خلاصه داستان قسمت ۱ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۱ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۱ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱ سریال ترکی تازه عروس

بلا دختری که یه رگ ترک داره یه رگ اسپانیایی و در مالدیو به دنیا اومده. او با پسری به نام هازار که ترکمن اصیل هست در رابطه است. آنها بعد از فارغ التحصیلیشون در رستوران جشنی دو نفره میگیرن. هازار بهش میگه دیگه درسمون تموم شده تو چه برنامه ای داری؟ بلا میگه چیکار باید بکنم؟ کار میکنم دیگه بابام تو وزارت خارجه کار واسم پیدا کرده میرم اونجا و از هازار میپرسه که تو چیکار میکنی؟ هازار میگه هیچی دیگه من باید به شهرمون برگردم و عروسی کنم بلا جا میخوره و میگه چی؟ آره دیگه باید بری ازدواج کنی! و شروع میکنه به غر زدن که هازار بهش میگه یه لحظه آروم میگیری ببینی چی میگم؟ سپس بهش میگه میخوام با تو ازدواج کنم بلا خوشحال میشه و هازار بلندش میکنه و با زانو زدن جلوش ازش خواستگاری میکنه، بلا شوکه و خوشحال میشه و میگه بله، بله، ۱۰۰بار بله، هزاربار بله هازار و همدیگر را در آغوش میگیرن. بلا به خانه شان میرود و به مادرش میگه من میخوام چیزیو بهتون بگم. مادر و پدر بلا بهش میگن چیشده؟ بلا میگه میخوام ازدواج کنم مادرش جا میخوره و میگه چی؟ کیه؟ بلا شروع میکنه از هازار گفتن که مادرش با تعجب میگه چی؟ نه من اجازه نمیدم به غریبه نمیدمت اون یه ایل نشینه! تو توی مالدیو به دنیا اومدی اصلا بهم نمیخورین! بلا میگه دیگه این چیزا دیره من ازدواج کردم و سند ازدواجشو بهشون نشون میده. مادرش با دیدن سند میگه شوخیه مگه نه؟ سپس به کامیل شوهرش میده که او با دیدن سند بهش میگه انگاری واقعیه! مادر بلا عصبی میشه و میگه همین الان میری یه دادگاه شبانه روزی و طلاق میگیری! بلا میگه چرا باید همچین کاری کنم؟ باشه میرم ولی به جای دادگاه میرم پیش شوهر جونم. مادرش به کلافگی میگه طردت میکنم!

بلا بعد از کمی بحث کردن میره به اتاقش و شروع میکنه به جمع کردن لباس هایش. هازار به پدرش زنگ میزنه و میگه بابا میخواستم یه چیزی بهتون بگم دیگه درسم تموم شد و فارغ التحصیل شدم میخواستم درباره ازدواج باهاتون صحبت کنم پدرش میخنده و میگه میخوای بگی وقت ازدواجت شده آره؟ باشه پسرم تو برگرد واست سورپرایز دارم بعد از قطع تماس  هازار با خودش میگه البته من واست سورپرایز دارم. هازار و بلا به طرف محل زندگی هازار میرن. هازار پسر خان قلندر است و وقتی در عمارتشان باز میشه با ساز و تنبک ازشون استقبال میکنن. وقتی جلوی چشم بلا یه شتر را ذبح میکنن او از حال میره و هازار او را در آغوش میگیره که پدرش ازش میپرسه این کیه پسرم؟ هازار میگه سورپرایزتون کردم همسرم. همگی داد میزنن و میگن همسرت؟ مادرش از حال میره که آنها را به داخل میبرن. پدرش باهاش دعوا میکنه و میگه میفهمی چیکار کردی؟ پس قول و قراری که گذاشتیم چی میشه؟ نامزدیت با دختر خاله ات را چیکار کنیم؟ بلا به هازار میگه چی؟ تو نامزد کرده بودی؟ هازار میگه آره ازدواجم کردم، بلا شوکه میشه که بهش میگه با تو ازدواج کردم دیگه! مادرش ازش میپرسه اصلا این دختره کی هست؟ از کجا اومده یهو؟ مگه دختر خاله ات چی کم داشت که رفتی اینو آوردی؟ هازار بهشون میگه اسمش بلاست، آنها میگن چی؟ هازار میگه بلا یه رگش اسپانیاییه اسمشم اسپانیاییه. آنها بیشتر عصبی میشن و میگن دیگه بدتر کافر هم هست. خان قلندر بهشون میگه دیگه کاریه که شده من نمیتونم به همه ثابت کنم که پسرم به من احترام نمیزاره و منو زیرپاش خورد کرده پس بلندبشین برین تدارکاتو بچینین و به همه بگین که خودمون این دخترو انتخاب کردیم همگی جا میخورن و اعتراض میکنن که خان حرف خودشو میزنه و میگه اگه همچین کاری نکنیم دیگه کسی حرف منو نمیخونه سپس بهشون میگه همون کاریو بکنین که گفتم!

