خلاصه داستان قسمت ۱۹ سریال ترکی پسرم Oğlum + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران سریال های ترکی خلاصه داستان قسمت ۱۹ سریال ترکی پسرم را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. این سریال ترکی با نام های پسرم یا پسرم من برای اولین بار ۲۰ بهمن ۱۴۰۰ از شبکه Show Tv در ۱۵ قسمت ۱۲۰ دقیقه پخش شد و حال به صورت دوبله فارسی در ساعت ۱۸:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ جانان ارگودر , سرهات تئومان , سونگول اودن , کوبیلای آکا , نازان کسال , توگچه آچیق گوز و نیهال یالچین و… .
قسمت ۱۹ سریال ترکی پسرم
بلوت به خانه خواهرش زینب میرود تا به او سر بزنه وقتی به آنجا میرسه متوجه میشه که چمدانش را بسته و داره از خانه بیرون میاد بلوت پیشش میره تا کمکش کنه و ازش میپرسه که ماجرا چیه زینب وقتی خبر جداییاش از طغرل را بهش میده بلوت حسابی خوشحال میشه و نفسی راحت میکشه و بهش میگه برای این تصمیم خیلی دیر هم کردی. زینب به برادرش میگه منو ببر به خاله ایشیل می خوام چند روزی پیش او باشم و با هم دیگه درد و دل کنیم تا آروم بشم. طغرل به خانه دوست دخترش رفته آنها گرم صحبت هستند و دوست دخترش میگه کاری می کنم که از این ناراحتی بیرون بیای و حالت خوب بشه و زینب را فراموش کنی همان موقع زنگ خانهاش به صدا در میاد و زینب از پشت در او را صدا میزند ایشیل به طغرل میگه برو تو اتاق پنهان شو که زینب آمده طغرل بهش میگه خوب بگو کار داری اما اون میگه نمیتونم دوست چند سالمه! طغرل به اتاق میره و زینب به داخل خانه ایشیل میاد و بهش میگه میتونم من چند روز اینجا بمونم؟ ایشیل تایید میکنه و میگه معلومه که میتونی یک دفعه چشمش به کت طغرل روی مبل می افتد و به زینب میگه تو برو یه دوش بگیر تا حالت جا بیاد بعد با هم دیگه صحبت می کنیم. زینب قبول می کند و در همین فاصله که به حمام میرود ایشیل کت طغرل را به دستش میدهد و ازش میخواد سریعاً از اونجا بره. صدف در خانه به پدر فلجش غذا می دهد اما او چیزی از دست او نمی خورد و رو برمی گرداند صدف ناچارا از ملیکه کمک میخواد. وقتی ملیکه میاد صدف بهش میگه بابا پس کی منو میبخشه؟ هنوز باهام قهره اون اتفاق برای بچگی من بود به خاطر من فلج شد ملیکه دلداریش میده و میگه بالاخره نرم میشه مسبب اون اتفاق هم تو نبودی بلاخره آشتی میکنین.
صدف یاد خاطره ای از دوران بچگیش می افتد که پدرش قفس کبوتر را باز میکند و پرنده مورد علاقه اش را بهش نشون میده و به طرف آسمان پروازش میدهد صدف ازش میپرسه چرا کبوتر ها تو آسمان میرن بعد دوباره برمیگردم میان تو قفس پدرش میگه چون خونه آنها اینجاست هر کسی بالاخره یه روزی برمیگرده به خانه خودش صدف با یادآوری این خاطره لبخند می زند. افه از آنجایی که از تاریکی میترسد و نمیتواند در اتاق های تنگ و تاریک بخوابد سعی می کند تا صبح ها بخوابد که اینجوری کمبود خوابش را جبران کند اما جهانگیر که تصمیم گرفته او را رام کند با نوچه هایش او را اذیت می کنند و نمی زارند که بخوابه در آخر هم آب کثیف تو سطل را رویش می ریزند و افه با عصبانیت از خواب بیدار میشه و بهش چشم می دوزد جهانگیر میخندد. ندیم به اتاق طغرل میرود و بهش میگه من گزارش را خوندم چیزهایی که برایش تعریف کردیم را نگفته در کمیسیون پزشکی خودش را خیس کرده و در زندان هم با یه نفر دعواش شده این ها میتونه خیلی واسه ما خوب باشه می خوام برم به قاضی درخواست دادگاهی شدن بدون زندانی کردن افه را بدم شانس خیلی زیادی داریم که قبول کنه اینجوری برای اینکه افه حالش بهتر بشه برمیگردوننش به خانه. طغرل میگه فکر خوبیه ولی اگه خونه ای برایش مونده باشه چون من و زینب داریم از هم جدا میشیم ندیم بهش میگه این کار را اصلاً نکن چون قاضی اینجوری اصلا قبول نمیکنه طغرل تصمیم میگیره برای اینکه افه را به خانه برگردونه با زینب آشتی کنه. ایشیل وقتی این ماجرا را میفهمه به طغرل میگه تو حق نداری بیای خونه من و عروس با خودت ببری!
بهتر منصرف بشی چون اگه بیای من همه چیزو به زینب میگم اما طغرل کار خودش را میکنه و به گل فروشی می رود و سپس سفارش یه دسته گل قشنگ و بزرگ را می دهد. جرن به مدرسه میره اما متوجه میشه که همه با دقت به او نگاه میکنند و زیر لب چیزهایی می گویند و پوزخند میزنند فیلم رقص جرن برای همه فرستاده شده همگی با دقت نگاه میکند حتی جرن وقتی پیش دوستان خودش میره آنها باهاش هم کلام نمیشن و از پیشش میرن. دمت که از طرف دادستان تحت فشار زیادی هست تصمیم می گیرد به ملاقات افه بره وقتی پیش افه میره بهش میگه اگه درباره اون روز با من حرف نزنی دادستان این برداشت را میکند که من نتونستم کارم را به خوبی انجام بدم و تصمیم میگیره که یک مشاور دیگه را برایت بفرستد و من دیگه از اینجا میرم اگه میخوای من باشم مشاورت تا با همدیگه صحبت کنیم که بهت کمک کنم پس باید حرف بزنی افه که حسابی چشمانش پر از خواب است بهش میگه من یه چیزهایی یادم میاد ولی الان خیلی خستم و خوابم میاد بزار فردا برایت تعریف می کنم دمت قبول میکنه….