خلاصه داستان قسمت ۱۰ سریال ترکی دشمن عشق

در این مطلب از سایت جدولیاب شما خلاصه داستان قسمت ۱۰ سریال ترکی دشمن عشق را مطالعه میکنید. همراه ما باشید. سریال Aşka Düşman یکی از جدیدترین سریال های ترکی ۲۰۲۴ بود که به کارگردانی مسعوده ارارسلان (Mesude Erarslan) ساخته شد. نویسندگی این اثر نیز با ایلم کانپولات (Eylem Canpolat) و اوزان آکسونگور (Ozan Aksungur) بود. داستان سریال درباره زنی به نام بحریه است که تمام اعتقادش را به عشق از دست داده و سه دختر خود را از عاشق شدن منع می‌‌کند. او هیچ اعتمادی به مردان ندارد و به سه دخترش نیز همین مفاهیم را آموخته است. نام یکی از دختران بحریه اینجی است و وقتی او با مردی به نام اویگار روبه‌رو می‌شود، به او حس پیدا می‌کند و بدین ترتیب روبه‌روی عقاید مادر خود می‌ایستد.

قسمت ۱۰ سریال ترکی دشمن عشق
قسمت ۱۰ سریال ترکی دشمن عشق

قسمت ۱۰ سریال ترکی دشمن عشق

اینجی اویگار را به بیمارستانی برده که همونجا کار میکرده همکارش با دیدنش جا میخوره و سریعا بهش رسیدگی میکنه. تو خونه بحریه با دوست و نوه عصمت حرف میزنه و ازش میپرسه که چجوری اینجی با اویگار رفت سر قرار؟ اونجا چه اتفاقی افتاد؟ چجوری دختر منو برد پیش روانشناس؟ او بهش میگه که باهمدیگه قرار گذاشته بودن من از دور حواسم بهش بود. کمی باهم حرف زدن و دکتر وقتی دوتا سوال ازش کرد یهو دیدم اینجی حالش بد شد و سرجاش نشست و مثل بید میلرزید منم سریع آوردمش از ماجرای پیش روانشناس رفتنش چیزی نمیدونم بین خودشون بوده بحریه میگه چجوری راضیش کرد؟ او میگه فقط میدونم بهس گفته بوده که نباید تو بند باشی باید آزاد بشی! سپس از بحریه معذرت میخواد و میگه که دیگه اینکارو نمیکنه و جون مادربزرگشو قسم میخوره که اگه چیزیم فهمیدم ک میخواد بره پیشش بهتون میگم. دکتر بعد از رسیدگی به اویگار میره پیش اینجی میشینه و باهاش حرف میزنه و میگه اینم حتما زیر سر اون دختره و خانوادشه!

الکی به این مرد تهمت زدن واسش پرونده درست کردن و شروع می‌کنه به بد گفتن از اون دختر اینجی به آرامی اشک می‌ریزه و میگه من اونقدرها هم بد نیستم من اصلاً اینجوری نیستم دکتر جا می‌خوره که حرفشو عوض می‌کنه و میگه یعنی اون دخترو می‌شناسم اینجوری نیست دکتر بهش میگه ولی شواهد اینو نشون میده من مطمئنم این بلارم همون مادر و دختر سر این دکتر آوردن تازه از کار بیکارشم کردن احتمال داره جواز پزشکیش هم باطل بشه! اینجی حسابی به هم ریخته و میره تو اتاق اویگار وقتی می‌بینه او هنوز به هوش نیومده کنارش می‌شینه و ازش معذرت‌خواهی می‌کنه به خاطر بلایی که سرش اومده. وقتی به هوش میاد می‌بینه اینجی اونجاست و حسابی خوشحال میشه سپس با همدیگه گرم صحبت میشن که همون لحظه دکتر می‌خواد بیاد داخل اتاق و متوجه میشه اون دختر که درباره اش با اینجی حرف میزده خودش بوده و خجالت زده می‌شه. اویگار به دکتر میگه من نمی‌تونم اینجا زیاد بمونم بدم میاد حس مریض بودن بهم میدن و ازش می‌خواد تا مرخصش کنه. مادر اویگار بهش زنگ می‌زنه که او تلفنو جواب میده و به دروغ میگه دو روز اومدم کوه اینجا آنتن نداره خوب اگه جواب ندادم نگران نشو. از طرفی اینجی اویگار را می‌خواد از بیمارستان ببره دکتر از اینجی به خاطر حرف‌هایی که زده معذرت خواهی می‌کنه اینجی میگه حق داشتی همه حرفایی که زدی حقیقت داشت سپس از اونجا میرن. او اویگار را می‌بره به هتلی که فراست خواهرش اونجا می‌مونه میبره و از طرفی بحریه میره به اتاق اینجی که با باز کردن اتاق می‌بینه تو اتاقش نیست….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی دشمن عشق

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا