خلاصه داستان قسمت ۳۴ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۳۴ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۳۴ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۳۴ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۳۴ سریال ترکی خواهران و برادران

سوزی پیش ملیسا میره و بهش میگه از اونجایی که تو با قدیر خیلی دوستی خواستم ازت بخوام بری باهاش حرف بزنی که دوباره باهم خوب بشیم ملیسا میگه میشه منو تو این چیزها دخالت ندی؟ بین خودتون حلش کنین! اما سوزی پافشاری میکنه که این کارو واسش بکنه ملیسا قبول میکنه. او پیش قدیر میره و بهش میگه تابلو نکن سوزی از بالا داره نگاهمون میکنه ازم خواست بیام تا میونه تونو درست کنم. سوزی از بالا داره نگاه میکنه که برک و تالیا پیشش میرن و میگن به چی داری نگاه میکنی؟ سوزی میگه ملیسا داره حرف میزنه تا با قدیر دوباره اوکی بشم برک میخنده و میگه نه بابا اون داره راهو واسه خودش باز میکنه نه تو! سوزی میگه یعنی چی؟ برک میگه یعنی اینکه ملیسا هم از قدیر خوشش میاد سوزی از تالیا میپرسه حقیقت داره؟ اونم تایید میکنه که سوزی به پایین میره. ملیسا پیش آیبیکه رفته که سوزی میره اونجا و میگه که یه سوال میپرسم بگو حقیقت داره یا نه؟ از قدیر خوشت میاد؟

ملیسا جا میخوره و میگه چی میگی؟سوزی میگه پس حقیقت داره ببین دور برت نداره ما درسته جدا شدیم ولی برمیگردیم بهم در ضمن اون از من خوشش میاد وگرنه با من اوکی نمیشد! آیبیکه میگه نه از اول داداش قدیرم از ملیسا خوشش میومد ولی چون عمر هم از ملیسا خوشش میومد اومد با تو که به عمر بگه من با ملیسا اوکی نیستم یعنی به خاطر عمر خودشو کشید کنار! سوزی جا میخوره و میره از خود قدیر میپرسه قدیر تایید و عذرخواهی میکنه سوزی میگه همین؟ و با عصبانیت از اونجا میره. هاریکا و تالیا به کمک همدیگه سوال های امتحانیو از تو کیف استادشون برمیدارن و تو کیف آسیه میزارن. تالیا میپرسه الان دقیقا چرا این کارو کردیم؟ هاریکا میگه آسیه بورسیه شده درسته؟ وقتی همچین چیزی بشه آسیه چی میشه؟ تالیا میگه اخراج و بهم لبخند میزنن.

شنگول حسابی شیک کرده و برای بچه ها غذای خانگی درست کرده و به طرف مدرسه میره. اونجا عمر و آیبیکه و آسیه را میبینه که تو حیاط نشستن سپس پیششون میره و حسابی عمر را تحویل میگیره و میگه واسه عمرم غذا درست کردم آوردم همگی جا میخورن و تعجب میکنن. اورهان شنگول را میبینه و میگه این چرا اینجوری شده؟ سپس پیشش میره و میگه چخبره؟ اورهان وقتی میفهمه غذای خانگی آورده جا میخوره و میگه آفتاب از کدوم طرف درومده دیگه؟ شنگول بعد از غذا خوردنشان میره. سر کلاس استاد به همه میگه از کیفاتون فاصله بگیرین باید همتونو بگردیم ازشون میپرسن که چه اتفاقی افتاده؟ استاد میگه یه نفر سوال های امتحانو دزدیده باید بفهمیم کار کی بوده! سوال ها از تو کیف آسیه درمیاد که میگه کار من نبوده! عمر و آیبیکه هم ازش طرفداری میکنن و میگن همچین کاری اصلا نمیکنه! ملیسا تایید میکنه و میگه اصلا درسای خودش خیلی خوبه احتیاجی به این کار نداره!

دوروک گردن میگیره و میگه کار من بوده. هاریکا شوکه میشه و به تالیا نگاه میکنه. همه میدونن که کار هاریکا بوده سپس دوروک به کلاس برمیگرده و به هاریکا میگه هر کاری از دستت برمیاد انجام بده ولی اینو بدون که موفق نمیشی! هاریکا میگه به من چه؟ آسیه برداشته تو گردن گرفتی من این وسط چیکاره ام؟ دوروک میگه واسه اینکه حسودیت میشه به ما! هاریکا میخنده و میگه من؟ اصلا چرا باید حسودیم بشه؟ مگه بین شما چیزی هست؟ دوروک با صدای بلند میگه باید یه چیزیو به همتون بگم اونم این که من عاشق آسیه ام البته اون هنوز بهم اعتماد نداره و حقم داره ولی تمام تلاشمو میکنم تا بتونم اعتمادشو جلب کنم آسیه همون موقع دستشو میگیره که دوروک خوشحال میشه. هاریکا به شدت حرص میخوره.

بعد کلاس دوروک و آسیه دست تو دست همدیگه از مدرسه بیرون میرن که برک به هاریکا میگه اصلا کاری که کردیو نتونستم هضم کنم! هاریکا میگه عصبی شدم یه کاری کردم دیگه! برک میگه آره کردی و اونارو هم بهم رسوندی دوروک منو که دوست صمیمیت بودم گذاشته کنار دیگه با اونا میگرده و میره. دوروک و آسیه باهمدیگه به پارک میرن و حسابی خوش میگذرونن و عکس میگیرن. شنگول تو خونه در حال سالاد و غذا درست کردن است آیبیکه پیشش میره و میگه چیشده؟ یهو بچه ها را شام دعوت کردی! شنگول میگه دعوا میکنم یه چیزی میگین تحویلشون میگیرم یه چیز دیگه میگین! چخبره؟ سپس آیبیکه تسلیم میشه. شنگول به آیبیکه میگه به آسیه بگو بیاد کمکت اما او میگه فعلا با دست پسرش رفته خوشگذرونی شنگول میگه دوست پسرش؟ اون کیه؟ آیبیکه میگه پسر آکیف خان دوروک شنگول میگه خوب چیزیو هم نشونه گرفته بوده آفرین چه شانسی! عمر و قدیر به خانه جدید سوزان میرن تا اونجارو رنگ کنن هاریکا با دیدن اونا میگه شما اینجا هم هستین؟ صاحب کاشون میگه واسه رنگ کردن خونه اومدیم. هاریکا میگه مدرسه کم بود اینجا هم باید تحملشون کنم و میره.

عمر به صاحب کارش میگه چیزی نیست تو مدرسه هم همینجوریه کلا با ما مشکل داره ولش کن. سوزان میاد و میخواد ازشون پذیرایی کنه که آنها میگن میل نداریم ممنون سپس اوستاشون با سوزان به اتاق ها میرن تا متر کنه هاریکا به قدیر میگه چقدر طول میکشه به نظرت؟ قدیر میگه نمیدونم اوستا بیاد معلوم میشه هاریکا میگه خداکنه زود باشه چون اصلا نمیتونم اینجا هم تحملتون کنم سپس رو به عمر میگه مخصوصا تورو و میره عمر اداشو در میاره قدیر ازش میخواد که بیخیالش باشه. سر میز شام به آکیف مدیر مدرسه زنگ میزنه و سوال دزدیدن دوروکو میگه او از دوروک میپرسه چرا این کارو کرده چرا لو رفته! دوروک میگه کار من نبود هاریکا برداشت انداخت تقصیری گردن یکی دیگه منم گردن گرفتم. آنها خوشحال میشن و میگن عاشق شده پسرمون و میپرسن اون کیه؟ نکنه دختر احسانه که رستوران های زنجیره ای داره؟ دوروک میگه نه اون نیست و میره ملیسا ازش میپرسه چرا نگفت بهشون که آسیه ست دوروک میگه حوصله بخثاشونو نداشتم بعدا میگم…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا