خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال رحیل از شبکه سه سیما + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال رحیل را می توانید مطالعه کنید. «رحیل» با شعار «قصهها را مینویسند ولی تاریخ را زندگی میکنند»، روایتی حادثهای ـ عاشقانه در دل تاریخ معاصر است. داستان با پایان دوره قاجاریه و ابتدای روی کار آمدن حکومت پهلوی روایت خواهد شد؛ بازگشت «محا» از سفر کربلا همراه میشود با آگاهی «اصلان» پسر صحافباشی دربار از دسیسهها و توطئههایی که سرنوشت او و محا را، تبدیل به یک منظومه بیپایان میکند. حمیدرضا آذرنگ، ثریا قاسمی، اندیشه فولادوند، نسیم ادبی، هومن برقنورد، کاظم هژیرآزاد، ریحانه رضی، علی عباسیزاده، مریم کاویانی، معصومه عربی، ابتسام بغلانی، غزاله اکرمی، محسن امیری، ستاره دهقانی، هانیه غلامی، مهرداد نیکنام، محسن نقیبیان، شاهو رستمی، فتحالله طاهری و زندهیاد حسام محمودی، از جمله بازیگران این سریال هستند.
قسمت ۱۱ سریال رحیل
یک سال قبل، تعزیه ای برپا شده و مادرش به شدت گریه میکنه که مها واسش یه لیوان آب میبره و بهش میگه به خودم قول دادم اگه تا سال دیگه شفا پیدا کردین تعزیه ای باشکوه تر برپا کنیم که زن ها هم وسط میدان برن مادرش میگه چه شفا پیدا کردم چه نکردم شما باشکوه تر برپا کنید. بیتاج از زنی میپرسه مها کدومه؟ او مها را نشون میده و بیتاج بهش نگاه میکنه و به خاطر میسپاره. تو مسیر برگشت تو کالاسکه بیتاج میپرسه جفتشون تو اندرونی هستن؟ او تایید میکنه و میگه منم اونجا بودم قرار بود سوگلی شاه بشم ولی نشد بیتاج بهش میگه با مادر شاه زیاد رفت و آمد کن زیاد برو پیشش. شب موقع خواب حسن میخواد بخوره که از اصلان میپرسه چرا نمیخوابه اون میگه خوابم نمیبره فکر و خیال نمیزاره! عزت خواب شکنجه شدنش را میبینه و یکدفعه از خواب میپره که اصلان آرومش میکنه. بیتاج و سرگد زمان تو خونه در حال حرف زدنن که زمان میگه احمد شاه جرأت نمیکنه برگرده به تهران به کل انگاری منصرف شده بیتاج میگه این اخبار به من ربطی نداره میخواد بیاد میخواد نیاد سپس میپرسه که عزت پیدا شد؟ زمان میگه نه هنوز پیداش نکردن دارن ماموری که نگهبانش بوده را شکنجه میدن.
بیتاج میگه ننه قمر فرار نکنه با این ماموران بی عرضه تون! سرگد زمان میگه نه از اون خود شفیق و آدم هاش محافظت میکنه. سپس بعد ازکمی حرف زدن از اونجا میره. ماموری که از عزت محافظت میکرده را به فلک بستن و حسابی در حال شکنجه کردنش هستن شفیق به اونجا میاد که زمان با عصبانیت میگه دفعه آخرت باشه میای اینجا کار داری آدمتو بفرست خودت نیا! سپس باهم کمی حرف میزنن و شفیق پاداش کارهایی که تا الان کرده را میخواد که زمان میگه همه شونو میگم بیارن واست سپس بعد از رفتن به داخل نظمیه مامورها شفیق را تو سلول میندازن. مها در حال خرف زدن با طلعت و جمیل هستش و به طلعت میگه با این سوادت حیف که کنیزی اینجا سپس بهش میگه که میخواد تعزیه ای برپا کند و ازش میخواد تا تو این کار کمکش کنه. یه نفر نقاشی بزرگی رو بنر میاره که از یادگارهای مرشد حبیب پدر طلعت می باشد طلعت با دیدن اون نقاشی از روز عاشورا گریه میکنه. سرگد زمان به مامورها میگه تا شفیق را شکنجه بدن سپس میره پیشش و میگه تو از من انعام میخواستی؟ همین که از نظمیه فرار کردی و کشته شدن اون امور نظمیه گردنت نیافتاده یعنی انعام بازم انعام میخوای؟ شفیق میگه غلط کردم سپس زمان میگه یکبار دیگه بیای اینجا همینه بساط باید کسی که یار و باور مهسا هستش را پیدا کنی عزتو هم پیدا کنی شفیق قبول میکنه و میره.
اصلان به شمس العماره رفته و مها اونجا میاد و باهم کمی حرف میزنن اصلان بهش میگه که شفیق و سرگد مان باهم دست به یکی کردن و میخوان شمارو بی آبرو کنن از طرفی ننه قمر را هم گرفتن ولی عزتو تونستیم نجات بدیم اون جاش امنه همان موقع مها بانو را صدا میزنن و بهش میگن که ولیعهد منتظرتونه و میخواد ببینتتون مها میگه اومدم و سریع میره. مها خوابش برده و تو خواب میبینه که مادرش بهش میگه خیلی گرسنمه دارم میسوزم و وقتی مها او را مادر صدا میزنه او سرش داد میزنه و میگه به من نگو مادر بگو زیور مها میگه زیور؟ همان موقع زیور میگه آخیش خنک شدم زیارتت قبول باشه و میره مها از خواب بیدار میشه و بهم میریزه. ولیعهد تو حیاط میره بشینه که شمامه به اونجا میاد و میگه دیدی چجوری زیر و بم مها را بیرون کشیدم! اگه منو ندیمه مها بانو کنین جای اون بلور که الان ناخوشه سایه به سایه اش میرم و میفهمم که چی به چیه ولیعهد ازش میخواد زینت را صدا بزنه و بهش سه روز فرصت میده شمامه با خوشحالی از اونجا میره….