خلاصه داستان قسمت ۱۲ سریال ترکی پسرم Oğlum + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران سریال های ترکی خلاصه داستان قسمت ۱۲ سریال ترکی پسرم را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. این سریال ترکی با نام های پسرم یا پسرم من برای اولین بار ۲۰ بهمن ۱۴۰۰ از شبکه Show Tv در ۱۵ قسمت ۱۲۰ دقیقه پخش شد و حال به صورت دوبله فارسی در ساعت ۱۸:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ جانان ارگودر , سرهات تئومان , سونگول اودن , کوبیلای آکا , نازان کسال , توگچه آچیق گوز و نیهال یالچین و… .

قسمت ۱۲ سریال ترکی پسرم
قسمت ۱۲ سریال ترکی پسرم

قسمت ۱۲ سریال ترکی پسرم

نگهبان بچه ها را به طرف تخت هایشان تو سلول های شان می برد تا بخوابند افه به نگهبان میگه من اینجا نمیتونم بخوابم من مامانمو می خوام! میخوام برم خونمون بچه ها او را مسخره میکنند و جهانگیر با مسخره گی چشمانش راه میمالد و به حالت گریه به نگهبان میگه منج می خوام برم خونمون! همگی به افه می خندند و مسخره اش می کنند. نگهبان به افه میگه میدونم روزهای اول سخته اما عادت می کنی سپس برق را خاموش میکند تا همگی بخوابند‌ افه که از تاریکی میترسد به دم پنجره می رود و تا صبح بیرون را نگاه میکند. دمت دفنه را با خودش به خانه اش برده دفنه بعد از فیلم دیدن خوابش می برد سدات اونجا میاد و به طرفش یک خرس عروسکی می گیرد و میگه میخواستم گل بگیرم اما مغازه ها بسته بود دمت عروسک را می گیرد و او را به داخل خانه‌اش تعارف میکند آنها کنار هم می نشینند و منتظر میمانند تا دفنه از خواب بیدار بشه. سدات که تا اون موقع دمت را اونقدر از نزدیک ندیده بوده با عشق بهش نگاه میکنه سپس وقتی میخواد ببوستش همان موقع دفنه از خواب بیدار میشه. الیاس برای کمک کردن به فراموش کردن کان به ملیکه میگه باید یک سری وسایل از خانه جمع کنیم و به کسی که نیازمنده بدیم تا هم اینجوری اونا ازش استفاده کنند هم ما یه ثوابی بکنیم اما ملیکه با شنیدن این حرف عصبانی می شود و بهش میگه هیچ کدوم از وسایل این خونه بیرون نمیره نباید به وسایل پسر من دست بزنید! وگرنه منم کنار اون وسایل چال کنید! الیاس به ملیکه میگه نباید اینجوری رفتار کنیم ما یک دختر دیگه هم داریم باید به خاطر اون قوی باشیم و روپا باشیم و خودمونو بسازیم ملیکه به الیاس میگه من الان دارم میرم برای پسرم که تا چند روز پیش لالایی میخوندم یاسین بخونم چی داری به من میگی؟!

دمت برای پرسیدن سوالات بیشتر به محل کار طغرل میرود و ازش سوالاتی می پرسد طغرل استقبال می کند و با کمال میل به تمام سوالاتش پاسخ میدهد سپس دوباره تاکید می‌کند که پسرش بیماره! او ادامه میده من با اینکه پدر خشنی برای بچه ام بودم باز هم برایش کارهایی کردم تا حالش خوب باشه و خوشحال زندگی کنه مثلاً واسش سگ گرفتم اما بعد از مدتی متوجه شدیم که او سگ را به اتاقش میبرد و با قلم او را شکنجه می دهد منم وقتی این موضوع را فهمیدم سگ را ازش گرفتم و به جای دیگری بردم تا جونش در امان باشه ای وای نگو از همان موقع این پسر یه دردی داشته که ما نفهمیدیم و بهمون چیزی هم نگفته بود. این چیزها را مادرش بهتون گفته بود؟ قطعاً نگفته چون نمیخواد هیچ برچسبی به پسرش بخوره و به همه ثابت کنه که پسرش سالمه و هیچ مشکلی نداره در صورتی که اینجوری نیست. دمت با شنیدن این داستان تو فکر فرو میره برای اینکه صحت این داستان را بفهمد با مادربزرگ افه جانان خانوم در یک کافه قرار میگذارد جانان حرف های طغرل را تایید میکند و میگه شوهر من بیمار روانی بود سپس آه میکشد و میگه همه پدربزرگ ها برای نوه شان فشار خون، قند چربی به ارث میزارن پدربزرگ افه هم اینو واسش به ارث گذاشت. جانان با گریه ماجرای سگ افه را تعریف میکند و با ناراحتی تمام حرف های طغرل را تایید میکند. او تو فکر فرو میرود. دوستان و همکلاسی های جرن پیشش میرن و بهش پیشنهاد میدن که ما داریم میریم به جشن تولد یکی از بچه ها تو هم بیا باهامون اونجا حال و هوات عوض میشه و واست خوبه او نیز قبول می‌کند و با آنها به طرفه مراسم تولد راهی می شود.

آنها وقتی به مراسم تولد می رسند جرن دوست پسر قبلیش را میبیند که با دوست دختر جدیدش به آنجا آمده و در حال رقصیدن هستند جرن پوزخند میزند و با دلخوری به دوستاش میگه بچه ها اینو نگاه کنین تا یه دعوای کوچیک کردیم وا داده و رفته دوست دختر دیگه ای برای خودش پیدا کرده سپس ازش رو برمی گرداند. در زندان افه پیش عمر میره و با همدیگه صحبت می کنند او از عمر میپرسه که چرا همه بچه ها از جهانگیر می ترسند و ازش حساب پس می گیرند؟ عمر بهش میگه چون از همه ما بزرگ تر و قدرتمند تره و میتونه همه ما را کتک بزند مثلاً همین چتو را میبینی برای اولین بار که اومد اینجا با جهانگیر دعواش شد و وقتی دید از پسش بر نمیاد و کتک خورد ازش سگش شد! افه میگه چقدر مسخره! اینجا برای اینکه حرفتو بشنوند و بهت احترام بگذارند باید بتونی کتک بزنی؟ عمر تایید میکنه و افه تو فکر فرو میره….

بیشتر بخوابید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی پسرم Oğlum + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا