خلاصه استان قسمت ۴ سریال ترکی بن بست قلب Yürek Çikmazi
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴ سریال ترکی بن بست قلب را برایتان گذاشته ایم، تا قسمت آخر سریال همراهمان باشید. سریال بن بست قلب به کارگردانی بهادیر اینجه و سردار گوزلکلی در سال ۲۰۲۲ ساخته شده است. این سریال محصول کشور ترکیه و در ژانر درام و خانوادگی میباشد. «بن بست قلب»، داستان خانواده ای است که از روستایی به استانبول کوچ می کنند. جنت که از زمان جوانی همیشه روی پای خودش ایستاده، با ییلماز ازدواج می کند و از روستای خود به استانبول می آید. خشونت ییلماز در طی سال ها باعث می شود جنت به سراغ وکیلی به نام زینب برود و پس از این اتفاق، زندگی خانواده آن ها برای همیشه تغییر می کند. در این سریال عایشه بینگل، ایرم هلواچی اوغلو، دیلارا آکسویک، بیهتر دینچل و جمال توکتاش به هنرمندی پرداختهاند.
خلاصه داستان قسمت ۴ سریال ترکی بن بست قلب
فریده با پددش صحبت میکنه و میگه میترسم بیرسن چیزی به وکیل بگه آخه اومده بود سراغمون. انگاری بیرسن موقع شستن مادر کبودی رو قفسه سینه اش دیده و ترسیده چون صبحش هم راهش نداده بودی که بیاد خونه، ییلماز بهش میگه با کیوانچ حرف بزن اصلا فکرشم نمیکردم که جنت شکایت کنه سپس ازش مقداری پول میخواد که فریده کنار عابربانک می ایستد ولی متوجه میشه که کیوانچ حسابشو مسدود کرده او هرچی تو کیفش پول داره را به پدرش میده. کیوانچ تو دفتر پرونده ی جنت را میبینه که از ییلماز شکایت کرده سپس ازش میپرسه که تو زینب چی دیده که اونو گذاشته سر این پرونده؟ جانر میگه چیزی که خیلی خوشم میاد اونم این که قدم بعدیشو نمیشه حدس زد! زینب تو دفترش با ایلول درباره بلایی که سر ماشین اومده حرف میزنه و میگه نمیدونم کی کرده و ازش میخواد به مادرش چیزی نگه تا نگران نشه. خلیل وقتی از خواب بیدار میشه میبینه فوندا خونه را مرتب کرده و تو بشقابش چندتا شامی میزاره تا بخوره او به یاد میاره که وقتی مادرش با خواهرش میخواستن برای کار برن به خلیل سفارش کرد که غذای خواهرش و پدرشو بده.
بعد از رفتنشون ییلماز به خلیل گفت بره قابلمه بیاره تا واسشون ترخینه درست کنه و خودش با فریده رو مبل نشستن و بهش نگاه میکردن. یه پشه میوفته تو قابلمه که ییلماز میبینه و زیر فابلمه میزنه و فربده با گریه میگه داداشم سوخت! ییلماز میگه نه نسوخت و با فربده میرن تا شامی بخورن. خلیل با عصبانیت به فوندا میگه کی بهت گفت شامی درست کنی؟ کی گفت اینجارو مرتب کنی؟ سپس همه جارو بهم میریزه و میخواد از اونجا بره و دیگه نیاد. کیوانچ به خونه رفته و چمدانشو بسته و منتظر فریده ست. فریده با دیدنش میگه الانو باید برای رفتن انتخاب میکردی؟ کیوانچ میگه امروز و فردا فرقی نداره فریده میگه واسه همین حسابارو مسدود کردی؟ من باید به بابام کمک کنم! کیوانچ میگه بابات یه قاتله اونم قاتل مادرت و میره که فریده پشت در گریه میکنه و میگه بابام بی گناهه اینو همه تون میفهمین و ازش معذرت خواهی میکنین. مادر و پدر زینب باهم در حال حرف زدنن و مادرش میگه نگران زینبم واسه پرونده جدیده اش! پدرش میگه نگران نباش زینب از گذشته چیزی یادش نیست مادر زینب میگه ولی زخم جنت را شناخت!
فردای آن روز زینب به محله ییلماز زفته تا به دم در خانه بیرسن بره همان موقع بیرسن با یوسف پسرش دعوا میکنه که نمیخواد بره به قنادی پدربزرگش تا کار کنه. بیرسن با دیدن زینب بهش میگه سریع از اونجا بره. زینب به داخل میره و از بیرسن درباره شوهرش میپرسه او میگه راننده کامیون بوده و ۱۲ سال پیش تو تصادف مرده زینب کارتشو رو کابینت میزاره و میگه چیزی خواست بگه بهش زنگ بزنه بیرسن میگه چیزی نداره بگه همون قبلیاست زینب میگه پس میمونه فقط یه نفر. خلیل متوجه میشه برق خونه اش قطعه و به صاحب خانه اش میگه که او میگه هر وقت اجاره عقب افتادتو دادی درباره اش حرف میزنیم….