بشود. وقتی نفیسه و قاسم به اتوبوس می رسند، زنی که آنجا قابله است می گوید که نفیسه حامله است! مسلم خوشحال می شود و بعد نفیسه را به بیمارستان می برند تا از حرف آن زن مطمئن بشوند. کنعان با عصبانیت سراغ کوسا می رود و به او می گوید: «تو کی تبدیل به همچین آدمی شدی؟ برای چی طلاهارو تو خونه ی کاوی ها پنهون کردی؟! تو وجدان نداری؟ » کوسا خودش را به مظلومیت می زند و می گوید: «زولوف همش آبو گل آلود میکرد و میخواست تورو از ما بگیره و بدیر رو بی گناه نشون بده! تو پسر با ارزش منی کنعان. من میترسم تورو دشمن من بکنن پسرم. تو نمیدونی کاوی ها چه بدی هایی که میتونن در حق هممون بکنن! » عوکش کنار نعمت نشسته و با او خوش می گذراند که ناگهان کوسا در خانه را می زند و با عصبانیت وارد خانه ی نعمت می شود و اول شروع به تحقیر کردن دختر می کند و بعد با زورگویی عوکش را با خود می برد. وقتی دکتر خبر باردار بودن نفیسه را می دهد، همه با خوشحالی یکدیگر را در اغوش می گیرند. زولوف هم به کنعان زنگ می زند و این خبر خوش را به او می دهد. کنعان خودش را به خانه ی کاوی ها می رساند و به گرمی با نفیسه و بقیه اعضای خانواده برخورد می کند. کمی بعد بدیر هم به جمع انها می پیوندد.

کنعان رو به مسلم و نفیسه می گوید: «یه آدم واسه یه اشتباه، یه بار تاوان میده و تموم میشه میره. » مسلم و نفیسه هم برای دست بوسی بدیر جلو می روند. کوسا ابتدا به بتول می گوید که باید حواسش به عوکش باشد و او را به دست بگیرد و بعد عوکش را به خاطر اینکه با نعمت که دختر سطح پایینی است می گردد و بر سر کارها و شرکت نمی رود سرزنش می کند. عوکش با عصبانیت و قاطعیت می گوید که نعمت را دوست دارد و مادرش حق ندارد با او همچین رفتاری بکند. بعد هم خانه را ترک می کند. بتول گریه می کند و کوسا از او می خواهد که قوی باشد. همان موقع نفیسه با خوشحالی به کوسا زنگ می زند تا خبر حامله شدنش را بدهد. کوسا وقتی این خبر را می شنود کلافه آهی می کشد و با عصبانیت می گوید: «همینمون مونده بود یه کاوی دیگه بهشون بدیم! » نفیسه از حرف های مادرش حسابی غصه می خورد.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا