خلاصه داستان قسمت ۴۶ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۴۶ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت میکند. خانوادهای که علیرغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختیهای زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی و خوبی را نشان میدهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun و …
خلاصه داستان قسمت ۴۶ سریال ترکی خواهران و برادران
عمر همه چیزو واسه قدیر و آسیه تعریف میکنه. عمر میگه اگه گلدانو از دستش نمیگرفتم بازم میزد آسیه میگه این هاریکا عجب دیوونه ایه! به خودشم صدمه زده! حسادت چشماشو کور کرده! قدیر با عصبانیت میگه اگه یکبار دیگه سوزان خانم دعوتت کرد نمیری اونجا! عمر میگه معلومه که نمیرم من عزت نفس دارم اصلا میدونین چیه چقدر خوب شد که منو ول کرد و مامان و بابام منو پیدا کردن چقدر خوب شد که شماها خواهر و برادر منین و آنها را در آغوش میگیره. فردای آن روز از اونجایی که چیزی ندارن بخورن عمر اتو را از عمو اورهان میگیره و بهشون میگه الان واستون تست درست میکنم سپس پنیر لای نون میزاره و با اتو پرس میکنه قدیر میگه خوبه فقرمون کاری کرد تو استعدادت شکوفا کنه! و باهمدیگه میخندن. برک و تولگا از طبقه بالا قدیر و مظلوم را میبینن و به این فکر میکنن که چجوری به حسابشون برسن همان موقع هاریکا میاد و آنها میبینن که سرش را بسته ازش میپرسن که چی شده؟ هاریکا میگه حالا فهمیدین چرا دوست ندارم اسم اون وحشی به عنوان برادر کنارم بیاد؟ آنها میپرسن واقعا اون این کارو کرده؟ آیبیکه و آسیه با عمر و اوگولجان به مدرسه میان. عمر بهشون میگه شما برین من رو تابلو اعلانات آگهیو بزارم بیام. سوزی وقتی آگهی عمر را میبینه میگه به جای این چیزا حمله کردنو یاد بده بیشتر کارت میگیره اوگولجان میگه اگه کار خود عمر بود حق داشتین ولی از اونجایی که اون بی تقصیره حرفتون بیخوده! عمر بهش میگه ولشون کن حتما هاریکا پرشون کرده مگه نمیبینی چجوری نگاه میکنن بهم سپس میرن. عمر سراغ هاریکا میره و میگه مشکل تو چیه دختر هان؟ چرا چرت و پرت گفتی پشت سرم؟ هاریکا میگه مثل اینکه یادت رفته چیکار کردی با من؟ عمر با حرص میگه من این کارو نکردم خودت خوب میدونی که خودت زدی تو سرت!
هاریکا میخنده و میگه توهم زدی؟ چرا باید تو سر خودم بزنم مگه دیوونه ام؟ آسیه میگه خودت دلیلشو میدونی تو به عمر حسادت میکنی واسه اینکه از مادرت دورش کنی این کارو کردی! هاریکا پوزخند میزنه و میگه من به چیه این باید حسادت کنم آخه؟ اگه مامانم دوسش داشت از خونه بیرون نمیکرد! تولگا و عمر میخواد باهمدیگه دعواشون بشه که برک و اوگولجان آنها را از همدیگه جدا میکنن همان موقع استاد میاد و زنگ کلاس میخوره. سر کلاس عمر به عایشه میگه که بره سرجاش بشینه. بعد از خوردن زنگ تفریح شنگول به آیبیکه زنگ میزنه تا باهاس صحبت کنه آیبیکه میگه هاریکا دوباره غوغا به پا کرده! سوزان خانم از عمر خواست تا آخر هفته بره پیششون شنگول جا میخوره و میگه چی؟ واقعا؟ آیبیکه تایید میکنه و ماجرای هاریکارو واسش تعریف میکنه شنگول میگه عجب دختریه! خود شیطانه! اون سوزان خانمم عجب مادریه! آیبیکه بهش میگه که حالا بعد مدرسه دوباره بهت زنگ میزنم و تلفنو قطع میکنه. نباهت که اسم سوزانو شنیده کنجکاو میشه و ازش میپرسه که چیشده؟ شنگول ماجرارو شروع میکنه واسش تعریف کردن. آیبیکه و آسیه نشستن و آیبیکه بهش میگه تو خیلی تو خودتی چیشده؟ آسیه واسش میگه که ساندویچی که مونده بودو واسه اینکه حیف نشه برداشت برد داد به امل تا بخوره تولگا و برک که اونجا ایستاده بودن حرفاشونو میشنون و تولگا تعجب میکنه و میگه الان من چی شنیدم؟ برک میگه اینا خیلی بدبختن گفته بودم که! تولگا فکری به سرش میزنه. وقتی به کافه مدرسه میرن برک و تولگا تست سفارش میدن و تولگا یه گاز میزنه بقیه شو میبره میزاره جلوی آسیه. آنها میپرسن باز چیشده اومدین؟ این چیه؟ تولگا میگه آخه شنیدم که ته مونده ساندویچارو میبری واسه خواهرت منم دیگه نخواستم بخورم گفتم بیام بدم بهت ببری!
دوروک از کوره در میره و باهاش دعوا میکنه قدیر یقه اش را میگیره که آسیه بهش میگه ول کن داداش از کار اخراج میشی نکن! دوروک میگه خیلی خوب مثل اینکه فقط منو نمیتونن اخراج کنن خوب بالاخره مدرسه بابامه! سپس مشتی تو صورت تولگا میزنه و و باهمدیگه درگیر میشن مدیر مدرسه اونجا میره و میگه چخبره؟ آنها میگن چیزی نیست یه خوش و بش معمولی بود! سپس میگه زیر نظر دارمتون حواستون باشه! دوروک تو حیاط نشسته که آسیه پیشش میره و میگه واست بتادین آوردم ضدعفونی بشه و شروع میکنه به بتادین زدن رو زخمش دوروک از فرصت استفاده میکنه و حال خودشو بدتر نشون میده تا آسیه بیشتر بهش توجه کنه. دوست تولگا آلپ بهش زنگ میزنه و برای جشن تولد دعوتش میکنه اما او میگه نمیام چون مسابقات قهرمانیه! آلپ ازش میخواد چندتا دخترم بفرسته برایش تولگا میگه به من چه؟ اما در آخر چشمش به آسیه میوفته و فکری به سرش میزنه. ملیسا پیش قدیر میره و میگه اینجوری نمیشه تو باید خودتم درس بخونی نه فقط زمان هایی که با منی! قدیر تایید میکنه که ملیسا میگه امروز بعد از مدرسه میریم باهم دوباره کار میکنیم و زودم خونه نمیریم باید بیشتر بمونیم قدیر قبول میکنه که مظلوم بهش میگه به اون دوستم زنگ زدم امشب انبار کارگر میخواد واسه خالی کردن جنس حواست باشه زنگ زدن جواب بدی قدیر میگه دمت گرم و خوشحال میشه سپس به ملیسا میگه امشب کار واسم جور شده بعدا بریم؟ ملیسا قبول میکنه و میگه ولی نزدیک امتحانا نمیشه! عمر پیش قدیر اومده که دوتا بچه پیشش میان برای تدریس خصوصی ریاضی عمر خوشحال میشه و قدیر میگه اولین شاگرداتو پیدا کردیا! بعد از مدرسه تالیا مظلومو میبینه که روبروی درب با موتور منتظرشه سپس به بهانه کتابخانه رفتن سوزی را رد میکنه تا بره سپس پیش مظلوم میره و تالیا سوار میشه تا به خانه برسونتش….
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس