خلاصه داستان قسمت ۷ سریال ترکی نشاط زندگی + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۷ سریال ترکی نشاط زندگی می باشید همراه ما باشید. سریال نشاط زندگی (شادی زندگی من)، داستانی زنانه است که به موضوعاتی مانند خانواده، عشق، و تلاش برای رسیدن به اهداف میپردازد. این سریال ترکیه ای با نگاهی مدرن به مفاهیم سنتی، توانسته است مخاطبان زیادی را جذب کند. سریال نشاط زندگی از تاریخ ۲ بهمن ماه ۱۴۰۲، روزهای زوج ساعت ۲۰:۰۰ و تکرار آن روز بعد ساعات ۱۲:۰۰، ۱۷:۰۰ از شبکه جم تیوی پخش میشود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ شبنم بوزوکلو در نقش نشه شنبکال، تولگا تکین در نقش مصطفی شنبکال، متین کوشکون در نقش مهمت شنبکال، اوغور دمیریهلوان در صالحا شنبکال، ارس شنول در نقش سردار شنبکال، گیزم کالا در نقش آیلین اوزای، ازگی تومبول در نقش تورکان شنبکال، سوریا گوزل در نقش سودا کورماز، نیسان دوکمچی در نقش زینب شنبکال، گفت اژه ییلدیزیم در نقش امره شنبکال و…
قسمت ۷ سریال ترکی نشاط زندگی
سردار به پدرش میگه میخوام حرفمو بزنم دیگه اگه البته اجازه بدین و کسی تو حرفمون نپره! تورکان شروع کرده به حرف زدن درباره تسلط بر استرس که سردار کلافه میشه و یکدفعه میگه من و آیلین داریم ازدواج میکنیم اونا خوشحال میشن و تورکان آروم میگه همینو کم داشتیم! سردار میپرسه چیزی گفتی آبجی؟ تورکان میگه نه داشتم میگفتم چقدر خوب به سلامتی خوشبخت بشین. وقتی نشه در خونه خودش در حال میوه پوست کندن هست مصطفی ازش هرچی میخواد بهش میگه نداریم خودت برو درست کن مصطفی میخواد میوه بخوره که نشه نمیزاره و میگه اینا مال بچه هاست او هرچی میخواد از تو آشپزخانه برداره نشه نمیزاره و میگه مال بچه هاست اونا هم. مصطفی بعد از چند دقیقه به زینب میگه امشب شماها زودتر میخوابین من و مادرتون میخوایم بریم بیرون نشه جا خورده و زینب هم تعجب میکنه و میره. مصطفی نشه را با خودش به تئاتر موزیکال میبره که اونجا اجرای رقص سنتیه نشه حسابی خوشش اومده و زمانیکه میبینه خود مصطفی هم اونجا میره و شروع میکنه به رقصیدن سورپرایز میشه.
بعد از تمام شدن اجرا مصطفی جلو میاد و از نشه دعوت میکنه تا باهمدیگه برقصن نشه خوشحال میشه و باهم شروع میکنن به رقصیدن و از خاطرات گذشته شون به همدیگه میگن سپس مصطفی به نشه میگه میدونم بلد نیستم ابراز علاقه کنم ولی خیلی دوست دارم اینو بدون همیشه سپس بهش دستبندی از جواهر میده که نشه حسابی خوشحال میشه و همدیگرو بغل میکنن و میگه منم خیلی دوست دارم سپس میخواد بهش بگه که دانشگاهشو داره ادامه میده که مصطفی اشتباه برداشت میکنه و فکر میکنه میخواد بگه حامله ست و با خوشحالی بهش میگه تو همه کار بهت کمک میکنم از پسش برمیایم هرچی بگی دیگه حرف حرفه توعه و اجازه نمیده که نشه حرفشو بزنه. فردا صبح خدمتکار اومده و نشه باهاش درد و دل میکنه، او از سودا و دانشگاه رفتنش سپس اینکه مصطفی فکر کرده او حامله ست میگه و باهم به فکر درست کردن قضیه هستن. همان موقع مصطفی دسته گلی از شکلات و توت فرنگی برای نشه میفرسته که نشه خوشحال میشه و پیامی از مصطفی دریافت میکنه که شب بریم شام بیرون و با سودا دنبال راه حلی هستن که چجوری میونه اش با سودا خوب بشه و از طرفی به مصطفی بگه که حامله نیست و درسشو داره ادامه میده….