خلاصه داستان قسمت ۱۷۵ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۷۵ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۱۷۵ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۱۷۵ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۱۷۵ سریال ترکی خواهران و برادران

شنگول به شرکت پیش نباهت و آیلا میره نباهت بهش میگه شنگول تویی؟ از دوروک تازه شنیدم که چه بلایی سر دخترت اومده بلا به دور باشه چرا اومدی سرکار؟ آیلا میگه مگه چیشده؟ شنگول میگه هیچی دخترم دیروز تو مدرسه یه اتفاقی واسش افتاد الان تو بیمارستانه خداروشکر چیز خاصی نشد آیلا میگه بلا به دور باشه تو برو به دخترت برس شنگول میگه واسه کار نیومدم ببخشید که با این سر و وضع اومدم اینجا فقط اومدم اینجا ازتون یه درخواست داشته باشم نباهت میپرسه چیشده چی میخوای؟ شنگول میگه ازتون یه مقدار پول زیاد میخوام میدونین که وقتی قرض میگیرم پس میدم نباهت میگه پولی که میخوای به دخترت ربط نداره نه؟ شنگول میگه نه برای زندگیم میخوام داره از هم میپاشه به کمکتون احتیاج دارم. اوگولجان به آیبیکه میگه میخوام برم مدرسه کارنامه هارو بگیرم آیبیکه میگه باشه برو ولی زود بیا حوصله ام سر میره. آکیف با سوزان در حال خوردن صبحانه هستن که آکیف با تلفن حرف میزنه و وقتی میفهمه کارها درست شده و شرکت دوروک زده شده خوشحال میشه سوزان میگه انگاری کارهات خوب پیش رفته آکیف تایید میکنه و به سوزان میگه من هیچ پولی ندارم فعلا حساب هام مسدوده اگه پول داری یخورده میدی تا حساب هام باز بشه؟ سوزان میگه ولی من هیچ پولی ندارم آکیف میگه اشکالی نداره من میرم شرکت کارهام که تموم شد بریم بیرون غذا بخوریم سوزان قبول میکنه. برک و دوروک تو ساختمان مدرسه هستن که بر با دیدن تولگا پیشش میره و میگه بازم بهت اخطار میدم که نمیخوام دور و بر آیبیکه ببینمت نزار کار دستت بدم او با تولگا بحث و کل کل میکنه که بقیه جداشون میکنن که به دعوا کشیده نشه. آکیف به شرکت میرسه و وقتی میخواد وارد بشه نگهبان ها نمیزارن آکیف میگه یعنی چی؟ دیوونه شدین؟ اینجا مال منه! نگهبان ها میگن دستور آیلا خانم و نباهت خانمه آکیف با عصبانیت به اتاق آنها میره.

ایلا و نباهت با تعجب به حساب شرکت نگاه میکنن و میگن وای باورم نمیشه انقدر پول داریم الان؟ و حسابی خوشحالن که یکدفعه آکیف وارد اتاق میشه و میگه شما معلوم هست دارین چیکار میکنین؟ کیو دارین اجازه نمیدین وارد شرکت بشه؟ آیلا و نباهت میرن جلوش می ایستند و آیلا میگه چطور بعد از مرگ شوهرم منو دیگه راه ندادی اینجا واسه من شد واسه تو نشه؟ سپس نباهت واسش توضیح میده که با یه وکیل حرف زدن و متوجه شدن که با رأی هیئت مدیره میتونیم تورو دیگه راه ندیم اینجا و حق امضاتو هم ازت بگیریم و در نتیجه تمام اموالی که زده بودی به نام شرکت ما تا از دستشون ندی الان همش مال ما شده و به لطف تو ما پولدار شدیم آکیف حسابی شوکه شده و بهشون زل زده. بچه ها تو کلاس نشستن و بوراک به اونجا میاد و کارنامه همه را میده تولگا، آسیه و آیبیکه تقدیر نامه میگیرن و در آخر عمر لوح تقدیر میگیره بوراک کارنامه و تقدرنامه آیبیکه را به آسیه میده و ازش میخواد تا بهش بده آسیه قبول میکنه. اورهان و گونور تو جنگل برای پیاده روی صبحگاهی رفتن گونور خودشو میزنه به پا درد که پاش پیچ خورده و از اورهان میخواد کمکش کنه بشینه سپس باهمدیگه کمی حرف میزنن و در آخر گونور دوباره پیشنهاد میده تا باهمدیگه ازدواج کنن اورهان نمیدونه چی بگه تو جدال قلب و مغز گیر کرده. آسیه و عمر و برک با اوگولجان به بیمارستان میرن که آیبیکه را ببینن آسیه باز هم ازش معذرت خواهی میکنه و آیبیکه او را میبخشه و همدیگرو در آغوش میگیرن سپس همگی باهمدیگه آشتی میکنن. انها از اونجا بیرون میرن که تا زن عمو شنگول نیومده رفته باشن.

آسیه و عمر به دنبال امل میرن و به طرف خونه خودشان میرن که میبینن شنگول ملافه هایی که وسط حیاط کشیده بوده را جمع کرده عمر میگه واسه چی این کارو کرده یعنی؟ آسیه میگه نمیدونم واسم مهم نیست همین که آیبیکه آشتی کرد باهامون کافیه سپس میبینن که در خانه اونارو تخته کردن شنگول از خونه بیرون میاد و میگه تنها راهی بود که میشد از اینجا شمارو فرستاد که برین عمر و آسیه باهاش دعوا میکنن که اینجا خونه ماست حق نداری این کارو بکنی! شنگول سند خونه را نشون میده بهشون که خریده آسیه میخواد وسایل برداره که شنگول میگه هروقت درشو باز کردم بیاین بردارین الان میخوام برم بیمارستان و میره. آکیف هنوز به تباهت و آیلا زل زده که نباهت برای چندمین بار بهش میگه که چه اتفاقی افتاده آکیف یکدفعه خنده عصبی میکنه و میگه محاله اصلا مگه میشه! بعد از کمی بحث کردن آکیف از اونجا بیرون میکنن که آکیف میگه پولامو ازتون پس میگیرم بدبختتون میکنم! و با حرص به طرف خانه میره. آیلا و نباهت حسابی خوشحال میشن و نباهت میگه وای باورم نمیشه بالاخره تقاص کارهایی که کرده بودو ازش گرفتیم خیلی دلم خنک شد. آکیف وقتی به خانه میرسه میبینه کلیدش در خانه را باز نمیکنه او در میزنه که سوزان از لای در بهش میگه نمیتونم بزارم بیای تو چون نباهت این خونه را به شرط اینکه تورو راه ندم داده به من آکیف وقتی میفهمه اوا دستشون تو یه کاسه بوده از درماندگی داد میزنه و از اونجا میره. عمر و آسیه و امل به بیمارستان پیش خاله سوگی میرن تا ببینن باید چیکار کنن اما وقتی میرسن میبینن که مرخص شده و رفته اونا تعجب میکنن و میگن چرا بدون هیچ خبری یهو رفته؟ و با درماندگی و بی مکانی تو حیاط بیمارستان میشینن…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا