خلاصه داستان قسمت ۱۵۵ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۵۵ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت میکند. خانوادهای که علیرغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختیهای زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی و خوبی را نشان میدهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun و …
خلاصه داستان قسمت ۱۵۵ سریال ترکی خواهران و برادران
در رستوران افرا دختر گونور بهش زنگ میزنه و بهش خبر میده که یک نفر از بازی او خوشش اومده و قرار تو فیلمی بازی کند او حسابی خوشحال میشه و بعد از قطع تماس به اورهان ماجرارو میگه و از فرط خوشحالی او را بغل میکند. همان موقع اوگولجان به رستوران گونور اومده تا درباره مادر شنگول با اورهان صحبت کنه همان موقع آنها را در آغوش هم دیگه میبینه و حسابی شوکه میشه و با ناراحتی از اونجا میره. شنگول به اوگولجان زنگ میزنه و ازش میپرسه که چی شد صحبت کردی یا نه اما اوگولجان میگه مدرسه من خیلی طول کشید نرسیدم برم رستوران باشه واسه بعد و تلفن را قطع می کنه. دختر ها جلوی در مدرسه ایستاده اند تا با هم دیگه وارد بشن دوروک بهشون میگه شما خیلی مشکوک میزنین چی شده؟ سوزی میگه هیچی فقط من خرید دارم و می خوام نظر بچه ها را هم بپرسم چیه سپس با هم دیگه وارد حیاط پشتی مدرسه میشن. تولگا پیششون میره و بهشون میگه من خبر دارم که قصد داشتین امیر را بکشین حالش بده الان تو بیمارستان تو کماست تا حالا دوبار ایست قلبی کرده آنها شوکه میشن همان موقع امیر از پشت سر بهشون نزدیک میشه و دستش رو دور گردنشون میاندازد و میگه نظرتون چیه بریم تو راهرو و آنجا با همدیگه صحبت کنیم اینجا جلوی همه خوب نیست! در شرکت نباهت و آیلا در حال خرید لباس از طریق اینترنت هستند و حواسشون نیست که ایمیلشان را چک کنن چند دقیقه بعد آکیف با سوزان پیششون میره و بهشون میگه شریک جدیدتونو آوردم نباهت بهش میگه ما قصد نداریم از تو پول بگیریم و با سوزان هم شریک نمیشیم می خواهیم از بانک وام بگیریم که با کلافگی بهشون میگه پس اگه سری بعد به مشکل خوردین و به کمک احتیاج داشتین اومدین سراغ من ماجرا یه چیز دیگه میشه و با سوزان از آنجا میرن.
در طبقه پایین مدرسه امیر با تولگا و اوزگه پیش دخترها میرن امیر بهشون میگه دختر ها قصد جونش داشتن و میخواستن اونو بکشند آن ها بهش میگن اصلا اینجوری نیست و فقط یک اتفاق بوده و همین و می توانند به پلیس توضیح بدن امیر میگه اگه از قصد نبود منو ول نمیکردین برین، پیشم میموندین و هیچ مدرکی هم ندارین! آنها میگن ترسیده بودیم و ازش میخواد تا آنها را ببخشد امیر میگه فقط یه شرط داره اونم اینکه باید همتون واسه من کار کنین و چیزی که می خوام ازتونو انجام بدین تا زمانی که عصبانیت من فروکش کنه سپس رو به آسیه میکنه و میگه می خوام از تو شروع کنم باید کلید اتاق رادیو را برام بیاری. او تو کلاس پنهانی تو یه فرصت از تو کیف دوروک کلید اتاق رادیو را برمیدارد. شنگول در حال تمیز کردن اتاقش است که دستمال گردن گونور را آنجا می بیند و با عصبانیت به طرف رستوران راهی میشه. اورهان و گونور که برای خرید به بازار رفتن همزمان جلوی در رستوران با شنگول روبرو میشن شنگول دستمال گردن را بهش نشون میده و ازش میپرسه مال اونه یا نه گونور تایید میکنه شنگول شروع میکنه به توهین کردن اورهان و گونور و او را به این محکوم میکنه که در نبودش گونور را به خانه شان برده گونور خودش را ناراحت نشون میده و گریه می کند اورهان به خاطر آبروریزی که پیش اومده از شنگول میخواد تا تموم کنه. در مدرسه امیر کلید اتاق رادیو را که از آسیه گرفته بود به اوزگه میده و ازش کاری که خواسته بود را میخواد انجام بده.در کافه امیر سیبی را که گاز زده بود رو زمین میاندازد و لگدش میکنه سپس به هاریکا میگه تا از اون سیب گاز بزند اوگولجان با دیدن این صحنه عصبی میشه و از هاریکا میخواد تا همچین کاری نکنه اما هاریکا این کار را انجام میده و با کلافگی از اونجا میره.
گونور در رستوران در حال گریه کردنه او به اورهان میگه من یه زن تنهام تازه اومدم اینجا تا زندگی و کار خودمو راه بندازم با این حرف هایی که شنگول زد دید مردم بهم بد میشه شاید رو کارم هم تاثیر بگذارد هرچی فکر می کنم به نتیجه ای نمیرسم که چرا همچین کاری کرد من فقط گفتم در نبودش شما و بچه هاتون بی غذا نمونین! مگه کار بدی کردم؟ اورهان او را دلداری میده و میگه به زودی ازش طلاق میگیرم دیگه خسته شدم دیگه نمیکشم گونور بهش میگه این یه چیزیه که تصمیمش با خودته حالا مطمئنی؟ اورهان که دلش از شنگول پره دردو دل میکنه گونور از این تصمیم او خوشحال میشه. در مدرسه امیر در کتابخانه به آیبیکه اشاره میکنه تا پیشش بره او بهش میگه باید تو فرصتی که پیش میاد بره سوالات امتحانیه درس ریاضی را از کیف استاد برداره در کافه امیر با استاد گرم صحبت میشه و آیبیکه برگه را می دزد و پیش تولگا میره تولگا بهش میگه باید بری بزاری تو کیف اون مو قرمز آی چبیکه اول سعی میکنه تا تولگا را راضی کنه که همچین کاری نکنه اما موفق نمیشه. او به کتابخانه پیش برک برمیگرده سپس تو یه فرصت برگه را تو کیف برک میندازه. استاد به کلاس میره و بهشون میگه کی برگه سوالات امتحانی را برداشته سپس شروع میکنه به گشتن کیف همه بچه ها برگه سوالات امتحانی از کیف برک بیرون میاد که او جا میخوره و میگه این چیه؟ برک میگه نمیدونم استاد و وقتی میفهمه سوالات امتحانیه حسابی جا میخوره و به استاد میگم من تمام مدت پیش آیبیکه تو کتابخونه بودم داشتم تست ریاضی میزدم استاد از آیبیکه میپرسه که حقیقت داره یا نه که او میگه تقریبا استاد برک از این جواب دادن او ناراحت میشه و بعد از کلاس به آیبیکه میگه ازت توقع نداشتم که اینجوری بگی آیبیکه میگه من که چیز خاصی نگفتم گفتم نمیدونم برک میگه چیز خاصی نگفتی ولی شکی که تو حرفت بود هم نتونستی پنهان کنی و با دلخوری از اونجا میره…
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس