خلاصه داستان قسمت ۶ سریال رحیل از شبکه سه سیما + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶ سریال رحیل را می توانید مطالعه کنید. «رحیل» با شعار «قصهها را مینویسند ولی تاریخ را زندگی میکنند»، روایتی حادثهای ـ عاشقانه در دل تاریخ معاصر است. داستان با پایان دوره قاجاریه و ابتدای روی کار آمدن حکومت پهلوی روایت خواهد شد؛ بازگشت «محا» از سفر کربلا همراه میشود با آگاهی «اصلان» پسر صحافباشی دربار از دسیسهها و توطئههایی که سرنوشت او و محا را، تبدیل به یک منظومه بیپایان میکند. حمیدرضا آذرنگ، ثریا قاسمی، اندیشه فولادوند، نسیم ادبی، هومن برقنورد، کاظم هژیرآزاد، ریحانه رضی، علی عباسیزاده، مریم کاویانی، معصومه عربی، ابتسام بغلانی، غزاله اکرمی، محسن امیری، ستاره دهقانی، هانیه غلامی، مهرداد نیکنام، محسن نقیبیان، شاهو رستمی، فتحالله طاهری و زندهیاد حسام محمودی، از جمله بازیگران این سریال هستند.
قسمت ۶ سریال رحیل
چند ماه قبل، اصلان در حال نوشتن یه شعر است که درباره غم دوری و حسرته که جمیل از پشت دیوار در حال پنهانی دیدنش هست. زمان حال، شفیق با یکی از آدم هاش پنهانی وارد خانه ننه قمر میشن. ننه قمر متوجه میشه و با دیدن فردی با چاقو بالاسرش که تصویرش تو شیشه افتاده حسابی میترسه. شمامه از بیرون به داخل عمارت میره که جمیل و بلور او را زیر نظر دارن و ازش میپرسن اون چی بود تو صندوقچه گذاشتی؟ شمامه میگه سحر و جادو که از چشم حسودانی مثل شماها در امان بمونم. شمامه با بلور کل کل و بحث میکنن درباره سواد شمامه که بلوز واسش یه نوشته ای میاره و میگه اگه بتونی اینو فقط یه خطشو بدون غلط بخونی تو بردی شمامه نمیتونه و میگه شب از نامه هایی که ولیعهد واسم میفرستاده را واستون میخونم و میره. آدم های شفیق در حال گشتن خانه ی ننه قمر هستن. او حسابی ترسیده و استرس داره و نمیدونه باید چیکار کنه. شمامه موقع خواب از نامه هایش واسه اونا میخونه که بلور کلافه میشه و میگه ما خسته ایم میخوایم بخوابیم! و ازش میخواد ساکت بشه آنها بعد از کمی کل کل کردن میگیرن میخوابن.
فردای آن روز بلور به خواهرش میگه من برم بازار یخورده ادویه میخوام بگیرم میرم سریع میام اگه کبوتری نامه ای آورد پیش خودت نگه دار تا بیام بهم بدی. خواهرش با خوشحالی میگه پولاتو جمع کن بتونیم یه خونه بگیریم بلور میگه به زودی میگیریم یه خونه که خانمش فقط خودت باشی او خوشحال میشه و میره. ننه قمر با ترس و عجله فرار میکنه و میره پیش عزت پسرش. عزت با دیدنش میگه برم کله قند بگیرم بریم اندرونی اسم عروس چیه؟ ننه قمر میگه تاجی سپس ازش میخواد اونو پنهان کنه چون شفیق و دارو دسته اش دنبالشه عزت سریعا مادرشو میبره پنهانی کنه. زن یونس مامور نظمیه ای که سرگد زمان خودش کشت تا شفیق فرار کنه میره پیش سرگد. او با دیدنش میگه واسه چی اومدی؟ اومدی دنبال دیه؟ او میگه درخواستش رد شده هنوز ولی کارهای قانونیش طی نشده ایشالله تا زمانیکه به دنیا بیارین بچه رو اونم به دستتون میرسه. زن یونس حالش بد میشه و میوفته رو زمین و با خودش میگه قاتل! سرگد میگه درشکه میگیرم ببرتتون خونه تا قابله بیاد اونجا با هزینه خودم.
زنی وارد اندرونی میشه و پیش شمامه میره و میبینه که داره اونجارو میشوره و میسابه که بهش میگه موندم این بیتاج چه سحری داره که تورو اینجا کشونده اونم با این وضع! شمامه میگه وضعم چشه؟ دارم میشورم ببین! اون میگه توقع نداشتی که به محض وارد شدنت تاج بزارن رو سرت! سپس بعد از کمی حرف زدن میگه نگران نباش امشب سحر و جادو تو عمارت برپا میشه تا راحت به اتاق مها دسترسی پیدا کنی. چند زن با روبند پیش بیتاج رفتن و ازش میپرسن که طالع چیه ۳تا جغد از شمس العماره بلند شده او میگه هیچ خوشی و خوش یمنی نمیبینم! باید برای برطرف شدن این سحر یه گربه را بکشین و پای یه درخت با طراحان دفن کنین تا سحر باطل شود. گربه ای که به اون عمارت زیاد رفت و آمد داره خودشو به دیوارهای اونجا کشیده! غذای اونارو خورده! سپس بهشون طلسم پوست مار میده تا تو عمارت دود کنن. بعد از رفتنشون بیتاج میخنده که سرگد میاد و میگه چخبره؟ او میگه زن های احمدشاه بودن فکر کردن من نمیفهمم حسابی ترسیده که برگرده به اینجا سرگد خوشحال میشه و میگه خوبه نزار برگرده. بلور در حال رفتن به عمارته که چندتا مرد اونو محاصره میکنن….