خلاصه داستان قسمت ۱۱۶ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۱۶ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۱۱۶ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۱۱۶ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۱۱۶ سریال ترکی خواهران و برادران

بچه ها به مدرسه برمیگردن که تولگا باز جلو میره و شروع میکنه به طعنه و تیکه انداخت به اوگولجان که عمر پشت اوگولجان را میگیره و برک و دوروک به تولگا میگن که بسه دیگه! تولگا با دوروک و برک دعوا میکنه که چرا پشتشون به جوری هستین جلوشون یه جور دیگه! بین اونا بحث بالا میگیره و هاریکا به تولگا میگه از اوگولجان دور بمون وگرنه هرچی دیدی از چه خودت دیدی! تولگا میگه مثلا میخوای چیکار کنی؟ هاریکا به جمیله نگاه میکنه و میگه مثلا به دختری که دوسش داری میگم که تعرض گری! همگی جا میخورن و اوگولجان میگه چی؟ تولگا مقابله به مثل میکنه و میگه چی داری میگی؟ اصلا هم اینجوری نبوده! سپس تعریف میکنه و میگه تو کل روزو با من وقت گذروندی جوری خودتو نشون دادی که انگار ازم خوشت میاد بعد اومدی اینو بهم میگی؟ هاریکا ماجرارو تعریف میکنه که جمیله با شنیدنش گریه اش میگیره و از اونجا میره اوگولجان میزنه به سرش و به طرف تولگا حمله میکنه دخترها انها را از همدیگه جدا میکنند و اسیه جلوی عمر را میگیره و میگه ارزششو نداره ول کنین. بچه ها سر کلاس میرن و استادشون بهشون میگه تکلیف امروزتون عکاسیه گروه بندی میشین و هرکدومتون یه موضوعیو انتخاب میکنین تا فردا هم تحویل میدین بهترینا تو نمایشگاه اخر سال گذاشته میشه. اوگولجان و هاریکا، عمر و سوزی، برک و آیبیکه گروه بندی میشن. استاد از آسیه میپرسه که او به جای دودوک  کان را انتخاب میکنه و این باعث میشه دوروک حسابی عصبی بشه در اخر هم دوروک و تولگا تو به گروه میوفتن. دوروک بعد از کلاس میره پیش آسیه و گلگی میکنه که چرا به جای او کان را انتخاب کرده انها باهمدیگه بحث میکنن و دوروک اخرسر با ناراحتی از اونجا میره که آسیه بهش میگه حسود!

شنگول به خانه آیلا میره که او با دیدنش میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ قرار بود فردا بیای! شنگول میگه خوب فردا هم میام آیلا قبول میکنه و میگه بیا تو. سوزان میره شرکت پیش رسول و صدای ضبط شده رئیس شرکت رقیب را واسش پخش میکنه و او میفهمه که آیلا بوده کسی که زیرآبشونو زده و از اونجا میره. عمر میره پیش جمیله و ماجرای کمک کردنش به تولگا را تعریف میکنه که جمیله متوجه میشه دروغ گفته بوده که عمر بهش حمله کرده بوده، عمر ماجرای اومدنش تو مغازه و شکستن وسایل اونجارو هم میگه جمیله متاسف میشه و ازش عذرخواهی میکنه که حرفاشو باور نکرده بوده. تولگا به اونجا میاد که عمر میره، تولگا سعی میکنه واسش توضیح بده که جمیله داد میزنه و میگه نمیخوام بشنوم همه چیز تموم شد! و از اونجا میره. هاریکا میره پیش برک و اونو داداش جونم خطاب میکنه که او جا میخوره و میگه چی میخوای؟ امتحانم نداریم که تقلب بخوای! و ازش میخوای سریع بره سر اصل مطلب هاریکا میگه باشه نظرت درباره سوزی چیه؟ اون بچه داره تلف میشه دیگه! عمر میخنده و میگه من از پس احساسات خودمون بر میام تو نمیخواد نگران باشی، سوزی میاد و هاریکا بهش میگه چراغ سبزه برو سپس سوزی با خوشحالی با عمر میره. عمر و سوزی به ساحل رفتن و درباره انواع حس ها در حال عکس گرفتنن. برای حس خوشحالی از دریا، برای حس تنهایی از سطل آشغال عکس میگیرن. حس بعدی درباره حس نا امیدیه که عمر بهش میگه اینو من میگیرم و از سوزی عکس میگیره. سوزی میگه چیکار میکنی؟ عمر میگه تو این اواخر تو بیشتر از همه ناامیدم کردی! سپس باهمدیگه عکس میگیرن و حسابی خوش میگذرونن. از طرفی دیگه برک و آیبیکه باهمدیگه به پارک رفتن و درباره موضوع خودشون شروع کردن به عکاسی.

موضوع عکاسی آسیه و کان پرتره هستش و انها تصمیم گرفتن به حیاط خانه آکیف برن و همانجا عکس هاشونو بگیرن. دوروک از پشت پنجره انها را میبینه و حرص میخوره و پیش اونا میره و میگه به به دانش اموزان فعال خیر باشه آسیه خانم! خودمو کشتم نیومدی خونمون حالا چیشده با کان اومدی؟ آسیه میگه این مرخرفا چیه دیگه؟ واسه انجام تکلیفم اومدم! دوروک بعد از کمی حرف زدن از اونجا میره به داخل ساختمان که نباهت با دیدنش میگه پسرم چیشده؟ دوروک میگه هیچی خیلی خوبم و با حرص به حیاط اشاره میکنه. نباهت میگه اون دختر کیه پیش کان؟ دوروک میگه آسیه! و مهمون کان هستش و با حرص میگه اصلا هم واسه من مهم نیست و میره تو اتاقش. نباهت خوشحال میشه و وقتی اکیف میره پیشش تو آشپزخانه بهش میگه که تو حیاطو دیدی؟ آکیف میگه مگه چخبره؟ نباهت میگه کان با دوست دختر احتمالیش اونجان دارن عکس میگیرن، اکیف میگه یعنی سوسن؟ نباهت میگه نه آسیه! آکیف جا میخوره که نباهت میگه خداروشکر از زندگی دوروک بیرون رفت! رسول شب به خانه سوزان میره و ازش معدرت خواهی میکنه و ازش میخواد برگرده سرکار سوزان قبول میکنه. برک در حال تلفن حرف زدن با آیبیکه هست که میره شیر بخوره تو آشپزخانه که با دیدن شنگول هل میکنه و شیشه شیر میوفته میشکنه. آیبیکه میگه چیشد که آیبیکه آروم بهش میگه چیزی نگه به آیبیکه برک به ایبیکه میگه بعدا زنگ میزنم. سپس میپرسه اینجا چخبره؟ آیلا میگه شنگول یه مدت اینجا پیش ما میمونه واسه کار اومده بود که گفت نمیخواد یه مدت بره خونه گفتم اینجا بمونه برک میگه کار؟ کدوم کار؟ آیلا میگه شنگول چند وقته که کار نظافت خونه را انجام میده. شنگول به عمر میگه پسرم توروخدا به آیبیکه هیچی نگو که چیزی نفهمه……

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا