خلاصه داستان قسمت ۱۳ سریال ترکی گلجمال + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال های ترکیه ای قسمت ۱۳ سریال ترکی گلجمال را قرار داده ایم. با ما همراه باشید. سریال گل جمال (Gülcemal) یکی از موردانتظارترین سریالهای جدید ترکی است که با استقبال فوقالعادهای پس از انتشار روبهرو شد. داستان سریال گل جمال حول محور شخصی به همین نام میچرخد. مورات اونلامیش ، ملیس سزن، ادیپ تپلی، نایلای اردونماز ، آتیلا شندیل بیرجه آکالای مروه سوی و… بازیگران اصلی این سریال هستند.
قسمت ۱۳ سریال ترکی گلجمال
دوا به هوش میاد تو بغل گلجمال و ازش میخواد تا ببرتش خونه. گلجمال او را به داخل ماشین میبره و وقتی میخواد بره به حساب اونا برسه دوا دستشو میگیره و ازش میخواد تا به خاطر اون ازشون بگذره و ببرتش خونه گلجمال قبول میکنه و برمیگرده. ایپک تو بیمارستان به پدرش میگه که ما دیگه خونه نداریم خونمون سوخت ابراهیم جا میخوره و میگه سوخت یعنی چی؟ او میگه که گلجمال سوزوند ابراهیم جا میخوره و تو فکر میره. گلجمال تو ماشین به دوا میگه کجا میرفتی؟ او میگه استانبول سپس بهش میگه من باید به ایپک زنگ بزنم الان نگرانم شده گلجمال گوشیشو بهش میده که دوا به ایپک زنگ میزنه و میگه ماجرارو و در آخر میگه که نگران نباش الان خوبم پیش گلجمالم داریم میریم خونه. ظفر تو خونه با امرالله درباره اینکه گلجمالو بازی دادن تا با ایتالیی ها که شریک خودش بودن قرارداد ببنده حرف میزنن یکی از خدمه اش که از آدم های گلجماله میشنوه و سریعا به گلجمال خبر میده. برای گلجمال یه پیام میاد و با خوندن اون پیام جام میخوره و به محض رسیدن به عمارت به وفا میگه تا پیشش بره و به فیروزه و بقیه میگه دوا از این به بعد تو زیرزمین میمونه و میره.
او به وفا ماجرارو میگه که همه ی اینا یه نقشه بوده و دوا برای این اینجا مونده چون خود ظفر خواسته اینجا باشه و واسه همین با ایتالیایی ها قبول کرد کار کنه! وفا باور نمیکنه که گلجمال میگه همه چیز مثل روز روشنه! آرمان به خونه گلجمال اومده، او میگه دوا حالش خوبه او میگه خودم میدونم خبر دارم گلجمال میگه واسه چی اومدی پس؟ آرمان میگه جایی واسه موندن ندارم مامانم فکر میکنه منو فرستاده لندن تنها جایی که فکرشم نمیکنه بیام اینجاست، میتونی چند وقت اینجا پنهونم کنی؟ گلجمال جا میخوره. دوا تو اتاق انتظار گلجمالو میکشه و با خودش میگه نه نمیاد! همان موقع یکدفعه مرت به داخل اتاقش میاد و او را می بوسد، دوا او را از خودش جدا میکنه و میگه داری چیکار میکنی؟ و باهاش دعوا میکنه و میگه مگه نگفتم دیگه حق نداری به من دست بزنی؟ از اینجا برو! مرت میگه یعنی چی؟ من اینجام واسه تو، از اینجا میبرمت از این جهنم خلاصت میکنم دوا میگه جهنم؟ جهنم تویی من به خاطر تو از اینجا فرار کردم و باهاش کل کل میکنه همان لحظه دوا صدایی از بیرون میشنوه و احساس میکنه که گلجمال داره میاد مرت قایم میشه و دوا درو باز میکنه اما گلجمال از اونجا رفته بوده دوا مرت را از اونجا میفرسته بره و میگه برو زنت تو یه اتاق دیگه منتظرته و درو روش میبنده.
مرت به اتاق گل اندام میره و پیش زنش میره. دوا به حیاط میره و اونجا قدم میزنه گل جمال هم تو حیاطه. دوا یه چادر میبینه که صدای فیروزه ازش میاد او اونجا میره که میبینه داره قصه ی دیو و دلبر را برای دختر بچه عمارت میخونه دوا پیششون میره و میگه این داستان مورد علاقه منه همیشه به بابام میگفتم شبا واسم بخونه. اون دختر بچه بهش میگه خوب تو واسم بخون بقیه شو دوا قبول میکنه و با هر سطری که از داستان میخواد یاد زندگیش از وقتیکه تو اون عمارت اومد با گلجمال میوفته. گلجمال کنار چادر وایساده که دوا متوجه حضورش میشه و شروع میکنه داستان خودشو تعریف کردن با چشمانی اشکی و از یه جایی به بعد گلجمال ادامه داستانو میگه….