خلاصه داستان قسمت ۱۹۱ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۹۱ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت میکند. خانوادهای که علیرغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختیهای زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی و خوبی را نشان میدهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun و …
خلاصه داستان قسمت ۱۹۱ سریال ترکی خواهران و برادران
نباهت به کلوب میره که احمد با دیدن او میگه نباهت؟ چقدر زیبا شدین! نباهت تشکر میکنه که احمد میگه واقعا خیلی زیبا به نظر میاین و شروع میکنه به تعریف کردن که نباهت کمی خجالت میکشه و گوشیشو به گارسون میده تا ازشون یه عکس بگیره با عنوان شروع شراکت جدید. همگی تو حیاط خانه شنگول سر میز شام نشستن و باهمدیگه در حال شام خوردنن که سوگی یه لحظه به عمر و بقیه چشمک میزنه و نقش بازی میکنه که هوش و حواسش رفته و به آکیف میگه هدایت؟ تو رقاصی؟ آکیف که فکر نمیکنه با اون باشه به غذا خوردنش ادامه میده که بقیه میخندن و اوگولجان میگه با شماست خاله سوگی. آکیف جا میخوره و میگه من؟ نه مادر من تو کار ساخت و سازم ساختمان میسازم سوگی میگه آهان صبحا ساخت و ساز شبا رقاصی آره؟ همگی میخندن که سوگی میگه من خیلی دوست دارم و به بقیه میگه خیلی قشنگ میرقصه و ازش میخواد واسه واسشون برقصه و به عمر میگه تا یه آهنگ بزاره. آکیف جلوی عمرو میگیره و به خاله سوگی میگه آخه مادر جان امشب ۲تا عروسی رفتم بدنم درد میکنه باشه واسه بعد همگی میخندن که سوگی به بهانه پوشیدن لباس به خانه عمر اینا میره. سوزان هم به اونجا میره تا گوشیشو برداره که با سوگی تنها میشه و باهم حرف میزنن سوگی ازش عذرخواهی میکنه به خاطر همه کارهایی که کرد که عمر به اونجا میاد تا حاضر بشه بره سرکارش سوگی با لبخند نگاهش میکنه. دوروک به آسیه و اوکولجان اشاره میکنه تا بیان پیشش و بهشون میگه که من فهمیدم چیکار کنیم. او استوری مادرشو نشون میده و میگه با احمد سلولز الان تو کلوب هستن میتونیم بریم اونجا و قاشق و لیوانو برداریم اوگولجان میگه آخه عمر هم اونجاست دوروک میگه اون با من. نباهت و احمد در حال غذا خوردن هستن که بچه به اونجا میرن.
دوروک خودشو معرفی میکنه که نباهت و احمد میگن ما هم داشتیم میرفتیم دیگه بهتون خوش بگذره و از اونجا میرن. اوگولجان میره سریع قاشق و چنگال احمد را برمیداره اما وقتی میخواد لیوانو برداره عمر از راه میرسه و میخواد میزو تمیز کنه که اونا جلوشو میگیرن و نمیزارن عمر میگه چرا انقدر عجیب رفتار میکنین؟ و وقتی اوگولجان لیوانو برمیداره دوروک میگه به کارش برسه. آیبیکه شب از مادرش تشکر میکنه و میگه خیلی خوشمزه شده بود غذا و بهش میگه تو بازار یه لباس پیدا کردم واست برو بخرش و عکس لباسو بهش نشون میده شنگول خیلی خوشش میاد و میگه ولی خیلی گرونه آیبیکه میگه می ارزه به شامی که میخوای با بابا بخوری یکبارم میخوای خرج کنی دیگه شنگول قبول میکنه. فردای آن روز دوروک نمونه هارو به آزمایشگاه میبره و آسیه زنگ میزنه تا ببینه چیشد او میگه جوابش عصر آماده میشه. تو مدرسه عمر و سوزی با لیلا تو آزمایشگاه هستن تا تکلیف مدرسه شونو انجام بدن عمر از جفتشون درباره جوش شیرین و بیکینگ پودر سوال میپرسه که عمر هرچی لیلا میگه عمر اونو قبول میکنه و به سوزی یاد اهمیت نمیده او میپرسه سرکه ام داره؟ سوزی از دستور میخونه و میگه آره ولی لیلا میگه به نظر من بدون اونم میشه الکی وقت نزاریم واسش عمر تایید میکنه و شروع میکنن به آزمایش کردن که پودر رو لیلا میریزه و عمر تمیزش میکنه واسش و میخندن که سوزی کلافه میشه و میگه شما خوش بگذرونین من میرم. بعد از رفتنش لیلا میگه از قصد این کارو کردی که سوزی حسادت کنه آره؟ عمر تایید میکنه که لیلا میگه پس از من سوء استفاده کردی؟ و با ناراحتی از اونجا میره. سوزی تو حیاط پشتی نشسته و در حال گریه کردنه که صرب میره پیشش و میگه واسه اون عوضی گریه نکن اون لیقت تورو نداره نزار به خاطرش ناراحت بشی! سپس میگه تو خوشگلترین دختر این مدرسه ای به نظرم اون لیاقتتو نداره و میره.
بوراک پیش عمر تو مدرسه میره و بهش میگه این پاکتو میدی به صرب و یاسمین تا به پدرشون برسونن؟ عمر قبول میکنه که با دیدن اسم احمد ییلماز روی پاکت جا میخوره و یادش میاد که وقتی از سوزان درباره پدرش پرسیده بود بهش گفته بود که اسمش احمد ییلمازه عمر شوکه میشه. اوگولجان میره پیشش و میگه چیشده؟ خشکت زده! عمر میگه یادته اسم بابامو گفته بودم احمد ییلمازه؟ اسم پدر صرب و یاسمین هم همینه! اوگولجان میگه خوب شاید تشابه اسمیه! عمر میگه آره ولی اینجوری خاله سوگی هم سوگی ییلمازه و این که یکدفعه اومده تو زندگیمون الکی نمیشه! اوگولجان میخواد ذهنشو پرت کنه اما موفق نمیشه. او میره تو کلاس و پاکتو بهشون میده که آنها بهش میگن معلوم نیست چیکار کرده بودین که میخواسته ارث و میراثشو بده بهت عمر و آسیه و اوگولجان جا میخورن و میگن چی؟ عمر میگه اصلا خبر نداشتیم همش چرت و پرت که دارین میگین عمر با صرب دعواش میشه که عمر را از کلاس میبرن بیرون. آیبیکه بهشون میگه این عادی نیست که یه غریبه بیاد بعد یهو بخواد این همه ارث و میرایشو بزنه به نامت! عمر شکش بیشتر به یقین تبدیل میشه. آخر مدرسه عمر بهشون میگه من میخوام برم پیش سوزان خانم تا ازش درباره این سوال بپرسم و بفهمم ماجرا چیه اینجوری این استرسم تموم میشه. سوزان با سوال به کلوب میرن که رضا میگه به دیتور نباهت خانم نمیتونیم بهتون سرویس بدیم نباهت میاد و میگه مگه نگفتم اینجا حق ندارین بیاین؟ شوال میگه میام و نمیتونی جلومو بگیری چون زن شریک جدیدتم نباهت از اونجایی که فکر میکرده احمد زن نداره جا میخوره. احمد از راه میرسه و سر میز پیش شوال میشینه که نباهت شوکه شده به احمد نگاه میکنه….
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس