خلاصه داستان قسمت ۱۶ سریال ترکی معصومیت Masumiyet + پخش صوت
در این مطلب از سایت جدولیاب شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۶ سریال ترکی معصومیت Masumiye از نظرتان می گذرد. با ما همراه باشید. سریال ترکی معصومیت در ژانر درام، جنایی به کارگردانی عمور آتای و تهیه کنندگی فاروک تورگوت ساخته شده است. نویسندگی این سریال ترکیه ای بر عهده سیرما یانیک می باشد. بازیگران اصلی سریال معصومیت (Masumiyet) عبارتنداز؛ ایلیدا الیشان در نقش اِلا، سرکای توتونجو در نقش ایلکر، دنیز چاکیر در نقش بهار، دنیز ایشین در نقش ایرم، هولیا اوشار در نقش هاله، مهمت اسلانتوق در نقش هارون و …
ایرم با شنیدن حرف های الا، با ناراحتی دست پدرش را که کنارش ایستاده می گیرد. هاله رو به الا می گوید: «بهتره دیگه حرفی نزنین و حرفارو واسه وکیل نگه دارین. » ایرم سما ایلکر برمیگردد و می پرسد: «راست میگه؟ » ایلکر نگاهی به مادرش و نگاهی به الا می اندازد و می گوید: «آره و با این که خبر داشتم اون صندلی رو بهش زدم. کس دیگه ای هست نشنیده باشه؟! » الا خنده ی تلخی میزند و می گوید: «حالا بیفتین به جون هم! » و می رود.
ایرم چمدانش را جمع می کند و لحظه ی آخر نگاه پر از تاسف به ایلکر می اندازد و می رود.
هاله فقط به فکر پسرش است و بالای سر او می رود و می گوید: «تو مست بودی پسرم وگرنه با صندلی نمیزدیش من خوب میدونم. »
ایلکر می گوید: «مامان حتی تو هم دیگه چیزی نداری که بخوای باهاش از من دفاع کنی… حقیقت رو قبول کن. » هاله به بانو زنگ میزند و از او می خواهد از طریق پدر الا، همه چیز را تحت کنترل داشته باشد.
بهار حس کرده که الا حامله بودنش را به یاد آورده چون تمام شب دستانش را روی شکمش گذاشته و به خواب رفته بوده. همان موقع هارون به بهار زنگ میزند و در مورد آمدن الا به خانه ی ایلگاز ها و گفتن این که حامله بوده، صحبت می کند.
همان موقع بانو به دیدنشان می آید و طوری که انگار پریشان است می گوید: «دارن براتون نقشه میکشن تا سقط الا رو علیه تون استفاده کنن. » و طبق نقشه اش با هاله، توضیح میدهد که اگر در دادگاه در مورد سقط الا صحبت کنند، طرف مقابل می تواند بگوید که پدرش با گرفقتن هزینه بیمارستان الا، خبر سقط الا را از بقیه پنهان کرده چون بچه از کس دیگری بوده و در این صورت تیمور هم به خاطر این که این را از دادگاه پنهان کرده، زندانی خواهد شد.
بهار وقتی می فهمد که تیمور از ایلگاز ها پول گرفته با عصبانیت شروع به دعوا با او می کند.
الا با گریه به دکترش می گوید که با یادآوری این که ایلکر بچه اش را کشته، می خواهد نه تنها در حق خودش بلکه به خاطر بچه ای که داخل شکمش مرده، عدالت اجرا بشود.
اسماعیل انقدر به ایلکر سرکوفت می زند و او را تحقیر می کند که ایلکر با عصبانیت صندلی را به دیوار می کوبد و فریاد میزند: «آره اینجوری زدمش؟ چیز دیگه ای میخوای بگی؟! » و روی زمین می نشیند و با ناراحتی به فکر فرو می رود.
بعد از ساعت ها دعوای بهار و تیمور، تیمور وسایلش را جمع می کند و به خانه مادرش می رود بعد هم به بانو زنگ میزند و می گوید که قرار نیست پرونده سقط را در دادگاه باز کنند. هاله از شنیدن این خبر خوشحال می شود و مثل همیشه دسته گلی زیبا به دست ایلکر می دهد تا برای دلجویی پیش ایرم برود اما ایلکر دسته گل را جلوی خانه ی الا می گذارد و می رود.
صبح ایلکر پیش روانشناسش که همان دوست دختر هارون است می رود و با لبخند در مورد عشقی که به الا دارد صحبت می کند و می گوید: «از ته دلم میخوام منو ببخشه. جدا از دادگاه میخوام به خاطر همه چیز منو ببخشه. » و لبخند میزند. روانشناس رو به او می گوید: «از این که این دوتا زن رو بازی میدی لذت میبری نه؟ و نمیتونم بفهمم هدفت از این که دوست دختر پدر زنت رو به عنوان روانشناست انتخاب کردی چی بوده! »