ماجرای کامل قسمت ۴۱ سریال خانه امن شبکه یک
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۱ سریال خانه امن به کارگردانی احمد معظمی را می خوانید: با ما همراه باشید… سریال خانه امن هر شب ساعت ۲۲:۱۵ دقیقه بر روی آنتن شبکه یک سیما می رود.
کمال درحال بررسی وضعیت محموله ای که به ایران آمده است، میباشد و به نیروهایش دستور میدهد که تمام وقت آن را زیرنظر بگیرند.
کمال به سراغ راننده ماشینی که محموله ها را جا به جا میکند، میرود که او از همه جا بی خبر است و تمام اطلاعات را میدهد و میگوید که بارها را کجا تخلیه کرده است و با ماموران همکاری میکند.
پیام بعد از هماهنگی با افشین به دیدن ارسلان نوچه داوود میرود که او میگوید هفته دیگه به ترکیه برود تا روند کاری اش مشخص شود.
یکی از ماموران خانم اطلاعات کاملی درباره داعش و اطلاعات مالی آن ها به دست آورده است و در اختیار کمال و افشین قرار میدهد.
محسن با دکتر قوامی تماس میگیرد و میگوید میخواهم با فرشته صحبت کنم و حاضر نیستم احازه بدهم که فرشته به تنهایی برای زندگی دونفره شان تصمیم بگیرد.
نرگس به سراغ کمال میرود و درباره محسن با او درد و دل میکند و خودش را سرزنش میکند که کمال از او تشکر میکند و میگوید تمام این سال ها برای او و بچه هایش کارهای بسیار بزرگی کرده است.
فرشته حالش خوب نیست که باعث غصه خوردن پدر و مادرش شده است.
حبیب با کمال تماس میگیرد و صحت حرف های راننده ترانزیت محموله را تایید میکند.
افشین و کمال درباره پیام به مهران گزارش کار میدهند و او موافقت خودش را برای ادامه دادن با او اعلام میکند و کمال از پاریس رفتنش و قرار دوباره اش با یلدا صحبت میکند که مهران تاکید میکند با کیان صحبت کند تا بیشتر از قبل حواسش به او باشد و لحظه ای ازش غافل نشود….
مهسا با خواهرش در لندن صحبت میکند و میگوید میخواهم برگردم و از کامران غیابی جدا شوم و دیگر به زندگی با او ادامه نخواهم داد.
دکتر قوامی در حال بررسی پرونده اکبری است که با عصبانیت رو به او داد میزند و درباره کارهای اشتباهش او را بازخواست میکند که در همان زمان ماموران مصطفی داعشی برنامه تئاتر شهر را میآورند و او از اکبری میپرسد که اگر او مسئول پرونده این جوان بود چه حکمی میداد که او اعدام را میگوید، اما دکتر قوامی با حرف هایش باعث لال شدن اکبری میشود و میگوید تا آخر این پرونده است و جا نمیزند.
کمال به پاریس رفته و بعد از صحبت با کیان به سرقرار با یلدا میرود و او اطلاعات جدیدی درباره پایگاه آموزشی نیروهای داعش در بغداد و عراق و سوریه را میدهد و کمال هم پیام تصویری او را به یلدا نشان میدهد و او از کمال خواهش میکند تا برای ناصر پیام بفرستد و از او میخواهد که به آن جا برود تا دوتایی باهم به دنبال دخترشان بگردند، مردی از دور آن ها را زیر نظر دارد و کمال با تایید حرف های ناصر خداحافظی میکند و میرود.
پیام و تابان باهم به خرید حلقه عقد رفته اند و بعد از آن پیام او را به ساندویچ ساده در پارک دعوت میکند و درباره سفر ترکیه میگوید و تابان نیز از دلتنگی هایش برای ثمین صحبت میکند.
پیام به سرقرار با افشین میرود و افشین میگوید چند روز قبل از رفتنش باید کاملا در اختیار او باشد تا آموزش های لازم را ببیند.
داوود به سرقرار با غزل میرود و با دادن پول و مدارک شناسایی به او میگوید که باید از ایران برود و هرکدام جدا جدا میروند، غزل از مهسا میترسد و از داوود میخواهد که او را راحت به حال خودش رها نکند و هرکاری که فکرش را بکند از دست زن ها برمیآید…