خلاصه داستان قسمت ۱۹۰ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۹۰ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت میکند. خانوادهای که علیرغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختیهای زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی و خوبی را نشان میدهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun و …
خلاصه داستان قسمت ۱۹۰ سریال ترکی خواهران و برادران
آیبیکه با کلافگی به اوگولجان میگه واقعا باورم نمیشه اصلا چجوری میتونه این چرت و پرتارو بگه؟ تولگا و اوگولجان سعی میکنن آرومش کنن و میگن ولش کن کلا دیوونه شده تولگا میگه میخوای برم جوری که خودش متوجه میشه به حسابش برسم؟ آیبیکه میگه ولش کن نمیخواد، دوباره یه دردسر جدید درست میشه! اوگولجان میگه بعدشم تو با این دستت چجوری میخوای به حسابش برسی؟ تولگا میگه بالاخره وقتی آیبیکه را ناراحت میکنه باید یه درسی بهش بدیم دیگه تو هم بهم کمک میکنی دیگه مراقبمی آیبیکه میگه نمیخواد و از اونجا میره. نباهت تو سالن ورزشی در حال ورزش کردنه که روی تردمیل متوجه میشه کنارش احمد وایساده و بهش میگه انگاری کار به خوبی پیش نمیره! نباهت جا میخوره و میگه شما اینجایین؟ آره یجورایی کارها اونجوری که میخوام پیش نمیره کلوبی که خریدم اولش بهم از بدهیاش نگفتن بهم حالا موندم با کلی قرض و بدهی از طرفی هم تو اداره اش مونده ام! احمد میگه بهتره یه شریک پیدا کنین اینجوری واسه خودتون خیلی بهتر میشه و کارتون راحتتر، نباهت میگه آره باید همین کارو بکنم احمد بهش میگه راسیتش منم دنبال کار بودم و خوشبختانه باید بگم که تو لندن مدیریت به کلوب را برعهده داشتم میتونیم باهم همکار خوبی بشیم! نباهت خوشحال میشه و لبخند میزنه بهش و میگه اینجوری خیلی خوب میشه سپس نتیجه میگیرن بعدا باهمدیگه مفصل درباره اش حرف بزنن. تولگا میخواد بره به آیبیکه بگه که کلاس تو آزمایشگاه تشکیل میشه که میبینه نشسته و داره غصه میخوره تولگا بهش میگه نمیدونم چی میخوای بگی ولی من وقتی میبینم اینجوری داری غصه میخوری میخوام برم فک اون پسرو بیارم پایین! آیبیکه ازش میخواد تا کاری نکنه و با کلافگی میگه اگه بری بزنیش خودم به حسابت میرسم! تولگا لبخند میزنه و میگه آره میرسی تو میتونی از تیم بربیای! سپس ازش میخواد برگردن برن سرکلاس.
نباهت از سالن بیرون میاد و با خوشحالی به خودش میگه وای چقدر حس خوبی دارم من کار عالی عشق عالی همه چیز خوب داره پیش میره سپس به سوزان پیام میده که داره میاد اونجا تا باهم حرف بزنن. سوزان اصلا به گوشیش نگاه نمیکنه و با آکیف در حال حرف زدن هستن که یکدفعه صدای زنگ در میاد سوزان جا میخوره و میگه یعنی کیه؟ آکیف میگه نترس حتما سفارش های منه یخورده خرید کردم الان آورده من میرم بگیرم تو نمیخواد بری. آکیف وقتی درو باز میکنه با نباهت روبرو میشه که هردوشون جا میخورن نباهت با عصبانیت میگه آکیف؟ تو اینجا چیکار میکنی؟ سوزان گوشیشو نگاه میکنه که با دیدن پیام نباهت شوکه میشه و میگه وای خدا بدبخت شدم! نباهت با عصبانیت میخواد بره پیش سوزان که آکیف میگه اون تقصیری نداره مریض شده بود ازم خواست بیام پیشش واسش سوپ درست کنم نباهت میگه آهان! با بیژامه؟ سپس با کلافگی و عصبانیت پیش سوزان میره و میگه اینجا چخبره؟ تو از پشت به من خنجر میزنی آره؟ این مرتیکه رو راه دادی داخل یه من میخندین؟ سوزان میخواد توضیح بده که نباهت بهش اجازه نمیده و میگه الان هردوتون از اینجا میرین آکیف میخواد ازش که سوزانو بزاره بمونه اما نباهت قبول نمیکنه و میگه وسایلتونو جمع کنین برین. صرب پا میندازه تا عمر به زمین بخوره او با صرب دعواش میشه که سوزی میاد و ازشون میخواد تا کشش ندن عمر ازش میخواد باهم حرف بزنن. عمر ازش توضیح میخواد که سوزی میگه یهویی شد اتفاق بود! عمر باهاش دعوا میکنه که سوزی میگه فقط میخواستم حال اون موقعمو درک کنی! عمر میگه اینا باهم فرق دارن چون از قصد این کارو کردی و با دلخوری از اونجا میره. آکیف و سوزان تو پارک هستن که سوزان میگه حالا کجا بمونیم؟ آکیف همه جاهایی که میشه موند را میگه اما سوزان میگه من نمیتونم اینجاها بمونم!
آکیف میگه نگران نباش من میدونم کجا میتونیم بریم سپس به طرف خانه شنگول میرن. آکیف شروع میکنه ازش تعریف کردن و در آخر ازش میخواد تا اگه میشه یه روز اونجا بمونن شنگول جا میخوره و میگه اینجا؟ فقط یه شب؟ آکیف تایید میکنه که شنگول قبول میکنه آنها خوشحال میشن. خاله سوگی با امل از راه میرسن که شنگول با دیدنش خوشحال میشه و میگه شما کی اومدین اینجا؟ سوزان با سوگی روبرو میشه و با دیدنش خشکش میزنه و یاد گذشته میوفته که بهش گفته بود احمد نباید از این بچه خبردار بشه اصلاح کجا معلوم که بچه پسر من باشه! سوزان با یادآوری این صحنه باز بهم میریزه و باهاش دست میده و میگه خوشبختم منم سوزان مادر عمرم. سوگی به شنگول میگه که من دیگه اینجا میمونم و خانواده من عمر و بچه هان نه کسی دیگه ای! سپس به خانه برمیگردن. آکیف چمدان هارو به داخل میبره که شنگول با طعنه بهش میگه انگاری واسه یه روز نیومدین! سوزان حسابی شوکه شده و تو فکر فرو رفته. شب نباهت حسابی به خودش رسیده چون با احمد تو کلوب قرار داره دوروک میبینتش و میگه خیلی شیک و خوشگل شدی کجا به سلامتی؟ نباهت واسش تعریف میکنه که شاهم کاری داره با همکار و شریک جدیدش. دوروک به خانه آسیه اینا میره که میبینه همه ی اونا به همراه آکیف و سوزان تو حیاط نشستن و در حال خوردن شام هستن او با دیدن پدرش حسابی خوشحال میشه. دوروک و آسیه و اوگولجان که از اسم و فامیل احمد حدس زدن بابای عمره به گوشه ای میرن که دوروک میگه فکری به سرتون زد چیکار کنیم یا نه؟ اوگولجان میگه یه فکرایی دارم!….
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس