خلاصه داستان قسمت چهارم سریال آقازاده | قسمت ۴ سریال آقازاده
در ادامه این مطلب چکیده ای از آنچه که در قسمت چهارم سریال آقازاده رخ داده است را برای شما گرد آورده ایم. سریال آقازاده در ژانر درام اجتماعی و سیاسی داستان یک آقازاده به نام نیما بحری امیر آقایی است که تخلفات اقتصادی مرتکب شده و یک مأمور به نام حامد تهرانی سینا مهراد که او هم یک آقازاده است، البته با خصوصیاتی کاملاً مخالف تلاش میکند تا دست نیما را رو کند.
در قسمت چهارم سریال آقازاده دیدیم که حامد و راضیه مادربزرگ راضیه را تا ترمینال همراهی می کنند، موقع خداحافظی مادربزرگ راضیه به حامد گوشزد می کند تا از راضیه به خوبی مواظبت کند و هم براش پدر باشه هم برادر هم شوهر و از راضیه می خواهد تا جوری زندگی کند که خدا ازش راضی باشد. تو ماشین موقع برگشت راضیه می خواهد با حامد صحبت کند و همه چیز را برایش تعریف کند و می گوید هرچی که بوده مال گذشته ام بوده باید توضیح بدم که حامد تو حرفش می پرد و می گوید راضیه فعلا نه. فعلا نمی خوام درباره اش حرف بزنیم بعدا.
زمان گذشته
شهرام به دنبال مانلی می رود و می گوید باید باهم جایی برویم. شهرام او را به یک خانه لوکس می برد و وقتی مانلی می پرسد چرا اومدیم اینجا کلید خانه را بهش می دهد و می گوید نیما گفت دیگه باید مستقل بشی و همان موقع برای مانلی یک اس ام اس می آید که نیما زده امیدوارم از خانه ات خوشت اومده باشه، اومدم میام می بینمت. مانلی سه روز در خانه می ماند و هرچی پیام یا زنگ می زند از نیما جوابی دریافت نمی کند به همین خاطر عصبی می شود به شهرام و تینا می گوید ولی در جواب به او می گویند که به پروپای نیما نپیچ. به تینا زنگ می زند ولی او هم از نیما خبری ندارد و بهش می گوید نیما اهل اون فکری که تو سر تو هست نیست خیال بافی نکن پاشو امشب بیا کنسرتم حال و هوات عوض می شود ولی مانلی می گوید حوصله ندارم. بعد از چند ساعت نیما به خانه اش می رود و می گوید حاضرشو بریم کنسرت و مانلی ازش می پرسد که چرا جوابمو نمی دادی که نیما گفت سرم شلوغ بود.
زمان حال
حامد یه پرونده دیگه ای پیدا کرده است که مشکوک بوده و پای ۱۳۰ هکتار زمین وسط بوده که بعد از یک پرسجو متوجه می شود مال کسی به نام تینا راد می باشد. از رئیسش اجازه می گیرد برای انجام تحقیقات اولیه که متوجه ۲ اسم دیگر تو این پرونده می شود، نیما بحری و بهروز بهرامی. دکتر امیر بحری پدر نیما به خانه پدر حامد می رود که در آن جا با راضیه مواجه می شود که بهش تبریک می گوید برای ازدواجش. دکتر با حاج رضا صحبت می کند تا با حامد پسرش صحبت کند یه ۵،۶ ماه اطراف نیما نگردد بعد از انتخابات هرکاری خواست بکنه که حاج رضا می گوید این ۲نفر دارند کارهای خودشان را انجام می دهند ماجرارو شخصی نکن. دکتر وقتی می بیند صحبت کردن بی فایده است، موقع برگشت به خانه اش به نیما زنگ می زند که راضی نشد حداقل تو یه مدت کاری نکن. بعد از رفتن دکتر، راضیه پیش تینا می رود و باهاش دردودل می کند و تینا بهش می گوید فعلا نزار نیما و هیچ کس دیگه بفهمد که تو عاشق حامد شدی، نباید از مسیر بازیت خارج می شدی. راضیه شب تو حیاط منتظر حامد می نشیند ولی وقتی میاد و می بیند که مثل غریبه ها باهاش رفتار می کند به او می گوید من که قبل عقد همه چیزو بهت گفتم اگه نمی خوای منو پس طلاقم بده که حامد می گوید چند روز دیگه بی سر و صدا طلاق می گیریم ولی فعلا نمی خوام مادر و پدرم چیزی بفهمند.