خلاصه داستان قسمت ۱۷ سریال ترکی بهار + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۷ سریال ترکی بهار را برایتان گذاشته ایم، امیدوارم خوشتون بیاد. با ما همراه باشید. سریال بهار توسط نسلیهان یشیلیورت کارگردانی شده است و آسنا بولبلوگلو نیز بهعنوان تهیهکننده این مجموعه شناخته میشود. این سریال در کشور ترکیه تولید شده است و روزهای فرد از شبکه ترکی جم تیوی به زبان فارسی پخش میشود. بهار، بیست سال پیش، از دانشکده پزشکی فارغ التحصیل شد، اما به جای اینکه حرفه پزشکی را دنبال کند، خانهدار شدن را انتخاب کرد. او با جراح موفق تیمور یاووز اوغلو ازدواج کرده و زندگی خود را وقف همسر و فرزندانش کرده است. اما ناگهان خانواده به ظاهر خوشحال یاووز اوغلو با بیماری بهار دچار مشکلاتی میشود. پزشک بهار، اورن، مصمم به نجات اوست و میگوید تنها راه حل، پیوند کبد است؛ اما تنها کبد سازگار خانواده، متعلق به تیمور است!
قسمت ۱۷ سریال ترکی بهار
چاعلا به بیمارستان رفته دنبال بهار تا باهم برن طبق قرارشون ناهار بخورن اما بهار که کار داره نمیتونه بره و باهم میرن تو کافه بیمارستان و قهوه میخورن چاعلا عصبی و کلافه ست و میگه آخه این چیه؟ قرار بود بریم بیرون! بعد از گذشت چند دقیقه دکتر اورن از اونجا رد میشه و با بهار حرف میزنه که چاعلا با دیدنش جا میخوره و به بهار میگه همچین دکتر جذابی اینجاست و تو باهاش کار میکنی بعد منو باهاش اوکی نمیکنی؟! بهار میگه مگه هرکی خوشتیپ و جذابه باید باهات اوکی کنم؟ سپس تصمیم میگیرن بیشتر با اورن وقت بگذرونن تا اونا باهم اوکی بشن. رنگین میره به اتاق بیمار جدید آقا تحصین سر میزنه و میره پیش دکتر رها او بهش میگه من بیمار جدیدو میشناسم و ازش مرخصی میگیره. برادر رنگین متوجه شده پدرش نیست و به رنگین زنگ میزنه اما او جوابگو نیست. آراز تو بیمارستان از سلن معذرت میخواد اما او قبول نمیکنه و میره. آراز از دوروک معذرت خواهی میکنه اما او گزارش شکایت نوشته واسه دکتر رها فرستاده. دکتر رها با تیمور حرف میزنه و تیمور میگه بزارین من یکبار باهاشون حرف بزنم. سپس به اتاقش میان و باهاشون حرف میزنه و در آخر آراز و دوروک باهمدگیه آشتی میکنن.
رنگین با برادرش قرار گذاشته تو کافه که برادرش بهش میگه بابا نیست رنگین میگه اومده بیمارستان او جا میخوره و میگه چی؟ حین حرف زدن اونا تیمور به اونجا میاد و کنار برادر رنگین میشینه. آنها باهم دعواشون میشه و تو صورت هم مشت میزنن. تیمور وقتی از رستوران بیرون میاد یخ میاره تا کبود نشه. او وقتی فردا صبح از خواب بیدار میشه میبینه پای چشمش کبود شده که با لوازم آرایش بهار سعی میکنه بپوشونه اما موفق نمیشه و مشخصه هرکاری میکنه. قبل از بیمارستان بهار با چاعلا و اورن به پیاده روی رفته تا به این بهونه اونا باهم کمی خلوت کنن و ببینن اوکی میشن یا نه اما اورن اصلا به چاعلا توجهی نمیکنه و حسی نداره بهش. آنها به بیمارستان میرن و بعد از کمی کار کردن اورن با بهار میرن بیرون. بهار میگه کجا میریم او میگه دختر ظریفه خانمو پیدا کردم وکیل شده میریم اونجا باهاش حرف بزنیم بهار خوشحال میشه. تیمور وقتی میفهمه با اورن رفته بیرون کلافه میشه و بهم میریزه. آنها به دفتر کار اون دختر میرسن و باهاش درباره مادرش حرف میزنن که دوست داره ببینتش اما او اعتنایی نمیکنه و ازشون میخواد برن چون اصلا همچین زنیو نمیشناسن….