سور و صوت عروسی برپا میشه و بلا را روی اسب به عروسی میارن. در اتاق عقد عاقد میگه من نمیتونم برای اینا خطبه عقد بخونم من برای کافر عقد نمیخونم گناه داره! آنها هرچی میگن اون قبول نمیکنه و از طرفی مادر هازار خوشحال میشه و میگه خوبه نخون اما بلا میگه ببخشید ولی من مسلمونم. عاقد میگه اگه راست میگی شهادتین را بگو بلا میگه و عاقد خیالش راحت میشه و شروع میکنه به خواندن خطبه و آنها را زن و شوهر اعلام میکنه. خان قلندر شروع به تیر هوایی میکنه بعد از آن هازار و برادرش خان باهمدیگه نیرهوایی میزنن سپس تمام مردهای آن محفل شروع به زدن تیرهوایی میکنن. بلا وحشت زده به هازار میگه چیشده؟ هازار میگه هیچی داریم خیرمقدم میگیم به عروس بلا میگه آهان ترسیدم فکر کردم بهمون حمله کردن! بلا تمام تلاششو میکنه تا خودشو تو دل زنها جا کند و حتی برایشان میرقصد. مراسم عروسی بعد از سه شبانه روز تمام می شود. آخر مراسم تمام پسرهای جوان شروع به زدن هازار میکنن و تا اتاقش راهیش میکنن. بلا با ترس بهش میگه چیشده؟ هازار میگه هیچی تموم شد مراسم، بلا میگه پس چرا کتکت میزدن؟ هازار میگه کتک نمیزدن یکی دیگه از رسمامون بود. بلا که حسابی خسته شده میگه پس بالاخره تموم شد؟! هازار تایید میکنه. فردای آن روز مادر هازار به در میزند و انها را از خواب بیدار میکنه سپس به بلا لباس مخصوص خودشونو میده و میگه اینارو بپوش سریع هم برو پیش پدر که میخواد وضو بگیره. بلا لباسارو میپوشه و میرع پیش خان قلندر و میگه خوب باباجون وضو بگیرین. خان تعجب میکنه و میگه پارچ باید بیاری! بلا میره تو آشپزخانه و به خواهرهای هازار میگه پارچ چیه؟ آنها بهش پارچ و لگنو میدن تا ببره وقتی وضو میگیره میگه حوله که یکی میاد و حوله را میده سپس به بلا میگه اولشه تاره عروس ها زودتر از همه بیدار میشن دیرتر از همه میخوابن و بیشتر از همه کار میکنن. موقع صبحانه بلا میخواد کنار خانم ها بشینه صبحانه بخوره که بهش میگن باید روز اول بری بین پدر و شوهرت بشینی. وقتی میره خان تعجب میکنه که هازار میگه باید بری یه گوشه وایسی تا صبحانه ما تموم بشه. بلا برای هازار بوس میفرستت که خان میبینه و از رفتارهای او حسابی جا میخوره و به هازار میگه به زنت بگو بره صبحانه اش را بخوره….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا