خلاصه داستان قسمت ۲۸ سریال ترکی نشاط زندگی + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان ۲۸ سریال ترکی نشاط زندگی می باشید همراه ما باشید. سریال نشاط زندگی (شادی زندگی من)، داستانی زنانه است که به موضوعاتی مانند خانواده، عشق، و تلاش برای رسیدن به اهداف میپردازد. این سریال ترکیه ای با نگاهی مدرن به مفاهیم سنتی، توانسته است مخاطبان زیادی را جذب کند. سریال نشاط زندگی از تاریخ ۲ بهمن ماه ۱۴۰۲، روزهای زوج ساعت ۲۰:۰۰ و تکرار آن روز بعد ساعات ۱۲:۰۰، ۱۷:۰۰ از شبکه جم تیوی پخش میشود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ شبنم بوزوکلو در نقش نشه شنبکال، تولگا تکین در نقش مصطفی شنبکال، متین کوشکون در نقش مهمت شنبکال، اوغور دمیریهلوان در صالحا شنبکال، ارس شنول در نقش سردار شنبکال، گیزم کالا در نقش آیلین اوزای، ازگی تومبول در نقش تورکان شنبکال، سوریا گوزل در نقش سودا کورماز، نیسان دوکمچی در نقش زینب شنبکال، گفت اژه ییلدیزیم در نقش امره شنبکال و…
قسمت ۲۸ سریال ترکی نشاط زندگی
نشه که ناراحت و بهم ریخته ست برای دور شدن از استرس و ناراحتی افتاده به جون خانه و همه جا و میشوره. مصطفی هم اصلا حواسش نیست و تمرکز نداره که مهمت بهش میگه تو برو بیرون یه هوایی بخور من به مشتری میرسم. سردار به کافه رفته و اونجا در حال نصب کردن تابلوعه که برادر آیلین به اونجا میاد و بهش میگه بیا باهم صبحانه بخوریم سردار میگه من خوردم اما او مجبورش میکنه که بره نونارو برشته کنه و بیاد باهم صبحانه بخورن. سودا تو بیمارستان نشه را صدا میزنه و میگه حالت خوبه؟ او تایید میکنه که سودا میگه ولی ظاهرت یه چیز دیگه ای نشون میده! نشه میگه نه خوبم چیزی نیست نیم ساعت دیگه میام سر کلاس و میره. تو کافه برادر آیلین به سردار میگه حال خواهرت تورکان خانم خوبه؟ آخه دیروز باهم اینجا بحثمون شد گفتم سردار میگه آره خوبه سپس میگه گل ها اومد؟ آخه من واسه عذرخواهی فرستادم فکر نکنی به خاطر عشق و عاشقیو این چیزا بوده! سردار میگه نه تورکان اصلا به این چیزا فکر نمیکنه او میپرسه چرا؟ سردار میگه کلا با ازدواج مخالفه او میپرسه چرا؟ سردار میگه به خاطر شوهرشه! او به سرفه میوفته و میگه شوهر داره؟ سردار میگه نه الان نه طلاق گرفته برادر آیلین با شنیدن این حرف خیالش راحت میشه. مصطفی برای آروم شدنش رفته تاکسی کرایه کرده تا با مسافرکشی و رانندگی کردن فکرشو کمی آزاد کنه.
روشا میره پیش صالحه و اعتراف میکنه که نمیتونه غذا درست کنه و به کمک احتیاج داره صالحه جا میخوره و خوشحال از این اعتراف سپس قبول میکنه تا بهش کمک کنه. تو بیمارستان سودا از دانشجوها امتحان میگیره که میبینه نشه برگه را خالی داده او تعجب میکنه و میگه این چیه؟ تو از همه بچه ها قوی تری و میدونم به راحتی به این سوال ها جواب میدی چرا خالی دادی؟ نشه با بغض و ناراحتی میگه چون میخوام دیگه از دانشگاه انصراف بدم سودا شوکه میشه. زینب و امره تو مدرسه با هم فکر میکنن تا راه حلی پیدا کنن واسه آشتی دادن پدر و مادرشون امره فکری به سرش میرنه و میگه ۵۰۰لیر میگیرم نقشه را عملی میکنم زینب میگه ۲۰۰ میدم و تیشرتی که دوسش دارین هم میخورم امره میگه سینما هم بزار روش انجامش بدم سپس به توافق میرسن. نشه تو بیمارستان نشسته که سودا پیشش میره و میگه چیشده واسم تعریف کن! او همه چیزو تعریف میکنه که سودا بهش میگه عمر خیلی کوتاه تر از اونیه که فکرشو میکنی هم برای رسیدن به رویاهات هم دست کشیدن ازش من بهت این اجازه رو نمیدم بابد تا آخرش بری نشه لبخند میزنه و میخواد بگه اما که سودا میگه چیز دیگه ای را نمیشنوه اما و اگر هم نداریم همینی که گفتم سپس نشه قبول میکنه….