خلاصه داستان قسمت ۱۵ سریال رحیل از شبکه سه سیما + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۵ سریال رحیل را می توانید مطالعه کنید. «رحیل» با شعار «قصهها را مینویسند ولی تاریخ را زندگی میکنند»، روایتی حادثهای ـ عاشقانه در دل تاریخ معاصر است. داستان با پایان دوره قاجاریه و ابتدای روی کار آمدن حکومت پهلوی روایت خواهد شد؛ بازگشت «محا» از سفر کربلا همراه میشود با آگاهی «اصلان» پسر صحافباشی دربار از دسیسهها و توطئههایی که سرنوشت او و محا را، تبدیل به یک منظومه بیپایان میکند. حمیدرضا آذرنگ، ثریا قاسمی، اندیشه فولادوند، نسیم ادبی، هومن برقنورد، کاظم هژیرآزاد، ریحانه رضی، علی عباسیزاده، مریم کاویانی، معصومه عربی، ابتسام بغلانی، غزاله اکرمی، محسن امیری، ستاره دهقانی، هانیه غلامی، مهرداد نیکنام، محسن نقیبیان، شاهو رستمی، فتحالله طاهری و زندهیاد حسام محمودی، از جمله بازیگران این سریال هستند.
قسمت ۱۵ سریال رحیل
چندماه قبل، حسن با دستپاچگی به صحافی میره و به اصلان میگه مها بانو داره میاد پاشو برو یه آبی بزن به سر و صورتت. ما به اونجا میاد و میبینه که پارچه نوشته هایی با اشعاری نفیس اونجاست مه مها حسابی خوشش میاد و خوشحال میشه. اصلان به اونجا میاد و مها میگه اینا خیلی قشنگ و تحسین برانگیزه! اصلان میگه که برای شماست مها جا میخوره و میگه از طرفین و شما به سید پیشکش کنید اینجوری هم ایشان خوشحال میشه و هم من. اصلان خوشحال میشه و میگه از طرف ما؟ مها تایید میکنه و میگه قرار است به سفری برم شاید این آخرین دیدار ما باشه و میره که اصلان ناراحت میشه. خدمه ها تو حرمسرا با کفش پیشکشی نادرشاه برای مها بانو بازی میکنن که شمامه میگه من بلدم با اینا راه برم و از خاطراتش تو عمارت شهرستانک میگه که زینت الملوک میاد و به شمامه میگه خجالت نمیکشی با پیشکشی شاهزاده بانو مسخره بازی درمیاری؟ سپس از پاش درمیاره و ازشون میخواد تا به کارهاشون برسن. عزت را شفیق و ادم هاش در حال شکنجه دادن هستن.
طلعت و جمیل پیش صحاف باشی رفتن و پدر اصلان در حال آموزش دیدن هستن. او درباره لباس های افراد مختلف تو تعزیه و رنگ هایش باهاشون حرف میزنه. بیتاج پیش ننه قمر میره و میگه درسته چی آماده ست تا ببرتتون پیش نادرمیرزا و بهش میگه که بره از مها بد بگه تا آبرویش بره و آنها از ازدواج باهاش دست بکشن. ننه فکر میگه نمیتونم اینکارو بکنم اما بیتاج میگه این کارو نکنی پسرت شکنجه میشه تو که مادر بدی نیستی هستی؟ ننه قمر گریه میکنه و به ناچار قبول میکنه. مها به شمس العماره رفته و اونجا با اصلان صحبت میکنه و بهش میگه که امروز بعدازظهر مراسم بله برونم هست اومدم تا هم از شما هم از این شمس العماره خداحافظی کنم. سپس موقع رفتن بهش میگه ۳ ساعت مونده به غروب هم بیاین اگه اومدین نبودم بدونین که رفتم و میره. ننه قمر به خانه برگشته و با ناراحتی به عزت میگه کاری که خواستنو انجام دادم و بد گفتم از مها و گریه میکنه. شفیق میاد و به ننه قمر میگه نادرمیرزا اومده و میگه به خاطر حرفات سند میخواد تو هم میری و میگه اگه سند میخواد بره پیش بیتاج.
شفیق به خانه بیتاج رفته و بهش خبر میده که نادرمیرزا برای سند حرف های ننه قمر میخواد بیاد اینجا بیتاج میگه بیاد قدمش رو چشم. بعد از رفتن شفیق نادرمیرزا به اونجا اومده و برای حرف های ننه قمر سند میخواد بیتاج باهاش حرف میزنه و میگه که سند من راپورتچی های من هستن همونایی که دست تورو رو کردن که هم برای روس ها کار میکنی هم برای انگلیسی ها! نادرمیرزا عصبی میشه و باهاش دعوا میکنه در آخر بیتاج میگه اگه از این ازدواج دست نکشی هرچی که ازت میدونمو میریزم رو دایره و او را تهدید میکنه که نادرمیرزا با کلافگی از اونجا میره. مها بانو در اتاقش در حال آماده شدن است و میخواد لباس بله برونش را بپوشد که زینت الملوک به داخل اتاق میره و بهش میگه که لازم نیست لباستان را عوض کنید مها میگه چطور؟…..