خلاصه داستان قسمت ۷۲ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۷۲ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت میکند. خانوادهای که علیرغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختیهای زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی و خوبی را نشان میدهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun و …
خلاصه داستان قسمت ۷۲ سریال ترکی خواهران و برادران
دوروک به خانه میره که مادر و پدرش ازش میپرسن که کجا رفته بود و چیکارا کرده بود دوروک میگه رفتیم شهربازی نباهت جا میخوره و میگه چی؟ نکنه با دوست دخترت رفته بودی آره؟ آکیف میگه همون دختری که از ما پنهانش میکنه! دوروک میگه آره با دوست دخترم بیرون بودم آنها خوشحال میشن و ازش میخوان تا دوست دخترشو ازش پنهان نکنن و بگن که کیه اما دوروک میپیچونه و از اونجا میره. قدیر و مظلوم جلوی در خانه نشستن و باهمدیگه درباره اتفاقایی که افتاده حرف میزنن. مطلوم از قدیر میپرسه تو چرا با ملیسا دعوا کردی؟ قدیر میگه به خاطر جمیله، اومده بهم گفته که نکنه دوسش داری که انقدر بهش اهمیت میدی! به منم برخورد راسیتش. مظلوم میگه زدن این حرف به تو که انقدر غرور داری خوب نبوده واقعا. دوروک پیششون میره و میگه کلوپ شکست خورده هاست؟ جا دارین واسه من؟ آنها باهمدیگه میگن و میخندن. فردای آن روز سر میز صبحانه آکیف میاد و میگه کان تو گواهینامه داری؟ کان تایید میکنه که آکیف سوییچ ماشینی را رو میز میزاره و میگه بیا از این به بعد با این برو و بیا. همگی جا میخورن و کان میگه واسه منه؟ نباهت شوکه شده و میگه من نفهمیدم تو ماشین خریدی واسه کان؟ آکیف برای اینکه عادی جلوه بده میگه یه اتوگالری بهم بدهکار بود به جاش ماشین داد منم گفتم به جای اینکه تو پارکینگ بخوابه بدم به کان با ماشین بره مدرسه و بیاد. سپس کان بهشون میگه بریم ماشینشو ببینیم. همگی جلوی در میرن که با یه بنز روبرو میشن آکیف میگه خوش به حال ملیسا هم شده از این به بعد دوتا راننده داره کان میگه ببخشید ملیسا امروزو با دوروک برو من کیفمو جا گذاشتم برم بالا بعد بیام. آکیف و نباهت وقتی باهم تنها میشن باهمدیگه صحبت میکنن و نباهت میگه چرا باید واسه اون پسر ماشین بگیری؟ گنجی پیدا کردی که واسه من خونه، واسه پسرت ماشین و واسه کان هم ماشین میگیری؟ آکیف میگه گفتم ماجرا چی بوده که!
نباهت میگه من میگم این پسر پررو نشه یکوقت! تو مدرسه غیرانتفاعی داره درس میخونه، کنار بچه هایی که تو خوابم نمیدید داره وقت میگذرونه، تو همچین خونه ای که تو عمرش ندیده بود داره زندگی میکنه از طرفی ماشینم واسش گرفتی! بعدا دردسر نشه! آکیف به بهونه کار زیاد از اونجا میره تا بیشتر از این نباهت گیر نده. کان که همه ی حرفارو شنیده بهم میریزه و به اتاقش میره و با خودش میگه نباید منو تحقیر میکردی نباهت و عکسی دونفره از خودش و مادرش برمیداره و رو میز میزاره سپس یه عکس آکیف با مادرش را هم زیرش میزاره، موزیک میزاره و تا آخر صداشو زیاد میکنه و از اتاق بیرون میره. نباهت به هوای صدای زیاد به اونجا میره و با دیدن عکسا شوکه میشه و بهم میریزه. بچه ها تو کافه مدرسه کنار هم نشستن آیبیکه با دیدن برک خودشو مرتب میکنه که اوگولجان میفهمه و از برک میخواد تا بیاد پیششون بشینه اما برک میگه کار دارم و میره اوگولجان حسابی شوکه میشه و میگه حتما تو آب مدرسه یه چیزی هست که همه از هم جدا شدن و اینجوری رفتار میکنن. نباهت به دوستش گفته بیاد خانه شان و باهمدیگه درباره اینکار آکیف که ماشین گرفته برای کان حرف میزنن. دوستش میگه تو این دوره زمونه کی واسه یه غریبه ماشین میگیره! نباهت میگه یه عکس دیدم که فهمیدم مادرشو میشناسم دستیار آکیف تو آنکارا بود! دوستش بهش میگه نمیدونم والا جی بگم تو خودت آقا آکیف را میشناسی ببین ماجرا چی میتونه باشه! آیبیکه تو حیاط مدرسه پیش برک میره و میگه امروز درس نمیدونیم با هم؟ برک میگه مگه لازمه؟ دیگه میدونم چجوری باید بخونم خودم تمرین میکنم.
آیبیکه کلافه میشه و میگه چیشده؟ چرا بهم نگاه نمیکنی حرف بزنی؟ برک سعی میکنه خودشو عقب بکشه که آیبیکه بهش اعتراف میکنه که ازش خوشش میاد برک خوشحال میشه و ازش میپرسه درست فهمیده یا نه؟ سپس برک خوشحال میشه. نباهت به شرکت پیش آکیف میره و ازش میپرسه مادر کان را میشناسه یا نه آکیف میگه نه واسه چی باید بشناسم؟ نباهت عکس را بهش نشون میده که آکیف حسابی جا میخوره. آکیف میگه آره این دستیارم بود تو آنکارا از کجا آوردیش؟ یه عکس یادگاری گرفتیم، نباهت میگه تو اتاق کان بود یه عکس دیگه هم بود پیشش که عکس از این زن با کان بود انگاری مادرشه! آکیف میگه بزار یخورده دیگه ببینم سپس میگه آهان فهمیدم این دختر خانم معلم بود دیگه! و سعی میکنه همه چیزو طبیعی جلوه بده تا باور کنه. اورهان تو خانه در حال آشپزی هست که میخواد قابلمه را از روی گاز برداره گوشه دستمال به شعله میگیره و آتیش بزرگ میشه اورهان داد میزنه و کمک میخواد و نمیتونه از اونجا خارج بشه، جمیله متوجه میشه و سریعا به داخل آشپزخانه میره و اورهان را نجات میده میبره بیرون از خانه و آتش را با آب خاموش میکنه. اورهان ازش تشکر میکنه که جون خودشو به خطر انداخته تا جون اونو نجات بده و تصمیم میگیرن که ماجرای گذشته را فراموش کنن. جمیله پیشنهاد میده تا هرروز برای بهتر شدن اوضاعش باهم دیگه تمرین فیزیوتراپی کنن تا زودتر نتیجه بگیره اورهان قبول میکنه. عمر تو مدرسه از استاد میپرسه که جواب آزمون ریاضی اومده یا نه استاد میگه نه اگه بیاد تو سایت میزاریم. اوگولجان میگه اگه قبول بشی میری آمریکا زندگیت از این رو به اون رو میشه! عمر میگه فقط ده نفر انتخاب میشن انقدر خوش شانس نیستم که قبول بشم….
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس