خلاصه داستان قسمت ۲۰ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۲۰ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت میکند. خانوادهای که علیرغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختیهای زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی و خوبی را نشان میدهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun و …
خلاصه داستان قسمت ۲۰ سریال ترکی خواهران و برادران
نباهت تو اتاقش نشسته و تمام عکس هایش با سوزان و آکیف را پاره میکنه که آکیف اونجا میره و میگه حرصتو نتونستی رو من خالی حالا داری رو عکسام خالی میکنی؟ نباهت ازش میخواد از خونه اش بیرون بره اما آکیف میگه یه واقعیت تلخ وجود داره که تو خونه ای نداری یعنی تو هیچی نداری! زنی هستی که خرجیتو شوهرت میده یعنی من پس بشین خونه و از زندگیت لذت ببر. نباهت با کلافگی و حرص میگه تو چه ادم پرویی هستی رو اشتباهاتتم سرپوش میزاری؟ سپس باهمدیگه دعوا میکنن و آکیف برگه های طلاقو پاره میکنه و میگه برو آرایشگاه موهاتو رنگ ناخن هاتو مانیکور کن بعد بیا تو خونه ات مثل ملکه ها زندگیتو بکن هرچی هم که فهمیدی فراموش کن نباهت باعصبانیت میگه تو چقدر پست فطرتی! حالم ازت بهم میخوره دوروک و ملیسا از پشت اتاق صداشون میزنن و میگن که چه اتفاقی افتاده؟ و وقتی نباهت را میبینه ازش میپرسن که حالت خوبه مامان؟ نباهت میگه آره، آکیف میگه چیزی نیست کارت بانکیشو محدود کردم اینجوری عصبی شده آنها بهشون میگن پس بهتر ما دخالت نکنیم و به اتاقشان میرن. نباهت میخنده و میگه چقدر خوب دروغ میگی آکیف بهش میگه ببین چقدر خوب شد به بچه ها چیزی نگفتی! بعد از کمی حرف زدن از اونجا میره. اوگولجان پیش عمر میره و میگه نباید انقدر شیرت میکردم که بری اعتراف کنی نمیدونستم که باهم رابطه دارن! عمر جا میخوره و عکسی که اوگولجان بهش نشون میده را نگاه میکنه سپس با عصبانیت به داخل میره و بهش میگه تو بهم دروغ گفتی! گفتی باهاش در ارتباط نیستی! قدیر میگه حقیقت همینه خوب عمر باهاش دعوا میکنه و عکسو نشون میده و میگه پس این چیه؟ قدیر میگه من نمیدونستم که اونجاست مظلوم دعوتش کرده بود! عمر میگه وقتیم که اومدی چیزی نگفتی دلت به حالم سوخت آره؟ بعد از کمی دعوا عمر میگه من از اینجا میرم عمه گفته بود که یکیو میبره آلمان من میرم اونجا.
قدیر میگه هیچکی هیچ جا نمیره عمر میگه تو نه بابامی نه مامانم بهت ربطی نداره! قدیر میگه ربط داره چون من از همه چیزم گذشته ام دارم خرجی میارم و هنوز بزرگتر اینجام! عمر به روش میاره که آسیه آشغال سبزیجاتو از تره بار میاره و به خاطر اینکه کارتشون شارژ نداره پیاده میرن مدرسه و میان قدیر جا میخوره و با ناراحتی میره. فردای آن روز مظلوم ماشین شرکتشونو میاره تا آنها را به مدرسه برسونه اما عمر سوار نمیشه و اوگولجان برای اینکه تنها نباشه با عمر راهی میشه و در آخر هم آسیه پیششون میره. شنگول به نباهت میگه امروز تولد امل میخوام واسش کیک درست کنم و ازش میخواد زودتر بره خونه اش که نباهت قبول میکنه سپس فکری به سرش میزنه و به شنگول میگه برو به بچه ها بگو اماده بشن شب بیان اینجا تا توی خونه ما واسش جشن بگیریم چطوره؟ سپس به امل میگه من میرم لباس پرنسسی و کفش چراغدار واست بگیرم که شب بپوشی باشه؟ امل خوشحال میشه. تو مدرسه سوزی پیش قدیر میره و میگه که شب بریم سینما باهمدیگه؟ قدیر اول حرفی نمیزنه سپس وقتی چشمش به ملیسا و عمر میوفته قبول میکنه سوزی خوشحال میشه و اونو بغل میکنه همگی از دیدنشون جا میخورن سپس اوگولجان به عمر میگه اینجا چخبره؟ ملیسا با دیدن قدیر ناراحت میشه و دلش میشکنه. شب شنگول حاضر شده و میره به بچه ها میگه که میبینه اونا هنوز نشستن و قصد اومدن ندارن شنگول میگه خواسته دل املو شاد کنه و هرچی میگه اونا راضی نمیشن تا اینکه امل با لباس و کفش نوعش میاد و انقدر با ذوق و اشتیاق بهشون میگه شما هم میاین دیگه اونا نتونستن قبول نکنن.
باهمدیگه به خانه نباهت میرن اونجا امل از میزی که واسش چیدن حسابی خوشحال شده و ذوق میکنه. بعد از چند دقیقه آکیف هم میاد که با دیدن اونا جا میخوره سپس به نباهت میگه اینا اینجا چیکار میکنن؟ نباهت بهش میگه باید قبول کنی کن توافقی از هم جدا بشیم وگرنه همه ی این بچه هایی که اینجا هستن میفهمن که مادر و پدرشونو تو کشتی؟! آکیف جا میخوره و به بهانه سردرد به نباهت میگه بیاد آشپزخانه تا قرص بده بهش سپس میگه منظورت چیه؟ اینا چیه که میگی؟ نباهت میگه خدیجه از رابطتون باخبر شده بود همون روز بهش ماشین میزنه و میمیره بعدشم ولی میاد تا بازخواستت کنه که هلش میدی و از ساختمان به پایین میندازیش! آکیف میگه اینا همش دروغه! نباهت بهش فلشی نشون میده و میگه همش تو اینه آکیف میگه از کجا آوردی که نباهت یادش میاد به شنگول گفته بود که فلشو واسش بیاره در عوض وقتی جدا بشه هرچی بخواد بهش میده سپس به آکیف میگه جلوی در گذاشته بودن تو پاکت آکیف باور نمیکنه و سعی میکنه ازش بگیره اما موفق نمیشه و نباهت میگه باید توافق نامه را امضاء کنی تا اینو بدم بهت اونم قبول میکنه سپس شنگول میاد و آکیف میره. هاریکا از تو کیف سوزان میخواد پول برداره که برگه آزمایشو میبینه اون اول خیلی خوشحال میشه اما وقتی میفهمه که بچه سوزان و آکیف هستش شوکه میشه و با عصبانیت به اتاقش میره و درو قفل میکنه سپس چمدانشو میبنده تا از اونجا بره که سوزان جلوشو میخواد بگیره که از پله ها پایین میوفته هاریکا سریع به بیمارستان میرسونتش و به دوروک زنگ میزنه ولی او رد تماس میکنه هاریکا یاد اوگولجان میوفته و بهش زنگ می زنه اوگولجان خیلی خوشحال میشه و باهم صحبت میکنن سپس دکتر میاد که هاریکا قطع میکنه و حال مادرشو میپرسه دکتر میگه حالش خوبه چیزی نیست ولی بچه از دست رفته هاریکا ناراحت میشه…..
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس