خلاصه داستان قسمت ۷۱ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۷۱ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۷۱ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۷۱ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۷۱ سریال ترکی خواهران و برادران

آسیه وقتی به مدرسه میرسه دوروک با چند دسته گل پیشش میره و با خوشحالی بهش صبح بخیر میگه و دسته گل را بهش میده آسیه با خنده ازش تشکر میکنه که دوروک با خوشحال داد میزنه و میگه همه بدونین آسیه دوباره با دوروک برگشته! آسیه میخنده و میگه داری چیکار میکنی دوروک؟ دوروک میگه دارم خوشحالیمو به همه نشون میدم مگه بده؟ بزار همه بفهمن که چقدر دوست دارم سپس با خنده میرن. سوزی و تالیا با دیدن هاریکا باهاش سلام و احوالپرسی میکنن و سوزی با طعنه بهش میگه میدونی هاریکا تو خیلی شبیه سیندرلایی، راس ساعت ۱۲ شب روی واقعی خودتو نشون دادی و شروع میکنه به تحقیر کرنش که هاریکا بهش میگه اووو سوزی خانم چند بار تمرین کردی که اینارو بتونی بگی؟ فقط میخوام ببینم بار اول بود یا بعد از چند بار تمرین تونستی؟ آخه میدونی چیه؟ تالیا همیشه میگفت مغز سوزی انقد کوچیکه که فقط ۱۵ کلمه بلده و با همونا منظورشو میرسونه! تالیا میگه چی میگی؟ نمی تونی رابطه مارو خراب کنی! هاریکا میگه پیام هاش هست! و شروع میکنه به خوندن پیام های تالیا درباره سوزی سپس پیام های سوزی را میخونه و که اول از عشق و علاقه اش نسبت به کان گفته که باید زودتر مخشو بزنه تا کسی تورش نکرده! سپس میگه اون پاپتیارو هم مجبور شدم به خاطر کان دعوت کنم. همان موقع مظلوم میاد که بهش میگه چه به موقع اومدی اینجاش به تو ربط داره پیام های سوزی را میخونه که نوشته امروز اون دوست پسرشو برده بود تا واسش لباس بگیره فکر کرده با لباس اونو هم سطح خودمون میتونه بکنه! تالیا تو صورت سوزی میزنه و دعواش میکنه که چطور تونسته همچین حرفی پشت سر اون و دوست پسرش بزنه. مظلوم میگه عیب نداره گلم ولش کن، هاریکا میگه نظر دوست دختر خودتم همینه البته و شروع میکنه به خوند پیام اون که گفته بود خیلی با نمکه همش میگه گلم از این لفظ های لاتی خیلیم بدبخت بیچاره ست میرم جلو باهاش تا ببینم چی میشه.

مظلوم به تالیا نگاه میکنه و میگه نظرت اینه؟ و با ناراحتی از اونجا میره تالیا هم پشت سرش میره. آیبیکه بهش میگه تو چقدر بیچاره ای! تولگا میگه من گفته بودم این دختر خیلی باهوشه میدونه چجوری زهرشو بریزه به آدما. آیبیکه با هاریکا دهن به دهن میشه کن آیبیکه در آخر بهش میگه که عمر داداشت پول مدرسه تورو داده و به لطف اون الان اینجایی وگرنه الان اخراج شده بودی هاریکا میگه چی میگی؟ اون پولو تولگا داد مگه نه؟ تولگا بهش نگاه میکنه و میگه نمیدونم! هاریکا وقتی میفهمه پول عمر بود عصبی میشه و به تولگا میگه تو هم چقدر چندشی و میره. سر کلاس دوروک از آیبیکه میخواد تا جابه جا بشن که هم اون کنار آسیه بشینه هم خودش کنار برک، آیبیکه قبول نمیکنه و میگه چرا باید پیش این دراکولا بشینم؟ برک ناراحت میشه. آخر کلاس برک با آیبیکه سرسنگین رفتار میکنه. بعد از مدرسه آسیه و دوروک به شهربازی میرن که دوروک میگه تو اون لیستی که بهت نشون دادم شهربازی هم جزء مواردی بود که میخواستم باهات تجربه کنم سپس آسیه میگه بریم چرخ و فلک، دوروک میگه ترس از ارتفاع دارم اما آسیه میگه با من امتحان کن اگه ترسیدی بغلم کن دوروک قبول میکنه و سوار میشن. آنها مدتی در شهربازی هستن و حسابی خوش میگذرونن. کان به شرکت آکیف میره و بهش میگه که ماشین میخوام آکیف میگه مگه ماشین آبنباته که اومدی میگی ماشین میخوام؟ اصلا بگیرم به نباهت چی بگم؟ کان میگه اون مشکل خودته چون اگه نگیری من بهش میگم و اون موقع باید فکر کنی که چی باید بهش بگی! و میره.

کان به خانه میره و به آکیف میگه چیشد؟ ماشینو دم در ندیدم؟ آکیف میگه زمان میبره کارهای اداریش و مدارکش، کان میگه ولی برای دوروک خیلی طول نکشید! آکیف با کلافگی از خدا طلب صبر میکنه که ملیسا میاد و میگه  چرا طلب صبر میکنی؟ آکیف میگه هیچی و میپرسه دوروک کجاست؟ ملیسا میگه رفت با دوستاش بسکتبال بعدش یه چیزی بخوره و بیاد آکیف عصبی میشه که چرا اون چیزی نمیدونه و میره. کان از ملیسا میپرسه مگه با آسیه نرفت؟ چرا پنهان کرد؟ ملیسا میگه مامان و بابامون از رابطه ما با قدیر و آسیه خبر ندارن و مخافنن، کان میگه واسه اینکه فقیرن؟ ملیسا تایید میکنه و ازش میخواد بهشون چیزی نگه و میره. کان با خودش میگه نمیگم البته تا زمانیکه به درد خودم نخوره اون موقع ورق برمیگرده! دوروک آسیه را به خانه میرسونه که میگه انگار تو حیاطتون مراسمه، جشن دارین؟ آسیه میگه آره زن عموم برای کمک خرجی مراسم میگیره تو حیاط خونشون. آییه بعد از خداحافظی میره و میبینه که آیبیکه تو خودشه و حالش زیاد خوب نیست ازش دلیلشو میپرسه که مبگه امروز برک باهام خوب رفتار نکرد سرد بود منم یجوری شدم آسیه میخنده و میگه حسابی ازش خوشت اومده ها و میخنده. وسط مراسم یکدفعه برق ها قطع میشه که شنگول میگه حتما فیوز پریده و به اوگولجان میگه تا بره چک کنه اما او با خودش میگه وای قطع کردن! سپس به شنگول میگه که برقارو قطع کردن شنگول میگه واسه چی؟ ما که پولشو تازه پرداخت کردیم، نکردی؟ صاحب مجلس بدون اینکه پولی بده از اونجا میره و شنگول اوگولجانو دعوا میکنه و میپرسه که با پولش جیکار کرده؟ او بهشون میگه واسه دوستش لباس خریده و آیبیکه میگه حتما هم هاریکاست! شنگول جا میخوره که چرا واسه اونی که خودش پولداره لباس خریده آیبیکه میگه اونا هم اومدن اینجا زندگی میکنن ورشکست شده سوزان خانم! شنگول به شدت شوکه میشه…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا