خلاصه استان قسمت ۶ سریال ترکی بن بست قلب Yürek Çikmazi
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶ سریال ترکی بن بست قلب را برایتان گذاشته ایم، تا قسمت آخر سریال همراهمان باشید. سریال بن بست قلب به کارگردانی بهادیر اینجه و سردار گوزلکلی در سال ۲۰۲۲ ساخته شده است. این سریال محصول کشور ترکیه و در ژانر درام و خانوادگی میباشد. «بن بست قلب»، داستان خانواده ای است که از روستایی به استانبول کوچ می کنند. جنت که از زمان جوانی همیشه روی پای خودش ایستاده، با ییلماز ازدواج می کند و از روستای خود به استانبول می آید. خشونت ییلماز در طی سال ها باعث می شود جنت به سراغ وکیلی به نام زینب برود و پس از این اتفاق، زندگی خانواده آن ها برای همیشه تغییر می کند. در این سریال عایشه بینگل، ایرم هلواچی اوغلو، دیلارا آکسویک، بیهتر دینچل و جمال توکتاش به هنرمندی پرداختهاند.
خلاصه داستان قسمت ۶ سریال ترکی بن بست قلب
زمان گذشته، جنت در حالی که به شدت مریض است رو تخت دراز کشیده و از ییلماز میخواد تا بذاره پسرش به اونجا بیاد و او را ببیند ییلماز اجازه نمیده و میگه او به رویم چاقو کشیده و قسم خوردم دیگه نذارم اینجا بیاد جنت میگه خوب بزار من برم ببینمش ییلماز میگه اگه تونستی تا دم در بری میزارم بری جنت قبول میکنه و در حالی که زیر لب پسرش را صدا میزند کشان کشان خودشو به دم در میرساند اما ییلماز از پشت سر او را میگیرد و میگه بدون خداحافظی کجا؟ سپس او را به داخل خانه پرت میکند. زمان حال، در کلانتری زینب به خلیل میگه اگه الان دستگیرت نکرده بودن تو کافه با هم قرار داشتیم سپس جانر میاد و میگه برای ثبت اظهارات و بازجویی کردن خلیل را ببرن اما زینب میگه من هیچ شکایتی ازش ندارم فقط میخوام خسارت پرداخت کنه خلیل پسر موکل منه جانر میگه نمیشه باید بره بازداشتگاه و از اونجا بازجوییش کن. آخر شب بیرسن موفق شده یوسف را پیدا کند و به خانه برمیگردد. تورگوت و پریهان میگه میخوایم برگردیم روستامون ییلماز میگه تا زمانی که پرونده بسته نشده هیچ جایی نمیرین تورگوت بعد از رفتن ییلماز به پریهان میگه اگه برادرش بلایی سر جنت نیاورده باشه اسمم تورگوت نیست اون ما رو میخواد برای شهادت دادن تو دادگاه.
خلیل بعد از امضا کردن اظهاراتش زینب پیشش میره و بهش نامه را نشون میده و میگه اگه چیزی میدونی بهم بگو خواهرهات حاضر نشدن چیزی بگن من میخوام از حق مادرت دفاع کنم خلیل با دیدن نامه همراه گریه کردن میخندد و مچاله میکنه نامه را و ازش میخواد پی زندگیش بره سپس به طرف زندان راهی میشه. او روی تخت نشسته و یاد شبی میافتد که در حال شام خوردن بودند و به خاطر اینکه قاشق را بد در دستش گرفته بود پدرش او را کتک میزد جنت از خلیل دفاع میکنه که ییلماز او را هم کتک میزند آخر شب جنت پیش خلیل میره و خلیل با گریه میگه اگه کاری نکنیم او هممونو میکشه و مادرش را بغل میکند جنت گریهاش شدت میگیرد.
زمان حال، مهمت با بیرسن صحبت میکنه و ماجرارو میگه و وقتی متوجه میشه بیرسن راضی به رفتن به خانه پدرش نیست بهش میگه همه چیزو بسپار به من. ییلماز به فریده زنگ میزنه و میخواد با شوهرش حرف بزنه فریده میگه سرویس بهداشتیه ییلماز بهش میگه چند دقیقه دیگه زنگ میزنم فریده به سرعت به طرف هتل میره و تو لابی به کیوانچ ماجرارو میگه و تلفنو بهش میده او با ییلماز صحبت میکنه. بعد از قطع تماس کیوانچ به فریده میگه تو تمام عمر خودت و سالهای زندگی مشترکمون نفس پدرت پشت گردنمون بوده برای خودت هم که شده ازش فاصله بگیر این استرسها بالاخره کار دستت میده. فردای آن روز ییلماز به بیرسن زنگ میزنه و میگه یوسف سر کار نیومده او میگه خودم الان میام. زینب به محله رفته و درباره ییلماز تحقیق میکنه تورگوت او را میبیند و متوجه میشه. مغازهه دار به زینب میگه این مرد با همه دعوا داره حتی روی پسر خودش هم چاقو کشیده زینب از شنیدن این حرفا جا میخوره….