خلاصه داستان قسمت ۱۴۰ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۴۰ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت میکند. خانوادهای که علیرغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختیهای زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی و خوبی را نشان میدهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun و …
خلاصه داستان قسمت ۱۴۰ سریال ترکی خواهران و برادران
نباهت در خانه استرس داره و به آکیف میگه نکنه چیزی جا گذاشتیم! نکنه ردی ازمون مونده باشه! یعنی مونده؟ آکیف میگه چه میدونم نباهت احتمال داره من که تو اوقات فراغتم نمیرم اثر پاک کنم از صحنه جرم! باید ببینیم چی میشه همان موقع تلفن نباهت زنگ میخوره که او با ترس میگه داره زنگ میخوره! آکیف میگه خیلی عادیه همیشه زنگ میخورد سپس نباهت تا میخواد برداره قطع نمیشه و دوباره زنگ میخوره که نباهت میبینه آیلاست آکیف ازش میخواد تا به اعصاب خودش مسلط باشه و عادی صحبت کنه. نباهت جواب میده که آیلا با گریه بهش میگه اتفاق خیلی بدی افتاده! نباهت میگه چیشده؟ آیلا میگه رسول! رسول مرده، نباهت خودشو شوکه نشون میده و میگه چی داری میگی؟ آیلا میگه انگاری کار سوزان بوده نباهت و آکیف تعجب میکنن و نباهت میگه مطمئنی؟ چجوری؟ آیلا میگه حالا بعدا حرف می زنیم و تلفن را قطع میکنه. آکیف با تعجب میگه آخه سوزان اونجا چیکار میکرده؟ یکین یست بگه اخه تو چرا اونجا رفتی ای بابا! نباهت میگه حالا چی میشه؟ آکیف میگه چه میدونم نباهت. دکتر از تو اتاق عمل بیرون میاد و میگه عمل با موفقیت تموم شد هیچ خطر جانی اونو تهدید نمیکنه همگی خوشحال میشن و همدیگرو در آغوش میگیرن، دکتر میگه الان منتقل میشه به مراقبت های ویژه به هوش که بیاد میره تو بخش اگه قول بدین که اذیتش نکنین میزارم برین ببینینش همگی خدارو شکر میکنن. سوزان به برک زنگ میزنه و میگه پسرم بیا بیمارستان برک میگه چیشده؟ حال بابا خوبه؟ سوزان ازش میخواد که به اونجا بره برک به آیبیکه خبر میده و از همه خداحافظی میکنه و میره. آکیف میخواد بره که نباهت میگه میدونم الان منو میری لو بدی که اون سوزانو بیرون بیاری؟ به خدا خودمو میکشم من تو زندان نمیتونم برم آکیف میگه این حرفا چیه که میزنی نباهت خدانکنه سپس با کلافگی از اونجا میره که نباهت گریه میکنه.
برک به بیمارستان میرسه که با خودش میگه ای بابا چقدر مطب دکتر پایینه چرا انقدر اومدم پایین؟! همان موقع سوزان را میبینه که از اتاقی بیرون اومده و میره پیشش میگه چیشده مامان؟ سوزان با گریه بغلش میکنه و میگه برک پد تو از دست دادیم و بهش تسلیت میگه برک شوکه شده و به گوشه ای زل زده و سوزان در آغوشش میگیره. آسیه به هوش اومده و ازشون میپرسه که عمر اون مرد که شلیک کرد صاحب کارت نبود؟ چیکار کردی که انقدر ازت عصبانی بوده؟عمر میگه ولش کن هرچی بوده تموم شد و رفت خداروشکر خوبی. دوروک و عمر ماجرارو برایش تعریف میکنن که آسیه میگه باورم نمیشه تو پول نزول خوری را برای ما میاوردی میخوردیم؟ تو چطور تونستی همچین کاری کنی و با اونا همکار بشی؟ عمر عصبی میشه از دست خودش و به بیرون میره اوگولجان با دیدنش به دنبالش میره و وقتی میبینه به شدت عصبیه و داره به نیمکت و هرچی اونجا هست لگد میزنه کنترلش میکنه. عمر یاد قدیر میوفته که بهش گفته بود تو چجوری از پس این مشکلات برمیای؟ قدیر میگه چون میخوام از شماها محافظت کنم وقتی تو موقعیتش باشی از پسش برمیای عمر گریه میکنه و میگه هیچ وقت تنهامون نزار داداش منو تو موفعیتش قرار نده من نمیتونم! قدیر بغلش میکنه و میگه معلومه تنهاتون نمیزارم تا وقتی که زنده ام از پس مشکلات برمیام و نمیزارم اتفاقی واستون بیوفته. عمر با یاداوری این حرفا تو بغل اوگولجان گریه میکنه و میگه من نتونستم برادر خوبی باشم نتونستم کاری بکنم من به درد هیچی نمیخورم از پسش برنمیام، اوگولجان سعی میکنه آرومش کنه. آکیف به کلانتری میره که هاریکارو اونجا میبینه و هاریکا میگه چیشده؟ مامان من زورش به یه مورچه هم نمیرسه یعنی چی رسول را کشته؟ آکیف میگه میرم ببینم چیشده و به داخل میره.
آکیف به بازداشتگاه میره و سوزان میگه من کاری نکردم آکیف رفتم دیدم رو زمین افتاده دستم به سرش خورد که خونی شد دستام پلیس از راه رسید منو آورد اینجا من باید چیکار کنم؟ اکیف میگه اروم باش نه انگیزه ای واسش کشتنش داشتی و نه مدرکی هست که نشون بده تو این کارو کردی، هست؟ سوزان میگه نه معلومه که نه! اکیف میگه پس غصه نخور به زودی میای بیرون و از ا نجا بیرون میره. شب اکیف تو ماشین نشسته که با خودش فکر میکنه و میگه کی اون فیلمو به رسول داده بود؟ سپس به نباهت زنگ میزنه و میگه اون فیلمو مگه تو از بین نبردی؟ پس چجوری به دست رسول افتاده؟ نباهت میگه رسول خودش داشت من اونو از بین بردم جلوی چشم خودت دیدی که! اکیف میگه پس از کجا گیر آورده بوده؟ نباهت میگه از خونه خودت اون دزدی که شده بود کار رسول بود ولی من گفتم فساد مالی چیزی پیدا کنه ولی انگاری اینو هم پیدا کرده بوده اکیف یادکان میوفته و میگه داشتم مار تو آستینم پرورش میدادم خبر نداشتم و قطع میکنه میره پیش کان. اکیف با عصبانیت به خانه میره و به کان میگه تو چجور موجودی هستی؟ سپس باهاش دعوا میکنه و میگه اون فیلمو از کجا آوردی؟ میخواستی باهاش چیکار کنی؟ کان میگه من اونو از فلشی که عمر بهم داد برداشتم خودش خبر نداشت تو اون فلشه فیلم هست منم برداشتم اکیف میگه من دیگه پسری به اسم تو ندارم و ازش میخواد از خانه اش بیرون بره. کان با گریه از خونه بیرون میره. تولگا بهش زنگ میزنه که تکالیف ریاضیو باهم حل کنن کان میگه باشه میام خونتون و ازش میپرسه میتونه اونجا شبو بمونه یا نه تولگا تایید میکنه و میگه تا هروقت میخوای بمون….
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس