خلاصه داستان قسمت ۲ سریال ترکی بهار + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲ سریال ترکی بهار را برایتان گذاشته ایم، امیدوارم خوشتون بیاد. با ما همراه باشید. سریال بهار توسط نسلیهان یشیلیورت کارگردانی شده است و آسنا بولبلوگلو نیز بهعنوان تهیهکننده این مجموعه شناخته میشود. این سریال در کشور ترکیه تولید شده است و روزهای فرد از شبکه ترکی جم تیوی به زبان فارسی پخش میشود. بهار، بیست سال پیش، از دانشکده پزشکی فارغ التحصیل شد، اما به جای اینکه حرفه پزشکی را دنبال کند، خانهدار شدن را انتخاب کرد. او با جراح موفق تیمور یاووز اوغلو ازدواج کرده و زندگی خود را وقف همسر و فرزندانش کرده است. اما ناگهان خانواده به ظاهر خوشحال یاووز اوغلو با بیماری بهار دچار مشکلاتی میشود. پزشک بهار، اورن، مصمم به نجات اوست و میگوید تنها راه حل، پیوند کبد است؛ اما تنها کبد سازگار خانواده، متعلق به تیمور است!
قسمت ۲ سریال ترکی بهار
بهار تو بیمارستانه که مادرش میره پیشش و نگرانشه که بهار آرومش میکنه و میگه چیزی نیست. بچه هاش پیشش میرن و بهار میگه چیزی نیست زود مرخص میشم میام خونه دوباره حرصتون میدم. تیمور با معشوقه اش به پاریس رفته و تو رستوران باهم در حال شام خوردنن که میز کناریشون مرد از زنه خواستگاری میکنه، معشوقه تیمور همچین چیزی از تیمور میخواد که تیمور به جای حلقه بهش دستبندی میده که او جا میخوره و به زور لبخند میزنه. شب تو اتاقشون هستن که آراز به تیمور زنگ میزنه و میگه سریع بیا استانبول مامان باید عمل و پیوند کبد بشه تیمور جا خورده که سریعا راه میوفته و برمیگرده. تو بیمارستان بهار منتظر دکتره که وقتی میاد میبینه همان دکتری دکترش هست که تو کشتی به اون مریض کمک کرد. او میگه بهشون که باید سریعا پیوند انجام بشه و دکتر تیمور خوشبختانه هیچ مشکلی نیست و شما میتونین به همسرتون اهدا کنین تیمور جا خورده و نمیدونه چی بگه که مادرش سریعا گارد میگیره و میگه اونجوری اگه اتفاقی بیوفته هم مادرشونو از دست میدن هم پدرشونو! من نمیزارم زیر تیغ جراحی بره پسرم! همگی جا خوردن از اینکه تیمور به بهار کلیه نمیده و بیشتر از همه دل بهار شکسته و همچین توقعی نداشته!
مادر بهار میره پیش مادر تیمور که سرم زده و درباره حرف هایی که زده حرف میزن و میگه اون چه حرف هایی بود که زدین؟ مادر تیمور بازم روی حرف خودشه که مادر بهار میگه بهار این همه واستون کار کرد از شوهرتون مراقبت کرد اینه دستمزدش؟ او میگه خوب میخواست نکنه ! مگه من گفتم مراقبت کنه؟ بهار جر و بحث های آنها را میشنوه و حسابی بهم میریزه مادرش میره پیشش تا آرومش کنه و دلداریش بده. مادر بهار میره پیش پسرعموش عمر که او کبدشو به بهار بده. او اول مخالفت میکنه و میگه نمیشه من اگه زیر تیغ جراحی بلایی سرم بیاد چی؟ زن و بچه دارم! اما مادر بهار بالاخره با اصرارهای زیاد راضیش میکنه. تو بیمارستان در حال انجام آزمایشات اولیه هستن و کارهای اولیه پیوند را انجام میدن که یکدفعه زن و بچه عمر به اونجا میان و به مادر بهار میگن که عمر پشیمون شده بچه ما فقط یه سالشه اگه بلایی سرش بیاد چیکار باید بکنیم ما؟ و میره. مادر بهار گریه اش میگیره و نگران بچشه. حال بهار بد میشه و دکتر میگه باید تا ۲۴ ساعت آینده پیوند انجام بشه وگرنه از دست میره. همگی ریختن بهم و دختر و پسرش گریه میکنن و از پدرشون میخواد یه کاری بکنه! کبدشو بده به مادرشون اما تیمور میگه بزارین یکم فکر کنم و میره. پسر بهار میره پیش دکتر و بهش تو پیدا کردن کبد کمک میکنه….